کتاب برای چشم هایت می سرایم

کتاب برای چشم هایت می سرایم نوشتهٔ محمود عطایی است. مؤسسۀ انتشاراتی فرنام این کتاب را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب برای چشم هایت می سرایم

کتاب برای چشم هایت می سرایم مجموعه دوبیتی‌های محمود عطایی است. محمود عطائی ۳۲سال معلمی کرده و ۲۳ سال است که در وادی مطبوعات مشغول و گردانندگی «ماهنامه استانی داراب امروز» را عهده‌دار است. عطایی با شعر و داستان آشنایی کامل دارد. سال ۱۳۹۰با نوشتن داستان «بر شانه‌های زخمی ایل» فارغ از هرگونه نقد کارشناسی غربت و بی‌قراری عشایر جنوب فارس را به تصویرکشید. کتاب پیش رو نیز دل‌گفته‌های ساده و صمیمی این شاعر است که در قالب دو بیتی آمده است.

می‌دانیم که شعر فارسی عرصه‌های گوناگونی را درنوردیده است. در طول قرن‌ها هر کسی از ظن خود یار شعر شده است و بر گمان خود تعریفی از شعر به‌دست داده است. حضور شعر در همهٔ عرصه‌ها از رزم و بزم گرفته تا مدرسه و مسجد و خانقاه و دیر و مجلس وعظ، همه و همه گویای این مطلب است که شعر، بی‌محابا، زمان، مکان و جغرافیا را درنوردیده و در هفت‌اقلیم جان و جهان به دلبری پرداخته است. آمیختگی شعر با فرهنگ مردم و اندیشه‌های اجتماعی، این هنر را زبان گویای جوامع بشری ساخته است؛ بدان‌گونه که هیچ جامعه‌ای از این زبان بارز، برای انتقال اندیشه‌هایش بی‌نیاز نبوده است. گاهی شعری انقلابی به پا کرده است و گاه انقلابی، شعری پویا را سامان داده است.

درباره موسسهٔ انتشاراتی فرنام

مؤسسۀ انتشاراتی فرنام فعالیت خود را از سال 1390 در زمینهٔ مدیریت و چاپ مجلات علمی ـ پژوهشی در حوزه‌های گوناگون علوم آغاز کرد. فرنام ابتدا به ‌صورت گروه مشاورۀ علمی در چاپ و سپس به ‌صورت کمک ناشر مشغول عرضۀ خدمات چاپ و نشر شد. هدف موسسهٔ انتشاراتی فرنام عرضۀ خدمات تخصصی مشاوره در حوزۀ مدیریت مجلات علمی ـ پژوهشی، طراحی گرافیکی و چاپ است. فرنام با کمک سرمایه‌گذاران، دیگر ناشران، کتابخانه‌داران و کلیۀ فعالان حوزۀ انتشار مجلات علمی ـ پژوهشی در تولید محتوای مناسب می‌کوشد.

خواندن کتاب برای چشم هایت می سرایم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران دوبیتی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب برای چشم هایت می سرایم

«به قربان شبی که با تو سر شد

خلاف میل دل ناگه سحر شد

تو رفتی و تمام شادی‌ام رفت

جهان آرزو زیر و زبَر شد

*****

رفیق مسجد و میخونه‌ی من

چراغ کلبه‌ی ویرونه‌ی من

به هر شهر و دیاری پا نهادی

بکن یاد از دل دیوونه‌ی من!»