دانلود و خرید کتاب شیرین تر از رطب زینب موسوی
تصویر جلد کتاب شیرین تر از رطب

کتاب شیرین تر از رطب

معرفی کتاب شیرین تر از رطب

کتاب شیرین ‌تر از رطب نوشتۀ زینب موسوی و ابراهیم قنواتی است. این کتاب را انتشارات آفرینش مهر منتشر کرده است.

درباره کتاب شیرین‌ تر از رطب

کتاب شیرین تر از رطب شامل تعدادی از قصه‌های هندیجانی است. حکایت‌های مردم هندیجان (جنوب شرقی استان خوزستان) سال‌هاست در سینه‌های مردم این دیار جاری است. مردمان این تکه از ایران، بسیار سخت‌کوش هستند و افسانه‌ها را سینه‌به‌سینه منتقل کرده‌اند و اکنون در اختیار ما قرار داده‌اند.

خواندن کتاب شیرین ‌تر از رطب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به داستان‌های محلی می‌توانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.

بخشی از کتاب شیرین‌تر از رطب

«قصهٔ ددی بی ددی (زبان معیار)

یکی بود، یکی نبود. غیر از خدای مهربون هیچکس نبود که از آخر و عاقبت دوتا خواهر قصهٔ ما باخبر باشه ... حالا این دو تا خواهر کیا بودن و چه ماجرایی داشتن رو براتون میگم.

دوتا خواهر بودن شبیه هم، عین یه سیبی که از وسط دونیم شده باشه. یکیشون که اسمش گل پری بود اونقدر مهربون و خوش‌اخلاق بود که همه دوسش داشتن. هر چی گل پری خوب بود، اون یکی، یعنی گل زری بداخلاق بود و بدجنس. گل پری زن کدخدا بود و یه پسر کوچولو داشت و اوضاع زندگیش خوب بود؛ اما گل زری خیلی بهش حسادت می‌کرد و همش دنبال یه فرصت بود که زندگیشو خراب کنه تا اینکه یه روز یه فکری کرد؛ رفت سراغ گل پری و دعوتش کرد که مثل قدیما باهم برن صحرا و گلگشت. گل پری هم قبول کرد و پسرشو که خواب بود سپرد به خدمتکارو لباسی رو که یادگار مادرشون بود پوشید و راه‌افتادن......

رفتن و رفتن تا رسیدن کنار رودخونه گل زری اشاره‌ای به دار درخت بزرگی که اونجا بود کرد و گفت بیا به یاد بچگیامون گیسامونو ببندیم شاخه‌ها و تاب‌بازی کنیم. اون موقع‌ها دخترا موهاشون رو کوتاه نمیکردن و گیسای بلندی داشتن این دو تا خواهر قصهٔ ما هم گیساشون تا پشت پاشنهٔ پاشون می‌رسید خلاصه اول گل پری گیسای گل زری رو به یه شاخه بست و تابش داد بعد هم نوبت گل پری شد. گل زری که منتظر این فرصت بود گیسای گل پری رو به یکی از بلندترین شاخه‌ها محکم بست و شروع کرد به هل‌دادنش یکم که بازی کردنو خندیدن گل پری گفت: کمکم هی هوا تاریک ایوبو، پلمه و از کو تا بریم خونه. اما گل زری سنگ‌دل داد زد که اونجو د نه خونه ی تونه» و هرچی رو که گل پری داشت ازش گرفت و با این حرف که حیفه لباسای یادگار مادرمون تن تو بمونه و تیکه پاره بشه، اون لباسا رو هم ازش گرفت به التماسای خواهرش محل نذاشت و راه افتاد و رفت طرف خونۀ کدخدا.

گل پری موند و تنهایی و شب تاریک و صدای حیونای گرسنه. ناله می‌کرد و یا خدا می‌گفت یه دفه احساس کرد صدای زوزه داره بهش نزدیک میشه. گرگ گرسنه به هوای پرکردن شکمش به گل پری نزدیک می‌شد. گل پری که از ترس قلبش تندتند می‌زد، شروع کرد به خواهش‌کردن به گرگه گفت بیا باهم به معامله کنیم؛ استخونای منو می‌خوای چیکارا از منه لاغر بگذر عوضش بهت نشونی یه جاییو می‌دم که اگه بری اونجا، می‌تونی یه دل سیر بخوری گرگه دهنش آب افتاد. گل پری بهش گفت برو خونۀ کدخدا به انبار بزرگ دارن که از حیاط خونه جداست و راحت میتونی بری توش. هرچی که بخوای اونجا پیدا میشه؛ از گوشت مرغ و بره گرفته تا ماهی و میگوی خشک شده. گرگه یه خورده فکر کرد صدای قاروقور شکمش و فکراش باهم قاطی شدنو تصمیمشو گرفتو راه افتاد و رفت.»

کاربر 3765605
۱۴۰۳/۰۱/۱۹

با سلام. این قصه ها رو وقتی بچه بودیم مادربزرگامون تعریف میکردن. الان یاد قدیما افتادم. میخوام این قصه های قدیمی رو برای بچه های خودم تعریف کنم. تشکر فراوان از گردآورندگان

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۶ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۶ صفحه

قیمت:
۲۱,۰۰۰
تومان