دانلود و خرید کتاب دلتنگی هایی که به جای قهوه می نوشم سپیده نصیری
تصویر جلد کتاب دلتنگی هایی که به جای قهوه می نوشم

کتاب دلتنگی هایی که به جای قهوه می نوشم

نویسنده:سپیده نصیری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دلتنگی هایی که به جای قهوه می نوشم

کتاب دلتنگی هایی که به جای قهوه می نوشم نوشتهٔ سپیده نصیری است. انتشارات متخصصان این کتاب را منتشر کرده است.

درباره کتاب دلتنگی هایی که به جای قهوه می نوشم

شعر نو فارسی با وانهادن قالب‌های شعر کلاسیک در قرن ۱۴ هجری به‌وجود آمده است. این گونه از شعر فارسی آزادی بسیاری را در فرم و محتوا به شاعر می‌دهد. شعر نو به لحاظ محتوا و جریان‌های اصلی ادبی حاکم بر آن کاملاً با شعر کلاسیک فارسی متفاوت است و به‌لحاظ فرم و تکنیک ممکن است همانند شعر کلاسیک موزون باشد یا نباشد یا وزن آن عروضی کامل باشد یا ناقص. استفاده از قافیه نیز در شعر نو آزاد است. معمولاً شعر نو فارسی را به ۳ دستهٔ اصلی شعر نیمایی، شعر سپید و موج نو تقسیم می‌کنند و پدر شعر نوی ایران را نیما یوشیج (علی اسفندیاری) می‌دانند. احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، هوشنگ ابتهاج (سایه)، نادر نادرپور، فریدون مشیری و محمدرضا شفیعی کدکنی بعضی از شاعران مشهور ایرانی هستند که در قالب شعر نو می‌سروده‌اند.

درباره انتشارات متخصصان

انتشارات متخصصان با توجه به تخصص چندین ساله در صنعت چاپ و نشر کتاب و داشتن شناخت کامل و جامع از بازار، اقدام به چاپ بالغ بر ۵۰۰۰۰۰ جلد کتاب در رشته‌های ادبی شامل شعر و داستان و رمان، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و رشته‌های مهندسی کرده است. آغاز کار انتشارات متخصصان به سال های ۸۵-۸۶ برمی‌گردد و در طول این سال‌ها به واسطهٔ تجربه و شناخت پذیرای چاپ کتاب بیش از ۲۰۰۰ نویسنده بوده است.

خواندن کتاب دلتنگی هایی که به جای قهوه می نوشم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شعر معاصر پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دلتنگی هایی که به جای قهوه می نوشم

«غربت ماه پشت ابر

بیا برایم شعری بخوان،

برای روزهای بی من

بیا برایت شعری بخوانم،

برای سال‌های بی تو

بیا با هم شعری بخوانیم

برای غربت ماه پشت ابر

و بیا با تو بگویم

حتی ماه را

از پشت ابر هم می‌توان دید.

رویای ناتمام

در تنهایی پنجره رازی‌ست

میان سنگینی سخت دیوار

و در صدای درهم شکستن سکوت مبهم تو.

می‌خندی

می‌خندم؛

و گم می‌شویم

میان صدای هق‌هق گریه‌های شبانه‌مان

تا پیدا شویم در تبلور اشکی

از پشت پنجره

میان دو نگاه

و با هم بخندیم

و بگرییم

دوباره و دوباره

برای همه‌ی رویاهایی که

نیمه‌کاره مانده است.

معجزه‌ی عشق

مثل گل‌های بهاری که تن خود به نسیمی سپُرند،

تن خود را به مسیحای دمت می‌سِپُرم:

لذت خوب هم‌آغوشی تو

می‌رود تا ته پستوی سکوت،

آخر حجله‌ی معصوم نماز

تا به درگاه نگاهت که مرا می‌کاود،

دست خود آویزم.

