کتاب احساس زیبا
معرفی کتاب احساس زیبا
کتاب احساس زیبا مجموعه اشعار آتنا شمس است که نشر بید آن را به چاپ رسانده است. ویراستاری این اثر را عبدالله محمدزاده سامانلو بهعهده داشته است.
درباره کتاب احساس زیبا
قالب این مجموعه شعر بهصورت آزاد و نیمایی است و مضمون اشعار آن عاشقانه است. زبان سادهٔ نویسنده در بیان احساسات خود این اشعار را جذابتر و تأثیرگذاری آنها را بیشتر نموده است. اگر علاقهمند به دنیای شعر و از طرفداران اشعار شاعران معاصر هستید، کتاب احساس زیبا یک انتخاب خوب برای شما است. با خواندن این کتاب لذتی ویژه از دنیای شعر میبرید.
کتاب احساس زیبا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به شعر معاصر فارسی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب احساس زیبا
«بوی باران آمد...
بوی باران آمد
شهر چشمم خیسَست
چه کسی درد مرا میفهمد؟
که کسی پای دلم میماند؟
چقدر تنهایم
تازه من میفهمم
که غم دریا چیست
قلبهایی که بزرگاند همه تنهایند
بوی باران آمد
در خیابان شلوغی که پر از بی رحمیست
باز هم گم شدهام
باز بازیچهٔ لبخندِ دروغ و تلخ مردم شدهام
بوی باران آمد
خاکِ دل باران خورد
بوی خیسی از خاک
در فضا پیچیده
مثل عطری دلچسب
که پس از گریهٔ من
بر شانهای جا مانده
بوی باران آمد
چقدر غمگینم
مثل بغضی که فروکش کرده
کاش همدردی بود
که مرا میفهمید
بوی باران آمد
گونهام نمناک است
یک نفر با یک سنگ
شیشهٔ پنجرهٔ قلبِ مرا باز شکست
نیشخندی به نگاهِ من زد
دل زخمیشدهٔ من رنجید
نه دعایی کردم
و نه حتی نفرین
و خدا میداند که چه میزان از او دلگیرم
بوی باران آمد
آنقدر غم دارم
که اگر کوه غمم میدانست
پیشِ این غصه زِ هم میپاشید
حال که مرهمِ من بارانَست
یار دیرینهٔ دنیای من
بوی باران آمد
چشمها گرچه رهایم کردند
و مرا رنجاندند
ولی از عشق خدا سرشارم
بوی باران آمد
باز تنها ماندم
هیچکس دور و برم نیست ولی
من کسی را دارم
من خدا را دارم.....
" بدون او... "
در فراسوی تلاطم زدهٔ ذهنِ شلوغم
وسط قاب افق گونهٔ چشمانِ سحر
طرح اندامِ خیالیِ قدمهای تو را
نقش کشیدم
چه خیالی
چه گمانی
تو نبودی
سایه ات بود
و صد افسوس که این
وهم و خیال است که هستی
تو از این شب زدهٔ گمشده در وادیِ برزخ
خبری هیچ نداری
خبر آمد که تو در بند نگاهِ
داغ و سوزنده خورشید شدی باز
پس تو حرفی با منِ زاده مهتاب نداری
تو که خود زادهٔ ماهی و ستاره
تو که لبریز زِ مهری
پس چرا کار به احوال و پریشانیِ این
خستهٔ بی خواب نداری؟
تو که معنای نگاهت
خودِ آرامش و عشق است
پس چرا راه علاجی
بهرِ درمانِ دل عاشقِ بی تاب نداری؟
دل درماندهٔ من شمع شد و سوخت
غم تو پروانه ای شد
و به دور دلِ من گشت
تو برای زخمِ من
مرحمِ نایاب نداری
دل بیچارهٔ من !
حکم بر این شد :
که تو بی خاطرِ او خواب نداری...»
حجم
۶۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۵ صفحه
حجم
۶۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۵ صفحه