دانلود و خرید کتاب دختر برفی، پسر آتشی و ۴۶ افسانه‌ دیگر (کتاب زرد) اندرو لنگ ترجمه سارا قدیانی
تصویر جلد کتاب دختر برفی، پسر آتشی و ۴۶ افسانه‌ دیگر (کتاب زرد)

کتاب دختر برفی، پسر آتشی و ۴۶ افسانه‌ دیگر (کتاب زرد)

معرفی کتاب دختر برفی، پسر آتشی و ۴۶ افسانه‌ دیگر (کتاب زرد)

کتاب دختر برفی، پسر آتشی و ۴۶ افسانه‌ دیگر (کتاب زرد) نوشتهٔ اندرو لنگ و ترجمهٔ سارا قدیانی و ویراستهٔ متین پدرامی است و انتشارات قدیانی آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب دختر برفی، پسر آتشی و ۴۶ افسانه‌ دیگر (کتاب زرد)

افسانه‌ها گذشته از ارزش و اهمیتی که به‌عنوان میراث فرهنگی هر قوم داشته‌اند، به سبب همانندی‌های بسیار با یکدیگر در سراسر جهان، سبب ایجاد درک و تفاهم جهانی میان ملت‌ها و فرهنگ‌های گوناگون شده‌اند و به‌این‌ترتیب نه‌تنها بخشی از میراث فرهنگی هر قوم، که پاره‌ای از میراث فرهنگ بشر به شمار می‌آیند. افسانه‌ها بهترین وسیله‌ای هستند که به کمک آن ها می‌توان همه افکار بلند و آرای مافوق تصور را به مردم منتقل کرد تا آنان نیز باذوق و اشتها بشنوند و بخوانند و لذت ببرند.

کتاب دختر برفی، پسر آتشی و ۴۶ افسانه‌ دیگر (کتاب زرد) مجموعهٔ ۴۷ افسانه برای کودکان و نوجوانان است. نام برخی از این داستان‌ها از این قرار است:

قورباغه سبز کوچولو، پری دریایی، آلفگ یا میمون سبز، یک شاهزاده خانم واقعی چگونه است؟، بچه فندقی، بند انگشتی و... .

خواندن کتاب دختر برفی، پسر آتشی و ۴۶ افسانه‌ دیگر (کتاب زرد) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ کودکان و نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دختر برفی، پسر آتشی و ۴۶ افسانه‌ دیگر (کتاب زرد)

«هزاران هزار سال قبل، پادشاه قدرتمندی زندگی می‌کرد که خداوند به او پسر زیبا و باهوشی داده بود. آن پسر در ده سالگی، از همه مشاوران پادشاه باهوش‌تر بود و در بیست سالگی به بزرگ‌ترین قهرمان سرزمینش، تبدیل شده بود. پدرش خیلی به او توجه می‌کرد و همیشه مجبورش می‌کرد لباس‌های طلایی بپوشد تا زیر آفتاب بدرخشد. مادرش هم اسب سفیدی به او داد که هرگز نمی‌خوابید و مثل باد می‌دوید. همه مردم او را از صمیم قلب دوست داشتند و او را "قهرمان خورشید" صدا می‌زدند؛ چون فکر می‌کردند او مثل خورشید بی‌همتاست و کسی مثل او وجود ندارد.

و اما یک شب پدر و مادر او هر دو خوابی شبیه به هم دیدند؛ خواب دیدند، دختری قرمزپوش به آنها می‌گوید: «اگر دلتان می‌خواهد پسرتان واقعاً قهرمان خورشید شود، اجازه بدهید دور دنیا را بگردد تا درخت خورشید را پیدا کند و وقتی موفق شد، باید یک سیب طلایی از آن بچیند و آن را به کشورش بیاورد.»

وقتی پادشاه و ملکه خواب‌هایشان را برای همدیگر تعریف کردند، هر دو خیلی تعجب کردند که خواب‌هایشان شبیه به هم بوده و پادشاه به همسرش گفت: «این نشانه‌ای از طرف خداست تا ما پسرمان را به دنیای اطراف بفرستیم تا مثل یک قهرمان خورشید واقعی به خانه برگردد و فقط اسمش این نباشد.»

ملکه با گریه و زاری قبول کرد و پادشاه فوری از پسرش خواست راه بیفتد و دنبال درخت خورشید بگردد و یک سیب طلایی از آن بچیند. شاهزاده که از گشت و گذار خوشش می‌آمد، همان روز سفرش را آغاز کرد. او مدت‌ها سرگردان بود تا اینکه در نود و نهمین روز بعد از شروع سفرش پیرمردی را دید که به او گفت درخت آفتاب کجا رشد می‌کند. شاهزاده در مسیری که پیرمرد نشان داده بود، به راهش ادامه داد و نود و نه روز بعد، به قلعه‌ای طلایی رسید که وسط بیابان وسیعی قرار داشت. او در زد و بدون اینکه کسی آنجا باشد، در خود به خود و بدون صدا باز شد. شاهزاده وارد شد و چشمش به چمنزار بزرگی افتاد که درخت آفتاب در آن روییده بود. اما ناگهان درخت بلندتر شد، طوری که دیگر دست مرد به میوه‌ها نمی‌رسید. بعد صدای خنده‌ای از پشت‌سرش شنید و وقتی برگشت، دختر قرمزپوش را دید که به طرفش می‌آمد. دختر خطاب به او گفت: «ای پسر زمینی شجاع! یعنی تو واقعاً فکر کرده‌ای به همین راحتی می‌توانی یک سیب از درخت خورشید بچینی؟ قبل از آن کار مشکلی هست که باید انجام بدهی. تو باید نه روز و نه شب از درخت مواظبت کنی و در مقابل حمله‌های دو گرگ سیاه که می‌خواهند به آن صدمه بزنند، از درخت دفاع کنی. فکر می‌کنی از عهده‌اش بربیایی؟»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۱۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۴۳ صفحه

حجم

۳۱۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۴۳ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان