کتاب صد و هشتادمین روز
معرفی کتاب صد و هشتادمین روز
کتاب صدوهشتادمین روز نوشتۀ نعیمه مختارپور نیلق (ملقب به هیما) در انتشارات مهراب به چاپ رسیده است.
درباره کتاب صد و هشتادمین روز
کتاب صدوهشتادمین روز، رمانی جنایی و ماجراجویانه است. داستان بهصورت اول شخص و از زبان دختری به نام جینا روایت میشود که ماجراهای زندگیاش او را در مسیر خطرناک در ارتباط با گروههای خلافکار انداخته است. خانوادۀ جینا او را از کودکی ترک کردهاند و او به مدت ۱۷ سال نزد مردی به نام جاناتان زندگی کرد. جاناتان در تمام آن سالها جینا را مانند عضوی از خانوادۀ خود زیر پر و بال گرفته بود. میان این دو همواره رابطهای از عشق و نفرت برقرار بود تا اینکه جاناتان به دلایلی جینا را ترک میکند و میرود. جینا سرگردان و در اندیشۀ گرفتن انتقام، در پی خزیدن به درون تاریکی و برپا کردن آتش میافتد. برای این کار او باید به گروهی میپیوست که سرکردۀ آن یانگ دیوید نام داشت. برای پیوستن به این گروه او باید مردی به نام مایکل را پیدا میکرد. هدف اصلی جینا این بود که یانگ دیوید را بکشد و انتقام بگیرد. او به این منظور موفق میشود عضو کلوب نگهبان شود که کارش دفاع از جان یانگ دیوید است و مایکل مربی او میشود. جینا برای دنبال کردن نقشههایش راه پرپیچوخمی دارد و افرادی از دستههای مختلف که دائماً بر سر راه پیشرفت او قرار میگیرند در حالی که تنها همراه او در هر لحظه یاد جاناتان است.
خواندن کتاب صد و هشتادمین روز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به دوستداران رمانهای ایرانی در ژانر جنایی و ماجراجویی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صد و هشتادمین روز
«همسایۀ نجاری داشتیم به اسم نینگ. قرار بود بچهاش تا یه ماه دیگه به دنیا بیاد. نینگ هم عجله داشت کمد و تختشو زودتر نصب میکرد. اون روز گرم تابستانی، قبل از اینکه از صدای تیر تخته و اره و چکش دیوانه شوم و رویام برای افسرشدن به باد بره، ته دلم کلی بد و بیراه به نینگ گفتم و دیودم پایین تا نهار بخورم. وقتی از راهپلۀ باریک و آجری پایین میرفتم، چشمم افتاد به تیان. جثۀ ریز، قد کوتاه، پوست تیره و موهای وز. تیان اهل این منطقه نبود ولی از بس زیر آفتاب تند کار میکرد، با زنهای محلی مو نمیزد. همیشه هم بلند بلند حرف میزد. تیان به اعتمادبهنفس زیادی، از رانندۀ کامیونت خواست کمی عقبتر بیاد: «نترس! با دیوار فاصله داری! یکم بیا عقبتر...» تا رسیدم، چشمم افتاد به چند تا کارتن خالی جلوی پام. دویدم و قبل از اینکه کامیونت برسه، کارتنها رو براشتم و به زور، خودمو کشدم عقب. تیان که دستهای کوتاهشو برده بود بالا و هی تکان میداد، داد زد: «خوبه! نگهدار.»
حجم
۳٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۲۸ صفحه
حجم
۳٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۲۸ صفحه
نظرات کاربران
داستان درباره اتفاقاتی هستش که توی یه باند تبهکاری میفته و دوست هایی که بعد از بین رفتن رابطه دوستی شون، به جون هم میفتن. داستانش هیجان داره، مخصوصا فصل سه. پایانش هم آبکی نبود. پایانش منطقی بود. با شخصیت
اگه کتاب هیجان انگیز دوست دارید، توصیه میکنم. به خصوص که داستان پیچیده ای داره.
کتاب فوق العاده جذاب و هیجان انگیزی هست.شخصیت های منحصر به فرد و جذابی دارد.همهی شخصیت ها دوست داشتنی هستند.فصل مورد علاقهام فصل تنها زیر اب و زیر بارش برف است.
همه شخصیت ها دوست داشتنی هستن و در آخر به همه حق میدی ولی از همه بیشتر به جیسون علاقه مند میشی.ولی شخصیت مورد علاقه من مایکل هست و فصل دوست داشتنی من روبان صورتی.توصیه میکنم از دستش ندید