کتاب ققنوس
معرفی کتاب ققنوس
کتاب ققنوس نوشتهٔ شیرین امامی مقدم است. نشر ارسس این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر یک مجموعه شعر از این شاعر معاصر ایرانی را در بر گرفته است.
درباره کتاب ققنوس
کتاب ققنوس دومین اثر شیرین امامی مقدم است. کتاب اول او با عنوان «فرماندهٔ بدن» کتابی علمی دربارهٔ شگفتیهای مغز انسان بود که موردتوجه نوجوانان قرار گرفت و او از اینکه با مطالعهٔ این کتاب اطلاعات علمی آنها افزایش مییافت، احساس رضایت میکرد. امامیمقدم در کتاب دومش وارد مقولهٔ احساسی شعر شده است.
شعر فارسی عرصههای گوناگونی را درنوردیده است. در طول قرنها هر کسی از ظن خود یار شعر شده است و بر گمان خود تعریفی از شعر بهدست داده است. حضور شعر در همهٔ عرصهها از رزم و بزم گرفته تا مدرسه و مسجد و خانقاه و دیر و مجلس وعظ، همه و همه گویای این مطلب است که شعر، بیمحابا، زمان، مکان و جغرافیا را درنوردیده و در هفتاقلیم جان و جهان به دلبری پرداخته است. آمیختگی شعر با فرهنگ مردم و اندیشههای اجتماعی، این هنر را زبان گویای جوامع بشری ساخته است؛ بدانگونه که هیچ جامعهای از این زبان بارز، برای انتقال اندیشههایش بینیاز نبوده است. گاهی شعری انقلابی به پا کرده است و گاه انقلابی، شعری پویا را سامان داده است.
شاعر در بیشتر اشعار این کتاب از تضمین بهره گرفته است. از اشعار موزون تا شعر نو و دلنوشته در این کتاب موجود است؛ همچنین خانم امامیمقدم طرحهایی را در کنار اشعار قرار داده که به دلپذیرشدن صفحات کتاب کمک کردهاند و خواننده را تا پایان با خود همراه میکنند.
خواندن کتاب ققنوس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران شعر معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب ققنوس
«در جهانی که پر از دغدغه است
کاغذ و قلم خود را برداشتن و نوشتن از خوبیها و بدیها، زشتیها و زیباییها، یعنی فارغ شدن از غمها و رنجهایی که مانند پیچک میپیچند به دور گیاه زندگی و آنرا خشک و بیروح میکنند.
که این، عین شجاعت است!
آری شجاعت این است، جنگیدن با ناامیدی و امید به دست گرفتن قلم و سیاه کردن کاغذهایی که تنها همدم و امید ما هستند.
شجاعت این است، زمانی که میگویی نمیتوانم ادامه دهم
ادامه میدهم...»
*
«به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود»
عشق را هر چه که گشتم نتوان پیدا کرد
تا تو را دیدم و انگار خَلَت با من بود
من ندانم که چگونه غم دل فاش کنم
راز عشق و دل تو توشه ی بی یاور بود
تو بیا گر چه دوایی نکنی درد مرا
لااقل شوق نگه بر دل من مرحم بود
تو که از زخم تعرض به دلم هیچ ندانی
گر چه در دوری تو، یاد خودت با من بود
من که تا شب به سحر عشق برایت خوانم
تو به یک لحظه نگویی چه بسا با من بود»
*
«گاهی دستم را روی شانه ی روزگار می گذارم
سرم را بالا می گیرم، و می گویم همین بود؟
تمام آن سختی ها همین بود؟
من هنوز هستم، هنوز زنده ام
هنوز راه می روم
می خندم، نفس می کشم
کافی نبود
اگر مرا زنده نمی خواستی
کافی نبود امّا تلاش ات ستودنی بود
هستم امّا گاهی می خواهم چند روزی نباشم
زنده ام فقط کمی غمگینم
راه می روم فقط پاهایم کمی درد می کند
می خندم فقط تا وقتی ذهنم خالی باشد
نفس می کشم امّا باور کنی یا نه
گاهی سخت می شود
گفتم که کافی نه امّا تلاشت ستودنی بود»
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۲ صفحه
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۲ صفحه
نظرات کاربران
عالی
خیلی شیوا ورواندوست داشتنی