کتاب ژرفای احساس
معرفی کتاب ژرفای احساس
کتاب ژرفای احساس نوشتهٔ منظر پوستیندوز است و انتشارات کنکاش آن را منتشر کرده است. ژرفای احساس دلنوشتههای این نویسنده را دربر میگیرد.
درباره کتاب ژرفای احساس
کتاب ژرفای احساس اشعار و دلنوشتههای منظر پوستیندوز است. شعر یکی از راههای انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرنها شاعران در شعرشان بازگو کردهاند.
شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب ژرفای احساس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران دلنوشتههای آهنگین و زیبا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ژرفای احساس
«عزیز کیست؟»
فرق است میان دوست داشتن و عزیز بودن، عزیز بودن حرمت دارد، قانون میطلبد و بی گدار و نشات گرفته از هوس نیست.
میتوان هر کسی را دوست داشت ولی فقط خواص عزیز هستند. ارزششان جور دیگری است.
محبتشان در دل شکفته است و مقبول، نورند و افشاننده نور و چادری بی منت از مهربانی برسر همه دارند.
کسی که عزیز است مهرش جاودانه است و ابدی، ریشه دار است و اصیل نه مثل دوست داشتن سطحی و بی ریشه.
عزیز بودن لازمه اش عزت داشتن است، کسی که عزت درونی دارد عزیز است، شفافیت و زیباییش به واسطه چشم و ابرو و خط و خال نیست، به خاطر ذاتش زیباست.
دلش بی غش است و پاک، پرتوش فراگیر است و آرامشش نمایان.
کسی را که دوست داری خطاهایش قابل تاملند و بررسی. با خود میگویی " واقعا چرا چنین کرد"!
اما عزیز بودن ماجرای دیگریست. گستره اش عالمیست برای خودش.
خطای عزیزت را دوست داری و به جان میخری.
خطای عزیزت خطا نیست که عطاست.
*
«روزگار»
نامش روزگار است روزگار
عجیب الخلقتی است برای خودش
ورد خواند و قرعه زند و از آستین بلندش
تحفه ها برون آورد هزار رنگ
همه منتظر، صف در صف،
چشم در چشم،
التماس دستهایمان دیدنی است
اشتیاق نگاه هایمان ناگفتنی
نیم نگاهی بر تحفه خود و
نگاهی بر دست دیگری
و حسرتی و آهی است در پایان!
چشمان زیرکی داریم ولی ناتوان
خنده دارست نه؟!
تحفه را می بینند ولی
داغ نشسته بر دست دیگری را نه!
حجم
۱۶۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۸۶ صفحه
حجم
۱۶۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۸۶ صفحه