کتاب فکر سمی
معرفی کتاب فکر سمی
کتاب فکر سمی نوشتهٔ ام البنین نعمتی وردینی است. انتشارات مانیان این مجموعه داستان کوتاه ایرانی را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی قصههای از چالشهای زندگی میانسالان است.
درباره کتاب فکر سمی
کتاب فکر سمی نوشتهٔ ام البنین نعمتی وردینی است. این کتاب حاوی یک مجموعهٔ داستانی است که به چالشهای زندگی میانسالان میپردازد. میانسالی یکی از فصلهای مهم زندگی هر انسانی است. به این دوره از زندگی «فصل پاییز عمر» هم گفته میشود. همهٔ ما در طول زندگی مطالب بسیاری از بایدها و نبایدهای نوجوانی، جوانی و رویدادهای مربوط به هر دوره، شنیده و خواندهایم، اما شاید پیرامون ورود به ۴۰سالگی، بلوغی خاموش و سرشار از چالش به نام بحران میانسالی و مهارتهای گذراندن این دورهْ کمتر صحبت شده است. نویسنده در این مجموعه داستان، بخشی از زندگی افراد مختلفی را به رشتهٔ تحریر درآورده است.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب فکر سمی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فکر سمی
«بهرام چندوقتی بود که حال عجیبی داشت؛ احساس میکرد حالش خوب نیست. این روزمرگیها و تکرارهای زندگی خستهش کرده بود. همکاراش که اکثراْ هم متأهل بودن، وقتی دورهم جمع میشدن، از دوستای جنس مخالف خودشون حرف میزدن. بهرام میدید که همکاراش هم زندگی خودشون رو دارن و هم با یه خانم دوست هستن و حسابی دارن از زندگی لذت میبرن...
تنها کسی که هیچ حرفی نمیزد و فقط گوش میکرد، بهرام بود. بعضی وقتها همکاراش به شوخی میگفتن: «بهرام بچه پاستوریزه است، تو این باغها نیست و متوجه منظور ما نمیشه» و بعد میخندیدن.»
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۵۸ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۵۸ صفحه