کتاب من یه دانه گندمم نه برگ چغندر!
معرفی کتاب من یه دانه گندمم نه برگ چغندر!
کتاب «من یه دانه گندمم نه برگ چغندر!» نوشتۀ نادیا خیری است و انتشارات مهرتا آن را روانۀ بازار کرده است. این کتاب داستانی کوتاه دربارۀ یک دانۀ گندم است که از گونی گندم به بیرون میافتد و برای اولینبار جهان اطراف را مشاهده و تجربه میکند.
درباره کتاب من یه دانه گندمم نه برگ چغندر!
داستان من یه دانه گندمم نه برگ چغندر! دربارۀ دانۀ گندمی است که همراه با دانههای دیگر در گونی تنگی هستند و دربارۀ زندگی و دنیای اطراف صحبت میکنند که ناگهان گره گونی باز میشود و دانۀ گندم به همراه چند دانۀ گندم بدشانس دیگر به بیرون میافتند. در آنجا مورچهای را میبیند که میگوید آنجا خانۀ اوست و آنها معمولاً قبل از شروع سرما آذوقه جمع میکنند تا بتوانند در مواقعی که غذا کمیاب است از آنها استفاده کنند و زنده بمانند. با حرفهای مورچه، دانۀ گندم غمگین میشود؛ چون رؤیایش تبدیلشدن به شاخۀ طلایی گندم است. دانۀ گندم نمیخواهد قبل از تحقق این رؤیا خورده شود.
کتاب من یه دانه گندمم نه برگچغندر! به شیوۀ اولشخص روایت میشود و از زبان یکدانهٔ گندم است. نادیا خیری، نویسندۀ جوان ماحصل تخیل و اندیشهایش را در قالب این داستان کوتاه زیبا به تصویر کشیده است. او تلاش کرده است با زبانی ساده و روان به سختکوشی، امیدواری و خستگیناپذیری یکدانهٔ گندم برای رسیدن به اهدافش اشاره کند و از طریق این داستان خوشخوان، اهداف باارزش دانۀ گندم؛ یعنی بالندگی، ثمربخشی و اثرگذاری را به کودکان و نوجوانان نشان دهد. انتشارات مهرتا کتاب من یه دانه گندمم نه برگچغندر! را منتشر کرده است، انتشاراتی که تلاش میکند از نویسندگان نوقلم، بهویژه نوجوانان و جوانان حمایت کند و به این وسیله امید به آینده را در آنان تقویت نماید.
خواندن کتاب من یه دانه گندمم نه برگ چغندر! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان و نوجوانان و همچنین دوستداران ادبیات کودک و نوجوان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب من یه دانه گندمم نه برگ چغندر!
««آسمان صاف و آفتابی بود. ابرهای نرم پنبهای پیراهنش را زیباتر کرده بودند و سنجاقسینهٔ زرینش در میان آنها با درخشش چشمگیری خودنمایی میکرد. صدای آواز گنجشکها از لابهلای شاخههای درختان به گوش میرسید. عطر و بوی گلها و چمنها سراسر باغ را دربرگرفته بود. احساس خفگی میکردم، گونی گندم کمی تنگ بود و هر لحظه امکان داشت در میاندانههای گندم دعوا رخ دهد. دانههای سمت راستی از یک سو و سمت چپیها از سویی دیگر برای راحتتر شدن جایشان فشار میآوردند، بالا و پایینیها را هم که اصلاً نگویم. دانهای از سمت راست با تکبر میگفت: من در آینده گندمی خوش قد و قامت و خوشرنگ خواهم شد، آنگاه در پیش چشمان حسود چمنها خودنمایی میکنم و هم صحبت گلها و نسیم میشوم»
حجم
۲۱۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۸ صفحه
حجم
۲۱۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۸ صفحه