دانلود و خرید کتاب خان نهم ابوالقاسم غلامحیدر
تصویر جلد کتاب خان نهم

کتاب خان نهم

انتشارات:نشر بید
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب خان نهم

کتاب خان نهم نوشتهٔ ابوالقاسم غلامحیدر است. نشر بید این کتاب را منتشر کرده است.

درباره کتاب خان نهم

کتاب خان نهم یک نگاه هوشمندانه و بدیع به مهم‌ترین شخصیت و پهلوان شاهنامه یعنی رستم است. بازنمایی و بازبینی شخصیتی اسطوره‌ای که این بار روایت پهلوانی او نه از میدان نبرد با دشمن بلکه در درون اون و در ستیز وی با خود بازگو می‌شود. خان نهم تلاشی است برای تعمیم‌پذیری اسطورهٔ رستم به همه زمان‌ها و مکان‌ها از طریق به تصویرکشیدن تصوری از تنهایی رستم در زمانی که جز رستم کسی با رستم نیست و حتی رخش هم از همراهی او باز مانده است. خان نهم یک خان بعد از خان هشتم نبردی این بار با خویشتن است که بر اساس منطق هفت خوان شاهنامه، جنبه‌ای نیمه ماورایی داشته و رستم به تنهایی با آن روبرو شده است.

خواندن کتاب خان نهم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران نمایش‌نامه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خان نهم

«اسفندیار: غرورت آن هنگام شکست که سهراب بر زمین‌ات زد.

رستم: [از جا جسته تند] سهراب اگر سهراب من نبود غرورم می‌شکست. اما دیدی تخمه‌ی خودم بود.

اسفندیار: پس چرا با او جنگیدی؟

رستم: [خشمگین] برای ایران.

اسفندیار: [فریادکنان] ایران بهانه است رستم. تو تاب دیدن پهلوانی برتر از خود را نداشتی. هنگامی که سهراب در برابر هزاران چشم سردار و پهلوان ایرانی و تورانی به خاکت افکند غرورت شراری به جانت کشید و آتش فریب در پندار تو زبانه کشید و آنگاه از جوانی سهراب و ناپختگی‌اش نیرنگی ساختی...

رستم: نه نه چنین نبود

اسفندیار: آری رستم چنین بود سهراب را غرور رستم کشت. غروری که نمی‌خواست زیر بار نگاه سربازان ایرانی و تورانی بشکند

رستم: سهراب سهرابم تو این ژاژخایی مشنو؟ این پهلوان شکست خورده برانست که رستم را به پادافره‌ی شکست خویش بیآزارد؟

سهراب: بی‌تردید او با فرزندش در نبردی چنین سهمگین، هماورد نشده رستم

رستم: شده او نیز چنین شده. بگو اسفندیار بگو که چگونه در پسینی خزانی بهمن را فرستادی تا با فروهشتن سنگی از کوه، رستم را در خواب بکشد؟ نمی‌خواهی بگویی که به پیروزی‌اش امید داشتی؟ و با فرستادنش به کشتن رستم او را به وادی مرگ نفرستاده بودی؟

اسفندیار: نه... بهمن می‌توانست تو را هنگام که در خوابی از پای در آورد..

رستم: بیراه نگو اسفندیار... بهمن جوان، چگونه می‌توانست رستم را از پای در آورد... مگر رستم به خواب مرگ رفته بود؟ کدام پهلوان به خوابی چنین ژرف می‌رود؟... تو او را به کُشتنگاه رستم فرستادی با اینکه می‌دانستی اگر او سنگ بر رستم فروهلد رستم او را خواهد کشت. اکنون بگوآیا تو نیز در کشتن فرزند خود مغرور نبوده‌ای اسفندیار؟؟؟

اسفندیار: چنان که این گمان تو را نیز بپذیرم باز هم نمی‌توان شکوه و سرافرازی سهراب را با جوانی بهمن به یک چشم نگریست رستم... بهمن با همه‌ی آنچه که می‌دانست به یک چرخش تیغ سهراب تو نمی‌رسید... ور که تو سهراب را سنگدلانه کشتی رستم...

رستم: [از غم ناله می‌کند و گریبان اسفندیار می‌هلد] آه آه. .اینگونه نیست اسفندیار... من سهراب را نمی‌شناختم... من در کشتن سهراب ناچار بودم ورکه می‌دانستم اگر او را نکشم پهلوانان ایران را یارای ایستادن در برابر او نیست و تورانیان خاک ایران را به باد خواهند داد... راست می‌گویم سهرابم...»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۶۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۵۶۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان