دانلود و خرید کتاب چریک پیر حسین نیری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب چریک پیر

کتاب چریک پیر

نویسنده:حسین نیری
انتشارات:نشر ستاره‌ها
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چریک پیر

«چریک‌ پیر» نوشته حسین‌ نیری(-۱۳۵۱)‌، بر اساس‌ زندگی‌ شهید محمدابراهیم‌ شریفی(۱۳۶۵-۱۳۲۱)‌ است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: قرارگاه‌ تیپ‌ در یک‌ دهکده‌ برپا شده‌ بود. دهکده‌ای‌ که‌مسؤولین‌ تیپ‌، آن‌ را به‌ نام‌ یکی‌ از شهدایشان‌ ـ شهید آهنی‌ ـگذاشته‌ بودند. دهکده‌ برای‌ شریفی‌ خوش‌یمن‌ بود. پس‌ ازمدت‌ها حضور در جبهه‌ به‌ فرماندهی‌ گردان‌ محبوبش‌ الحدیدمنصوب‌ شده‌ بود. او هم‌ بدون‌ درنگ‌ یاور و دوست‌ صمیمی‌اش‌سیدعلی‌ ابراهیمی‌ را به‌ عنوان‌ معاون‌ خود برگزید. هادی‌ می‌رفت‌ و می‌آمد و به‌ آن‌ دو متلک‌ می‌انداخت‌. به‌خصوص‌ به‌ شریفی‌ می‌گفت‌: «حاجی‌! خوب‌ برای‌ هم‌ نوشابه‌ بازمی‌کنیدها. اگر راننده‌ای‌، بیسیم‌چی‌ یا بادبزن‌ بخواهید، من‌هستم‌. تو را به‌ خدا مرا هم‌ به‌ حضور بپذیرید..» و هر سه‌ می‌زدند زیر خنده‌ و این‌ سیدعلی‌ ابراهیمی‌ بود که‌معمولاً جواب‌ هادی‌ را می‌داد: «خدا کند حاجی‌جان‌ همه‌ی‌راننده‌ها مثل‌ شما باشند و...» کارهای‌ شناسایی‌ پایان‌ یافته‌ بود. یگان‌ها در آمادگی‌ به‌ سرمی‌بردند. سرانجام‌ شب‌ عملیات‌ از راه‌ رسید. پس‌ از اعلام‌ رمزعملیات‌، نیروها به‌ مواضع‌ عراقی‌ها حمله‌ بردند. نیروهای‌بسیجی‌، ماه‌ها بود که‌ منتظر چنین‌ لحظه‌ای‌ بودند. نیروها تکبیرگویان‌ سنگر عراقی‌ها را یکی‌ یکی‌ فتح‌ کردند وجلو رفتند. در ادامه‌، مشکلات‌ ناخواسته‌ای‌ پیش‌ آمد. قرارگاه‌برای‌ این‌ که‌ تلفات‌ نیروها سنگین‌ نشود، چند ساعت‌ پس‌ ازشروع‌ عملیات‌، دستور لغو آن‌ را صادر کرد. به‌ این‌ ترتیب‌، گردان‌ها در مواضع‌ مناسب‌ مشغول‌ پدافندشدند. سیدعلی‌ به‌ شوخی‌ رو به‌ شریفی‌ گفت‌: «حاجی‌، انگارفرمانده‌ گردانی‌ زیاد برازنده‌ات‌ نبود.» شریفی‌ پاسخ‌ داد: «شاید هم‌ مشکل‌ از بد سلیقگی‌ من‌ باشد که‌با انتخاب‌ معاونی‌ مثل‌ تو، نحسی‌ به‌ عملیات‌ افتاد...» عقبه‌ی‌ گردان‌ یعنی‌ محل‌ قرارگاه‌ تیپ‌ ـ همان‌ روستای‌ شهیدآهنی‌ ـ حدود پنج‌ کیلومتر با گردان‌ الحدید فاصله‌ داشت‌. سر ظهر بود. هادی‌ رو به‌ فرمانده‌ی‌ تیپ‌ گفت‌: «من‌ می‌روم‌خط‌، سری‌ به‌ بچه‌ها بزنم‌. شاید کم‌ و کسری‌ داشته‌ باشند. شماکاری‌ ندارید؟ می‌خواهم‌ اوضاع‌ خط‌ را بررسی‌ کنم‌.» فرمانده‌ پاسخ‌ داد: «نه‌! سلام‌ برسان‌.»

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه