دانلود و خرید کتاب عاشقانه ای در سئول سارا مرزبان
تصویر جلد کتاب عاشقانه ای در سئول

کتاب عاشقانه ای در سئول

نویسنده:سارا مرزبان
انتشارات:انتشارات عاصم
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب عاشقانه ای در سئول

کتاب عاشقانه ای در سئول نوشتهٔ سارا مرزبان است. انتشارات عاصم این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب عاشقانه ای در سئول

کتاب عاشقانه ای در سئول حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که راوی‌اش می‌گوید صدای اذان ظهر گوشش را نوازش می‌کرد. از خواب بیدار شد. لبخند بر لبانش نقش بست و همان‌طور که محو تماشای زیبایی بود، ناخودآگاه به یاد پیام دیشب افتاد. یادش آمد که چشم‌انتظار رسیدن پاسخی است. به‌سمت گوشی موبایلش پر کشید و با عجله گوشی را از روی میز آرایشش برداشت. نگاهش بر صفحهٔ گوشی قفل شد. چشمانش گرد شد و از روشنی برق زد. ماجرا چیست؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.

خواندن کتاب عاشقانه ای در سئول را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب عاشقانه ای در سئول

«آه خدای من، چشمانم شاهد صحنه‌ای بسیار غم‌انگیز و دردناک بود. مینهو را دیدم که هنوز به درخت بسته شده بود و از شدت سرما یخ زده بود. برف تمام بدن او را پوشانده بود. من توان راه رفتن نداشتم و احساس کردم قلبم از تپش ایستاده. کاراگاه لی و سحر به سرعت به سمت مینهو رفتند و دست او را باز کردند و کاراگاه نبض مینهو را گرفت و زمانی که متوجه شد نبضش نمی‌زند گفت: «خدای من، نبض نداره، اما بدنش که هنوز گرم!»

کاراگاه لی بی‌وقفه تلاش می‌کرد تا مینهو را با ماساژ قلبی و تنفس مصنوعی احیا کند. من حتی نمی‌توانستم از جایم بلند شوم. چشمانم می‌بارید و نفس‌کشیدن برایم سخت شده بود و درد عظیمی بر قلبم غالب بود. بعد از یک دقیقه کاراگاه لی ناگهان با خوشحالی تمام فریاد زد: «نبضش داره میزنه، اره خداروشکر برگشت. خانم مینا، مینهو برگشت...»

با تمام توانم خودم را از زمین بلند کردم و به سمت مینهو دویدم در حالی که از شدت اندوه و نگرانی مثل جویباری اشک می‌ریختم. مینهو را در آغوشم کشیدم و گفتم: «مینهو، مینهو عزیزم بلند شو. مینهو چشماتو باز کن، منو ببخش. همش به خاطر منه که تو به این حال و روز افتادی. متاسفم، متاسفم که تنهات گذاشتم. مینهو بلند شو. خدایا ...»

ماموران اورژانس سریع آمدند و مینهو را روی برانکادر گذاشتند و بردند داخل آمبولانس. من سراسیمه در حالی که دستان مینهو را گرفته بودم سوار آمبولانس شدم و کاراگاه لی گفت: «نگران نباشید خانم مینا. اون حالش خوب میشه. من و سحر خانم هم خیلی زود میایم بیمارستان.»

در طول مسیر، من دستان یخ زده مینهو را گرفته بودم و روی گونه‌هایم می‌کشیدم تا گرم شود. صورت مینهو را می‌بوسیدم و اشک می‌ریختم و از خدا می‌خواستم جان من را بگیرد و جای آن مینهو را صحیح و سلامت به من برگرداند. به بیمارستان که رسیدیم، بعد از گذشت چند ساعت و با انجام معاینات و آزمایشات مختلف، دکتر آمد و گفت: «متاسفانه خبر بدی براتون دارم. آقای مینهو به دلیل ماندن طولانی مدت در سرمای شدید، هر دو تا کلیه‌هاشون رو از دست دادند و شرایط در حال حاضر برای مینهو خیلی خطرناکه. ما باید هر چه زودتر یه کلیه مناسب برای پیوند پیدا کنیم. در غیر این صورت، ممکنه شرایط ایشون وخیم‌تر بشه و دچار شکی بشن که باعث کمای طولانی مدت میشه.»

با شنیدن این خبر، تاب نیاوردم و شروع کردم به گریه کردن و با دست‌هایم به لباس‌هایم چنگ می‌انداختم و می‌گفتم: «همش تقصیر منه. من احمق باعث شدم این اتفاق برای مینهو بیوفته. من چی کار کردم خدایا؟ چرا قبول کردم مینهو با من بیاد محل قرار؟ باید جلوی اونو می‌گرفتم. خدایا حالا چیکار کنم؟.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۲۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۹۷ صفحه

حجم

۱۲۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۹۷ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان