کتاب در جنگل
معرفی کتاب در جنگل
کتاب در جنگل نوشتهٔ تانا فرنچ و ترجمهٔ سعید کلاتی است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان ایرلندی را منتشر کرده است. این کتاب جزو مجموعۀ «جوخۀ قتل دوبلین» است.
درباره کتاب در جنگل
کتاب در جنگل (In the woods) رمانی خارجی نوشتهٔ تانا فرنچ است. تانا فرنچ در این رمان جنایی و معمایی داستان دو کارآگاه ایرلندی و تحقیقات آنها در مورد قتل یک دختر ۱۲ساله را روایت کرده است. این اولین کتاب از سری «جوخهٔ قتل دوبلین» است. نویسنده این اثر را ادر سال ۲۰۰۷ منتشر کرد و موفق به کسب جایزههای بسیاری برای نگارش آن شد: جایزهء «ادگار» در سال ۲۰۰۸ برای بهترین رمان اول نویسنده، جایزهٔ «بری» در سال ۲۰۰۸ برای بهترین رمان اول، جایزهٔ «مکاویتی» در سال ۲۰۰۸ برای بهترین رمان رازآلود و جایزهٔ «آنتونی» برای بهترین رمان در سال ۲۰۰۸. دومین کتاب از مجموعۀ «جوخۀ قتل دوبلین» الهامبخش شرکتهای BBC و Starz در سال ۲۰۱۹ و موجب ساخت یک مینیسریال هشتقسمتی شد.
خواندن کتاب در جنگل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی ایرلند و علاقهمندان به رمانهای جنایی و پلیسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب در جنگل
«سعی کرد شانه بالا ببرد، اما شانههایش منقبض شده بودند، برای همین حرکتش شبیه یک پیچش گروتسکی ظهور کرد. بلند شدم و سر صبر و حوصله دور میز چرخیدم و بعد به دیوار پشت سر دیمین تکیه دادم. «خب، ما هرگز جواب این سؤال را نمیفهمیم، مگر اینکه خود قاتل بیاید و به ما بگوید. اما بیا فعلاً فرض کنیم حرف کارآگاه مداکس درسته. بالاخره او تنها کسی است که روانشناسی خوانده؛ دوست دارم فکر کنم او حتماً دلیلی برای این حرفش داشته. بیا فرض کنیم قاتل یک آدم خشن نبوده؛ او هرگز قصد نداشته کسی را بکشد. این اتفاق خودبخود افتاده.»
دیمین نفسش را در سینه حبس کرده بود. نفسش را بیرون داده و بعد دوباره در سینه نگهش داشت.
«من آدمهای مثل تو قبلاً زیاد دیدم. میدانی بعدش چه بلایی سرشان آمد؟ همهشان متلاشی شدند، دیمین. آنها دیگر نمیتوانند زندگی عادی داشته باشند. ما بارها و بارها چنین چیزی را دیدهایم.»
کَسی گفت: «چیز قشنگی نیست. ما میدانیم چه اتفاقی افتاده، آن طرف هم میداند که ما میدانیم، اما میترسد اعتراف کند. فکر میکند رفتن به زندان بدترین اتفاقی است که میتواند برایش بیفتد. اما خدا میداند که اشتباه میکند. هر روز، تا آخر عمرش، صبح که پا میشود این عذاب سراغش میآید. شبها به خاطر کابوسهایش میترسد بخوابد. مدام فکر میکند بهش عادت میکند، اما هرگز این اتفاق نمیافتد.»
از دل سایههای پشت سرش گفتم: «و دیر یا زود، دچار فروپاشی عصبی میشود و چند سال بعدِ عمرش را باید توی تیمارستان بگذراند. هر روز کلی داروی مسکن و مخدر بهش میزنند و لباس خواب تنش میکنند. یا یک روز به سقف خانهاش یک طناب گره میزند و خودش را آویزان میکند. این اتفاق خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکنی افتاده، دیمین، آنها دیگر توان روبرو شدن با یک روز دیگر را ندارند.»
البته، این حرفها همه چرند بودند؛ معلوم بود که چرند بودند. از دهها قاتل قسر دررفتهای که میتوانم اسمشان را برایتان بیاورم، فقط یک نفر خود را کشته بود و تازه او هم از قبل مشکلات روحی و روانی داشت. بقیه کم و بیش مثل سابق زندگی میکنند، سر کارشان میروند، به بار سر میزنند، بچههایشان را به باغ وحش میبرند و اگر هم هر از گاهی دچار عذاب وجدان شوند آن را نزد خود نگه میدارند و جایی بروز نمیدهند. انسان میتواند به هر چیزی عادت کند. به مرور زمان، حتی نیندیشیدنیترین چیزها به مرور جایی برای خودشان در گوشه ذهن پیدا میکنند و به چیزی که فقط «اتفاق افتاده» تبدیل میشوند. اما از مرگ کتی فقط یک ماه میگذشت و دیمین هنوز وقت نکرده بود این را بفهمد. منقبض رو صندلیاش نشسته بود و به سونآپش زل زده بود و طوری نفس میکشید که انگار یکی کتکش زده است.»
حجم
۶۲۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۳۲ صفحه
حجم
۶۲۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۳۲ صفحه