کتاب تیرگی
معرفی کتاب تیرگی
کتاب تیرگی، اولین جلد از مجموعه رمان سه جلدی تیرگی نوشته استیون جیمز است که با ترجمه زهره حیدرنژاد و نیلوفر حسنی میخوانید. این کتاب، ماجرای یک مرگ غیرعادی را در شهری آرام و دور افتاده روایت میکند.
کتاب تیرگی، اولین جلد از مجموعه سه جلدی به همین نام است که استیون جیمز نوشته است و ماجراهایی عجیب را در آن روایت کرده است. همهچیز از شهری منزوی و دورافتاده به نام بلدون در ویسکانسین آغاز میشود. یا به عبارت بهتر، زمانی که جسد یکی از دختران دانشآموز دبیرستان، به نام امیلی جکسون در دریاچه آلگونکین پیدا میشود. شهر و همه مردم شوکه شدهاند. دنیل بایرز شانزدهساله هم درست مانند بقیه جامعه، معتقد است که مرگ امیلی جکسون تصادفی بوده است اما این اعتقاد به زودی میشکند و جایش را تردیدی عمیق و علامت سوالی بزرگ پر میکند. چه اتفاقی برای امیلی افتاده است؟
کتاب تیرگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
تیرگی رمانی است برای تمام آنهایی که به داستانهای پرماجرا و بازکردن گرههای جنایتها علاقه دارند.
بخشی از کتاب تیرگی
"میدانی چیه، هر چه بیشتر دربارهی آن فکر میکنم، هر چه بیشتر فکر میکنم بیهوش شدن من در بازی نه به خاطر ضربهای بود که به سرم وارد شد و به زمین خوردم، بلکه برای این بود که روح امیلی را دیدم، درست مثل زمانی که در مراسم خاکسپاری او را دیدم. و واقعاً نمیدانم آیا حالم بهتر است یا نه."
نه، شاید اصلا کار درستی نباشد که امشب با نیکول اینقدر رک و راست و صادق باشی. از سویی دیگر، شاید حرف زدن با نیکول چیز خوبی بود، اگر هم خیلی مایل به گفتن بعضی چیزها به او نبود.
دنیل از او پرسید: "میدانم یه جورایی بیربط است، اما تو به ارواح اعتقاد داری؟"
"ارواح؟ آیا با میا راجع به کتابش حرف زدهای ؟"
"نه، فقط داشتم به آنها فکر میکردم."
"نمیدانم، تو چطور؟"
احتمالا من باید سر صحبت را باز کنم
"مطمئن نیستم." او یادداشت وبلاگ نیکول را که دیروز در کلاس خوانده بود به یاد آورد: "در آن نیایشی که برای کلاس ادبیات نوشته بودی، از دیوها گفتی. آیا واقعی بودند؟ آیا به آنها اعتقاد داری یا کل آن نوشته نمادین بود؟"
"نه، اعتقاد دارم ."
"اما به ارواح نه. "
"خوب، ..... شاید." کمی به آن فکر کرد. "منظورم این است که، وقتی روی آن تکلیف کار میکردم، این داستان را، در کتاب مقدس، پیدا کردم، میدانی، در مورد مردی به نام ساوول _ او پادشاه بنیاسراییل بود. به هر حال، او از یک احضارکننده ارواح خواست تا سعی کند پیامبری به نام سامویل را از میان مردگان احضار کند تا با او حرف بزند."
"چه اتفاقی افتاد؟"
"این کار انجام شد. سامویل ظاهر ش شد _ یا حداقل روح او ظاهر شد.
دقیقا مطمئن نیستم چه شد."
"اما وقتی سامویل برای ساوول ظاهر شد مرده بود ؟"
"بله
"به نظرم مثل یک روح میماند."
نیکول تصدیق کرد، "بله برای من هم همین طور."
"پس، این امکانپذیر است، که مرده ها با زنده ها ارتباط برقرار کنند؟"
"حداقل در آن مورد در کتاب مقدس اینطور بود."
دنیل در مورد افرادی که چنین کار هایی مثل ساوول انجام داده بودند چیزهایی شنیده بود __ به عبارتی سعی داشتند با مردگان مشورت کنند. فقط برای یک لحظه با خود فکر کرد شاید این شیوهای باشد برای رسیدن به برخی پاسخها.
اما فقط برای یک لحظه.
زیرا، واقعاً، آخرین چیزی که به آن نیاز داشت درخواست کردن از مردگان برای ظاهر شدن و حرف زدن با آن ها بود. مردگان خودشان این کار را بسیار خوب انجام میدادند.
حداقل یکی از آن مردگان این طور بود.
نیکول ادامه داد : "مسیح آشکارا به ارواح اعتقاد داشت. دوبار حواریون او را روح فرض کردند و او به آنها گفت که روح نبود، و برای اثبات این اجازه داد یا رانش دست ها و بدنش را لمس کردند."
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۲۹ صفحه
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۲۹ صفحه