دانلود و خرید کتاب خاطرات دور داوود بختیاری دانشور
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب خاطرات دور

کتاب خاطرات دور

انتشارات:نشر ستاره‌ها
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خاطرات دور

«خاطرات دور» نوشته داوود بختیاری دانشور( -۱۳۴۷) و بر اساس زندگی شهید حمیدرضا شریف‌الحسینی(۱۳۶۵-۱۳۳۵) است. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: هول‌ از خواب‌ بیدار شد. دست‌ برد بالای‌ سرش‌. پارچ‌برخلاف‌ هر شب‌ سر جایش‌ نبود. سر از بالش‌ برداشت‌ و پتو راکنار زد. چشم‌ چرخاند تو اتاق‌. خوابی‌ که‌ دیده‌ بود، همه‌اش‌ یک‌جا جلوی‌ چشم‌هایش‌ جمع‌ شد. چشم‌ بست‌ تا خوابی‌ را که‌ دیده‌بود، دوباره‌ ببیند. ندید. همه‌اش‌ سفیدی‌ بود و نوری‌ کمرنگ‌ به‌رنگ‌ سبز و بنفش‌. آه‌ بلندی‌ کشید و یکهو از جا کنده‌ شد. تشنگی‌ دهان‌ و گلویش‌را خشک‌ کرده‌ بود. نوک‌ زبانش‌ را روی‌ لب‌های‌ ترک‌ خورده‌اش‌کشید. لحظه‌ای‌ ایستاد تا چشم‌هایش‌ به‌ تاریکی‌ اتاق‌ عادت‌ کند. قاب‌ پنجره‌ چوبی‌ از پشت‌ پرده‌ گلدار خودنمایی‌ می‌کرد. آهسته‌پا گذاشت‌ روی‌ فرش‌. فکرش‌ همچنان‌ پیش‌ خوابی‌ بود که‌ دیده‌بود. تا جلوی‌ پنجره‌ رفت‌ و ایستاد به‌ تماشا. انگار تشنگی‌اش‌ را ازیاد برده‌ بود. پرده‌ را آهسته‌ کنار زد و زل‌ زد به‌ آسمان‌ صاف‌ وپرستاره‌. دست‌ کشید به‌ شیشه‌ پنجره‌. انگار می‌خواست‌ستاره‌ها را نوازش‌ کند. ـ عینهو همان‌ ستاره‌هایی‌ بودند که‌ در خواب‌ دیدم‌. چشم‌ دوخت‌ به‌ یکی‌ از درشت‌ترین‌شان‌. اشک‌ گوشه‌ی‌چشمانش‌ را خیس‌ کرد. با انگشت‌، قطره‌های‌ اشک‌ را گرفت‌. ـ خودش‌ است‌... همان‌ ستاره‌... نقره‌ای‌ رنگ‌. چشم‌ کشید تو حیاط‌ خانه‌. حوض‌ پر از آب‌، پر شد توچشم‌هایش‌. سر چرخاند تو اتاق‌. ـ پس‌ پارچ‌ آب‌ کجاست‌؟ یعنی‌ مادر یادش‌ رفته‌ پارچ‌ را بالای‌سرم‌ بگذارد؟ بار دیگر به‌ حوض‌ وسط‌ حیاط‌ نگاه‌ کرد. لرزید. پشت‌ کرد به‌پنجره‌ و از اتاق‌ زد بیرون‌. خنکای‌ باد پاییزی‌، چرخ‌ خورد توصورت‌ و چشم‌های‌ خواب‌آلودش‌. دمپایی‌های‌ پدرش‌ را پا کردو پله‌ها را آهسته‌ و یکی‌ یکی‌ پایین‌ رفت‌. کنار حوض‌ نشست‌ وشیر آب‌ را باز کرد. دهانش‌ را گرفت‌ زیر آن‌. آب‌ سرد، پر شدتوی‌ دهان‌ خشک‌شده‌اش‌. بی‌آن‌که‌ قورتش‌ دهد، توی‌ دهانش‌چرخاند. بعد همه‌ را یک‌ جا فرو داد. با صدای‌ جیک‌ جیک‌ گنجشک‌ها، سر بلند کرد. یک‌ دسته‌پرنده‌، درست‌ رو به‌ رویش‌ سر فرو کرده‌ بودند تو آب‌ حوض‌. تعجب‌ کرد از دیدن‌ آن‌ همه‌ گنجشک‌ در نیمه‌شب‌. سعی‌ کرد سرجایش‌، بی‌صدا میخکوب‌ بماند. ـ طفلک‌ها... عینهو من‌ نیمه‌شب‌ تشنه‌شان‌ شده‌.

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه