کتاب دیدنی های خواندنی؛ کوکو

کتاب دیدنی های خواندنی؛ کوکو نوشتهٔ آنجلا سروانتس و ترجمهٔ نیلوفر امن زاده است و انتشارات پرتقال آن را منتشر کرده است. این داستان، ماجرای پسری به نام میگل است که سر از دنیای مردگان درمی‌آورد. شاید از خود بپرسید: «چطور ممکنه؟‌» ورق بزنید و جواب سؤالتان را بگیرید. تا کتاب را نخوانید، افسانهٔ پسر شیفتهٔ موسیقی‌ را نخواهید دانست!

درباره کتاب دیدنی های خواندنی؛ کوکو

هر سال کلی انیمیشن در جهان ساخته می‌شود و ما کلی انیمیشن جدید می‌بینیم. کلی داستان جدید، شخصیت‌های جدید و فضاهای جدید از راه می‌رسند، ولی فرصت نداریم با همهٔ آن‌ها آشنا شویم. اینجاست که از بین آن‌ها انتخاب می‌کنیم؛ مثلاً آن‌هایی را می‌بینیم که جایزه‌های بسیاری برده‌اند یا آن‌هایی که در سایت‌های معتبر نمره‌های بالایی دارند یا حتی دوست‌ها و همکلاسی‌ها پیشنهاد کرده‌اند. انتخاب ساده نیست ولی تا دلتان بخواهد راهنما وجود دارد!

حالا اگر بشود جور دیگری هم رفت سراغ این انیمیشن‌ها چی؟ اگر چند نفر که عاشق بچه‌ها و انیمیشن‌ها و کتاب‌ها هستند، فکر بکری به سرشان زده باشد چی؟ مثلاً خواندن فیلم‌های انیمیشن! عجیب است، نه؟ دیدنی‌های خواندنی دقیقاً چنین چیزی است. کتاب‌هایی که داستان انیمیشن‌های مشهور و مهمی را تعریف می‌کنند که هم کلی جایزه برده‌اند، هم کلی طرف‌دار دارند و هم کلی آدم متخصص کاربلد تأییدشان کرده‌اند. داستان‌هایی دربارهٔ مهم‌ترین مسائلی که از کودکی تا وقتی آدم‌بزرگ شویم همراه ماست. از احساسات درونی بگیر تا آرزوهای شخصی؛ از افسانه‌های قدیمی تا راه و رسم زندگی در دنیا.

شاید با خودتان بگویید که وقتی انیمیشنی را دیده باشیم، دیگر چرا باید داستانش را بخوانیم؟ بله، بله، سؤال مهمی‌ است که جوابش یک کلمه است: تخیل! با خواندن داستان این شمایید که دوباره همه‌چیز را تخیل می‌کنید. شاید قهرمان قصه در ذهن شما قیافهٔ متفاوتی داشته باشد، شاید فضاها را جور دیگری تصور کنید، شاید حتی تخیل شما به‌کل با انیمیشنی که دیده‌اید فرق کند. تازه ممکن است آن را ندیده باشید. خلاصه، این بار موقع خواندن، شما کارگردان قصه‌اید و فیلم خودتان را تخیل می‌کنید. راستی که خیلی کیف دارد.

این جلد از مجموعهٔ دیدنی های خواندنی داستان کوکو است. پسر ۱۲ ساله‌ای به نام میگل به موسیقی علاقه دارد و خانواده‌اش آن را نسل به نسل ممنوع کرده‌اند. او آرزو دارد مانند هنرمند و الگوی او ارنستو دِلا کروز به یک نوازندهٔ حرفه‌ای تبدیل شود.

در روز مردگان (که یک رسم در کشور مکزیک است) مسابقهٔ موسیقی برگزار می‌شود و او می‌خواهد در آن شرکت کند اما خانواده‌اش متوجه می‌شوند و گیتار او را می‌شکنند و او برای برداشتن گیتار ارنستو به قبر ارنستو می‌رود و گیتار او را می‌نوازد و وارد سرزمین مردگان می‌شود. سپس با خانوادهٔ خود ملاقات می‌کند و آن‌ها نیز می‌فهمند که میگل نفرین شده و اعضای خانواده‌اش می‌توانند او را به هر شرطی که بخواهند برگردانند. آن‌ها هم می‌گویند که او سمت موسیقی نرود. میگل نیز که مخالف آن شرط بوده فکر می‌کند که چه کار کند... .

خواندن کتاب دیدنی های خواندنی؛ کوکو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دیدنی های خواندنی؛ کوکو

«میگل از خانه بیرون آمد و هوای خنک یک روز آفتابی دیگر در سانتا سسیلیا را فروداد. با جعبهٔ واکسش که به‌طرف شهر می‌رفت، از کنار زنی که پله‌ای را جارو می‌زد، رد شد. زن دست تکان داد.

«اُلا میگل!»

«اُلا.» میگل هم دست تکان داد. در نزدیکی شهر، به نوازندهٔ گیتار تنهایی لبخند زد که آهنگی می‌نواخت. هرچه میگل بیشتر پیش می‌رفت، موسیقی بیشتر فضا را پر می‌کرد. ناقوس‌های کلیسا هماهنگ باهم می‌نواختند. یک گروه موسیقی، آهنگ شاد و تندی می‌زد. از رادیویی صدای آهنگ کومبیایی با ریتم تند می‌آمد. میگل همهٔ این‌ها را با گوش جان می‌شنید. ازخودبی‌خود شد و روی میزی پر از مجسمه‌های رنگ روشن چوبی حیوانات ضرب گرفت.

وقتی میگل با عجله از کنار چرخ‌دستی شیرینی‌فروش گذشت، یک پَن‌دُلچه برداشت و سکه‌ای برای فروشنده انداخت.

وقتی بوی نان شیرین به مشام دانته، سگ وفادار میگل، رسید دوان‌دوان خودش را به میگل رساند. میگل تکه‌ای از نان جدا کرد و دانته آن را درسته بلعید.

میگل هرجا را که نگاه می‌کرد، مردم را می‌دید که آمادهٔ بازگشت عزیزانشان از سرزمین مردگان می‌شوند: کاغذرنگی آویزان می‌کنند و جلوی درِ خانه‌هایشان گلبرگ‌های گل جعفری می‌ریزند.

میدان ماریاچی طبق معمول پر از نوازنده‌هایی بود که این‌طرف و آن‌طرف می‌پلکیدند، منتظر آن که برای زوج یا خانواده‌ای آهنگی عاشقانه یا یک کوریدوی کلاسیک بزنند. کمی بعد، گروهی گردشگر دور مجسمهٔ بزرگ ماریاچی‌ای که وسط میدان نصب شده بود جمع شدند.

راهنمای گروه گفت: «و اینجا، درست در همین میدان، اِرنِستو دِلاکروزِ جوان اولین قدم‌هایش را در مسیری برداشت که او را به شهرت رساند و به محبوب‌ترین خوانندهٔ تاریخ مکزیک تبدیل شد.»

همهٔ گردشگرها سر تکان دادند چون با این نوازندهٔ افسانه‌ای آشنا بودند. میگل همراه گردشگرها، خیره شد به مجسمه. صد بار دیده بودش، ولی بازهم هر بار نگاهش می‌کرد انگیزه می‌گرفت.»