آخر هر چه عیان دیدی و من می‌بینم،

راز تنهایی ما

چون گیاه هرزه‌ای می‌روید

لیک

لذت بودن ما

زیر دندان تب‌آلوده‌ی احساس

چون درختی پر شاخ

تن خود را به نسیمی سِپُرَد

که از اعماق بهاری دَمَت می‌آید.

دم پربار و مسیحایی تو!

امید

روزهایم آرام، روزهایم خاموش

روزهایم می‌روند از پیِ هم

با تلاشی خودجوش.

چشم من خیره به رقص لحظه و ثانیه‌ها

جسمم اما گوشه‌ای خشکیده!

می‌نشینم به سکوت،

می‌شمارم گذر عمر میان چرخش عقربه‌ها

می‌سرایم شعری،

باز هم می‌مانم

به امید فردا.

نزدیکترین دور

در افق، در دوردست،

در میان آسمان قلبت -

می‌شمارم تک به تک

آن‌همه حجم ستاره در میان چشم تو؛

و چه نزدیکی، چه نزدیک به من!

آن‌قَدَر نزدیکی

که خیالت به من و ذهن و دلم می‌تابد!

من پیِ تابم و تب

من پیِ چیدن آن حجم ستاره که نشسته در شب چشمان تو

و چه دوری تو، چه‌قدر دور از من!

آن‌قَدَر دور که دستم بین من تا چشم تو می‌خشکد...

می‌سپارم دست خشکیده به خاک

می‌نشینم روزها در بوستان خاطره،

می‌کنم ذهنم زِ هَر اندیشه پاک.

باز هم شب می‌شود:

باز هم من می‌شمارم تک به تک

آن همه حجم ستاره که نشسته در شب چشمان تو

و چه نزدیکی تو!

آن‌قَدَر نزدیکی

که خیالت این بار

روح بی‌تاب مرا می‌کاود

و چه‌قدر دوری تو!

و چه‌قدر دوری تو!

رویای شیرین

شبی با یاد تو آرام خوابیدم

و از بخت خوشم آن شب،

تو را در خواب می‌دیدم.

چه زیبا و چه رعنا، خنده‌ای بر لب

نگاهت پر شرر، پر راز و پر افسون

همان‌دم قلب من شد واله و مفتون.

و من:

محو تماشای نگاهت

و من:

محو دو چشمان سیاهت

تنگ در آغوش تو حل می‌شدم در جسم و در جانت.

درون سینه‌ام دل بر در و دیوار می‌کوبید

و با هر ضربه‌اش عشقت به‌سان چشمه می‌جوشید

و دستت نرم نرمک در میان خرمن مویم نوازشگر

و نجوایت چنان آوای رامشگر،

نفس‌هایت به روی گونه‌ام عطر تو می‌پاشید.

چه خوابی بود و رؤیایی!

چه شیرین و تماشایی!

ولی صد حیف و صد افسوس

سپیده سر زد و ناگه پریدم من از آن رؤیا

از آن رؤیای بی‌همتا

نبودی تو کنارم لیک عطرت در فضا پر بود

و جای دست‌هایت روی موهایم

و کوبش‌های قلبم بی‌امان می‌گفت:

«همین‌جا بود، همین‌جا بود...»

در حسرت خوابی خوش

در شبی مهتابی،

در پی آوار احساس تب و بی‌تابی

یا که در پس‌کوچه‌های حسرت و بی‌خوابی،

عاقبت خواهم خفت».

moon
۱۴۰۳/۰۴/۱۸

من نسخه‌ی چاپی کتاب رو خریدم. کاملا میشه با تک تک شعرهای این کتاب همذات پنداری کرد. شعرها خیلی عمیق و با احساسن و میشه گفت کاملا برآمده از دل هست و طبیعتا به دل میشینه. درضمن فقط در یک

- بیشتر

حجم

۵۵۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۲۶ صفحه

حجم

۵۵۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۲۶ صفحه

قیمت:
۱۵۷,۵۰۰
تومان