کتاب علمدار پاراچنار
معرفی کتاب علمدار پاراچنار
کتاب علمدار پاراچنار نوشتۀ محمدجواد مهدیزاده در شرکت چاپ و نشر بینالملل به چاپ رسیده است. این کتاب روایتی از زندگی و زمانۀ سید عارف حسین حسینی، رهبر شیعیان پاکستان و شاگرد امام خمینی است و سرگذشت فکری و سیاسی و نیز فعالیتهای فرهنگی و دینی او در دهۀ ۵۰ در پاراچنار، منطقهای در شبهقارۀ هند و تأثیرات او در این منطقه را بررسی میکند.
درباره کتاب علمدار پاراچنار
کتاب علمدار پاراچنار شرح زندگی و فعالیتهای یکی از رهبران شیعیان پاکستان است. رویدادهای این کتاب از زمان تحصیل او در نجف تا شهادت و بخشی از اتفاقات پس از شهادت او تا شکلگیری لشکر «زینبیون» را در بر میگیرد. او کسی است که فرزندان معنویاش، در نبردهای جبهۀ مقاومت اسلامی در سوریه حضور دارند. کتاب با یک پیشدرآمد که شرحی از چگونگی به نگارش درآمدن کتاب است آغاز میشود و در ۶ فصل زندگی سید عارف حسین حسینی را روایت میکند.
در پایان کتاب علمدار پاراچنار، اسناد و تصاویری ضمیمه شده است؛ شامل دهها عکس، سند، دستنوشته و توضیحات مربوط به تاریخ شیعیان شبهقارۀ هند. برای آمادهسازی این کتاب علاوه بر مصاحبۀ مؤلف با خانواده و دوستان سید عارف حسینی و محققان حوزۀ شبهقاره، از منابع کتابخانهای، خبرگزاریها، مستندها و شبکههای اجتماعی به زبانهای فارسی، اردو، عربی و انگلیسی استفاده شده است. توضیحات مربوط به مناطق و اقوام پاکستان، شخصیتهای مهم سیاسی و مذهبی در زمان رهبری سید عارف حسینی، شرح داستان ترور او و عوامل طراح و مجری آن و نیز نقش معنوی عارف حسینی در میان نیروهای لشکر زینبیون از دیگر جزئیات کتاب است.
خواندن کتاب علمدار پاراچنار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به دوستداران زندگینامه و کتابهای مرتبط با محور مقاومت پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب علمدار پاراچنار
«سیدعارف زودتر از سیدجواد هادی از پله ها به سمت پایین میآید. سیدجواد همچنان مشغول وضوگرفتن است. در این حین، ناگهان بدون هیچ مقدمهای، فریاد «لا اله الا الله» سیدعارف و زمین خوردن او پای پله ها میپیچد. وقتی سیدجواد با عجله خودش را به پله ها می رساند، سیدعارف را میبیند که تلاش میکند با ستون کردن دستهایش از روی زمین بلند شود. ناشناسی با اسلحۀ کمری به سمت سینۀ سیدعارف تیراندازی و در دم از محل تیراندازی فرار کرده است. آنچه بیش از هر چیز سیدجواد را شوکه کرده، سینۀ خونین سیدعارف است! افراد داخل مدرسه و حتی بعضی عابران در بیرون، به محض شنیدن فریادهای سیدجواد هادی به سمت محل وضوخانه میدوند و تا به محل ترور میرسند، فریاد و نالهشان از دیدن بدن مجروح و غرقه به خون سیدعارف بلند میشود. سیدمحمد حسینی به محض شنیدن فریادها به سمت وضوخانه میدود. او به محض دیدن بدن غرقه به خون پدرش، بیدرنگ برادر کوچکترش سیدعلی را بیدار میکند و هر دو شتابان به سوی سیدعارف میروند.»
حجم
۳٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۳٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه