دانلود رایگان کتاب پنج دقیقه زندگی جنیفر ریپلی ترجمه حمیده بهمن

معرفی کتاب پنج دقیقه زندگی

«پنج دقیقه زندگی» داستان کوتاهی نوشته جنیفر ریپلی و از مجموعه مطالعه در وقت اضافه است. زمان تقریبی مطالعه: ۶ دقیقه
Nitwit
۱۳۹۶/۰۸/۱۱

دوتا نکته: یکی اینکه واقعا اخرش قشنگ بود،داستانایی که غیرمنتظره، خوب تموم میشن رو دوست دارم.یه لبخند همراه با حیرت میارن رو لبم :) دوم اینکه : "اگه تو یه حلقه بینهایت گیرکرده باشه و خودش ندونه چی" این جمله واسه

- بیشتر
mamad
۱۳۹۷/۰۱/۰۶

بنظرم جالب ترین قسمت حلقه ی تکرارش بود یک لحظه تصور کنید در همین زندگی ما توی یک حلقه ی تکرار باشیم یعنی بارها و بارها متولد شده باشیم و مرده باشیم چه احساسی پیدا میکنید؟برای اوقات بیکاری کتاب خیلی

- بیشتر
الهه
۱۳۹۷/۰۱/۱۸

به نظرم می خواست بگه با هم حرف بزنبم تا از تکرار و سکوت خارج بشیم ،حرف بزنیم و گوش بدیم به هم وقت بزاربم و به هم اهمیت بدیم ،ا

پریا
۱۳۹۹/۱۰/۰۵

من کادرمانگر هستم و خوشحالم یکی از زیبایی های کار ما در این کتاب گفته شد و اون زندگی کردن با مراجعینه . کتاب خوبی بود :)

سیّد جواد
۱۳۹۷/۰۶/۰۹

سکوت، تکرار😵😵😵

امیرحسین
۱۳۹۷/۰۴/۲۳

دوستان من این داستان رو نفهمیدم که چی میگه.نویسنده قصدش چی بود؟ اولش یکم حس کردم داره سیاسی حرف میزنه ولی بعدش...هیچ نفهمیدم.

هنرمند هنردوست
۱۳۹۶/۰۹/۱۸

سلام مارگارت هستم و شما....؟

Dexter
۱۳۹۶/۰۷/۰۵

خداییش یه ذره نویسنده ها به خودشون زحمت بدن چی می شه؟؟!!

کاربر ۲۶۸۵۰۸۶
۱۳۹۹/۱۰/۰۹

میبینید آخر این کتاب دختره میگه : نوک زبونم بود یعنی داره حافظش قوی تر میشه و برمیگرده. کتاب خیلی خیلی خیلی عالی بود حتما بخونید . وقتی یک مریضی پیدا میکنی بدون یکی بهت امید واره که تو خوب

- بیشتر
arghavan
۱۳۹۶/۰۷/۰۷

داستان جالبی بود. دلم براش خیلی سوخت،چقد بده که هر دقیقه چیزی از یادت بره:(

و در حالی که نقاشی می‌کرد ادامه داد: «نوک زبونم بود».
هاشمی نداریم اینجا!
ـ مارگارت. می‌‌‌دونه که توی تکراری بی‌پایان گیر افتاده و نمی‌تونه خودش رو رها کنه. ولی می‌‌‌خواد که رها بشه. تا حالا بهش گوش کردین یا به نقاشی‌هاش نگاه کردین. همه چیز اونجاست.
الهه
خورشید در مصر بسیار زرد و گرم است. رنگ زرد فریاد می‌‌‌زند و من فکر می‌کنم این همان کاری است که خورشید بیابان من انجام می‌دهد
آسمان
 اسپ کلمه‌ی زیبایی است درست مثل صدای مار وقتی که می‌خزد.
~sahar~
ولی کلمات چی؟ مارگارت داره با ما حرف می‌زنه و ما هم باید باهاش حرف بزنیم.
الهه
خطاب به دکتر گفتم: «اون می‌‌‌دونه». چشمکی به من زد و گفت: «ببخشید؟» ـ مارگارت. می‌‌‌دونه که توی تکراری بی‌پایان گیر افتاده و نمی‌تونه خودش رو رها کنه. ولی می‌‌‌خواد که رها بشه. تا حالا بهش گوش کردین یا به نقاشی‌هاش نگاه کردین. همه چیز اونجاست.
bita2003
می‌‌‌دونستی کلمه‌ی نسر یک کلمه‌ی سه هم آوایی به این معنا که سه تا کلمه داریم با تلفظ یکسان اما هجی متفاوت. ـ جداً؟! ـ ن‌‌س‌‌ر به معنی کرکس، ن‌‌ص‌‌ر پیروزی و ن‌‌ث‌‌ر به معنی سخن پراکنده، که از همه هم متداول‌تر هست.
Parsa.N
وای، چقدر حیرت‌انگیزه که با شما ملاقات کردم راجر! حیرت‌انگیز. کلمه‌ی جالبی نیست؟ اون هم به خاطر کلمه‌ی حیرت. و اینکه از چیزی یا کسی حیرت بکنی... چه کارهای جالبی می‌‌شه کرد.
maryam
نگاهی به من انداخت و گفت: «سلام، مارگارت هستم و اسم شما....؟» ـ راجر ـ بله، راجر. و در حالی که نقاشی می‌کرد ادامه داد: «نوک زبونم بود».
sareh😊
آفتاب مهتاب، یاد یار...
~sahar~
اینکه از چیزی یا کسی حیرت بکنی... چه کارهای جالبی می‌‌شه کرد.
~sahar~
من واقعاً نمی‌خواستم خودم را درگیر کنم.
yurika stargirl
رنگ زرد فریاد می‌‌‌زند و من فکر می‌کنم این همان کاری است که خورشید بیابان من انجام می‌دهد
yurika stargirl
دکترها می‌‌‌گفت. «نتیجه‌ی یک ضربه‌ی شدید به سر در یک تصادف رانندگی، بیست و سه ماه پیش»
Mr.horen~
است. رنگ زرد فریاد می‌‌‌زند و من فکر می‌کنم این همان کاری است که خورشید بیابان من انجام می‌دهد، دارد سر شهبانو فریاد می‌‌‌زند.
عشق یعنی کتاب
معمولاً این دسته از مصدومان به خاطر از دست‌دادن توانایی‌هایشان در انجام کارهایی که قبلاً انجام می‌‌‌دادند، خیلی سریع خشمگین می‌‌‌شوند و من درکشان می‌‌‌کنم. اما در مورد مارگارت چون نمی‌توانست گذشته را به خاطر بیاورد، چیزی برای عصبانی‌شدن نبود.
امیرحسین
کلوپاترا با ازدست‌دادن آنتونی همه چیز رو از دست داد.
کاربر ۷۷۱۰۹۶۸
«فراموشی از نوع پیشرفته و شدید»
نگار
سلام، مارگارت هستم، و شما؟
نگار
ـ کلماتی که استفاده می‌‌‌کنه فقط یکسری کلمات رسوب شده در ذهنش هستند
(:bahar:)

حجم

۷٫۱ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۵ صفحه

حجم

۷٫۱ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۵ صفحه

قیمت:
رایگان