دانلود و خرید کتاب یک روز برفی سارینا خوندابی
تصویر جلد کتاب یک روز برفی

کتاب یک روز برفی

گردآورنده:علیرضا خوندابی
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب یک روز برفی

کتاب «یک روز برفی» نوشتۀ سارینا خوندابی و ویراستۀ علیرضا خوندابی است و  انتشارات فکرونه آن را منتشر کرده است. یک روز برفی، داستانی شیرین و بامزه دربارۀ دخترکوچولویی است که برای اولین‌بار بارش برف را می‌بیند.

درباره کتاب یک روز برفی

بسیاری از کودکان به خواندن و نوشتن علاقه نشان می‌دهند. برای نویسندگی محدودیت سنی وجود ندارد و کودکان و نوجوانان هم می‌توانند داستان‌های زیبا خلق کنند. شاید کودکان و نوجوانان در سنین پایین هنوز تجربۀ چندانی از زندگی نداشته باشند یا عمق زندگی را هنوز به‌خوبی درک نکرده باشند؛ اما تجربیات روزمرۀ زندگی‌شان با چاشنی تخیل می‌تواند منجر به نوشتن قصه‌های جذاب شود. سارینا خوندابی یکی از همین نویسندگان است. نویسندۀ کتاب یک روز برفی با زبانی ساده، ‌ روان و کودکانه قصۀ دخترکی به نام سارا را روایت می‌کند که تابه‌حال برف ندیده و همیشه آرزو دارد در شهرشان برف ببارد. یک روز صبح با شنیدن این جمله بیدار می‌شود: «سارا جانبیدار شو، داره برف میاد!» این جمله آغازی بود برای بهترین روز زندگی سارا. سارینا خوندابی در کتاب یک روز برفی به‌خوبی توانسته است با روایت برآورده‌شدن یک آرزوی کودکانه، داستان شیرینی خلق کند. 

انتشارات فکرونه بستری را برای علاقه‌مندان به‌ویژه کودکان و نوجوانان فراهم کرده است تا بتوانند با دریافت آسان مجوز نشر از وزارت ارشاد و پس از آن، تجاری‌سازی کتابشان با همکاری تیم ویراستار و تصویرگر فکرونه، کتابشان را تولید و آن‌ را به یک اثر ملی تبدیل کنند تا علاوه بر ثبت در کتابخانۀ ملی، در کتاب‌فروشی‌ها نیز قابل‌فروش باشد.

خواندن کتاب یک روز برفی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به کودکان و علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب یک روز برفی

«دختربچهٔ مهربانی به نام سارا در یک خانواده چهارنفری زندگی می‌کرد. او برف و روزهای برفی را خیلی دوست داشت؛ اما متأسفانه در شهری که سارا زندگی می‌کرد زمستان‌ها برف نمی‌بارید و آنها در این فصل از این نعمت زیبا محروم بودند. در یک صبح سرد زمستانی، مادر سارا، او را صدا زد تا به مدرسه برود. سارا که خیلی خواب‌آلود بود، با صدای مادرش از خواب بیدار نشد. مادرش دوباره او را صدا زد و این دفعه گفت: دختر گلم؟ سارا جان بیدار شو. داره برف میاد! سارا با شنیدن این خبر به‌سرعت بیدار شد و با خوشحالی به سمت پنجره دوید تا بیرون را تماشا کند. او دانه‌های درشت سفیدی را دید که به‌آرامی از آسمان به زمین می‌افتندا. درختان کاج سفید شده و انگار لباس عروس پوشیده بودند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۴ صفحه

حجم

۱۱٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۴ صفحه

قیمت:
۵,۰۰۰
تومان