نظرات کاربران درباره کتاب ارباب و بنده
۳٫۵
(۳۳)
Dexter
این کتاب فوق العادست همراه با ترجمه ی روان و عالی سروش حبیبی من این کتاب رو زمستون سال ۹۸ خوندم...زمانی که در شهرمون برف می بارید مدتی هم برق رفت به خاطر بارش شدید برف ....حس برف و کولاک ،تاریکی و سرما رو با این کتاب در واقعیت تجربه کردم...خیلی تجربه ی خوبی بود...توصیف های لذت بخش کتاب....رفتار یه نوکر با ارباب و رفتار متقابل ارباب با اون...خودسری های ارباب ...تحول و اتفاقی غیر منتظره در انتهای داستان ....توصیف های ریز و حسّی داستان فوق العاده این کتاب رو جذاب کرده....هرکی کتاب خوب و داستان خوب دوست داره این کتاب از تولستوی رو بهش پیشنهاد می کنم
Raana
کتاب خوبه ولی کجاش ترجمه خوب بود افتضاح.
توحيد
اشتباه های ویرایشی و نگارشی خیلی زیادی در متن هست. جملات بعض پاراگراف ها کاملا درهم ریخته. لطفا اصلاح کنید. نمی دونم چرا این مجموعه داستان های نشرچشمه از تولستوی رو انقدر شلخته و بی دقت منتشر کرده طاقچه
اما خود کتاب...
سکوت، تاریکی و سرمای ملموس و عجیبی از آغاز داستان حاکمه و در پایان و توی یکی دو جای دیگه شکسته می شه. کلا نویسنده های روس قادرن برای بیان چند سطر، صفحه ها بنویسن و خب به نظر خودم، این داستان با وجود کوتاه بودنش نسبت به حرفی که می خواست بزنه طولانی بود و تا حدی یاد سرود کریسمس دیکنز افتادم. توصیف های دقیق و زیبایی داشت. ترجمه هم خوب بود ولی اشکالات ویراستاریش، خوندنشو گاهی سخت و نامفهوم می کرد
Monika.
اینکه بعد از سه سال هنوز درستش نکردن واقعا جای تامل داره
Raana
دقیقا همینطوره بعد بعضیا نوشتن ترجمه عالیه خو بگین درهم برهمه آدم نخونه
🅜︎🅐︎🅗︎🅢︎🅐︎🅝︎
یعنی مشکل از طاقچه اس یا مولف؟
Aysa
توصیف های کتاب از طبیعت یخ زده فوق العاده بود طوری که ممکنه وسط تابستون هم احساس سرما بهتون دست بده.
امیال و احساسات انسانی و تاثیر ثروت بر شخصیت واسیلی و پیچش اصلی داستان قراره شگفت زده تون کنه و این کتاب با وجود حجم کمش ارزش وقتتون رو داره.
Mohammad
(۴-۲۰-[۶۱])
اختلاف طبقاتی حتی باعث تفاوت دیدگاه ها در مواجه با یک پدیده ی واحد میشه، در این داستان شاهد رویارویی دو نفر از دو طبقه ی اجتماع - بورژوا و پرولتاریا - با مرگ هستیم، واکنش اونها به این پدیده در آخرین لحظات در خور تامله. متاسفانه پراکندگی هایی در متن (معمولا در پایان بعضی از بخش ها) وجود داره که باعث نامفهوم بودنِ بعضی از جملات شده.
rahil
میخواستم اشکالات متن رو یاد آور بشم که دیدم دوستمون توحید کامل اون رو نوشته
تمام متن بهم ریختگی های بسیاری داره لطفا برطرف کنید
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
این رمان داستان اربابی به نام واسیلی است که برای خرید یک جنگل از املاک مجاور راهی سفر میشود. در این سفر تنها همراهِ او، نوکرش، نیکیتا است. نیکیتا مردی پنجاه ساله و ساده است. کسی که همواره خود را مطیعِ اربابش دانسته و به او خدمت کرده. او اختیاری ندارد و برای خودش حق آزادیای هم قائل نیست. همه او را نه تنها بخاطر خدمتگزاری بلکه بخاطر اخلاق و منش پاکش دوست دارند.
او همینطور ارتباط خیلی نزدیک و خوبی با طبیعت و حیوانات دارد. ما از روی همین موضوع که تولستوی به آن اشاره دارد، متوجه ذاتِ پاک او میشویم. ذاتی که خود را با طبیعت و حیواناتِ بی آزار همسو میداند. و دغدغهای فراتر از آن در ذهنش نیست. او به حداقلِ زندگی راضی است. این کتاب بهخوبی تضاد شخصیتی دو انسان از قشرهای متفاوت و تفاوت دیدشان را به مسائلی واحد و شرایطی کاملا یکسان و مشترک نشان میدهد.اربابِ واسیلی، که تاجری ثروتمند است شخصیتی به شدت حریص دارد. او با ولع و طمعِ زیاد میخواهد به اموالش اضافه شود. تمام غرورش را مدیون داراییهایش است و ارزش و وزن زندگیاش را بواسطه همین داراییهایش میسنجد.
حال واسیلی میخواهد هرچه سریعتر به جنگل برسد چراکه میترسد چوب فروشها آن را از چنگش بگیرند. آن دو در مسیری که برای رسیدن به جنگل پیش میگیرند با برف و بوران خیلی شدیدی مواجه میشوند. و بارها از مسیر اصلی منحرف شده و گم میشوند. هربار خود را به یک آبادی یا دهکده میرسانند و از مردم آنجا راهنمایی میگیرند. صاحبان آن آبادیها به آن دو میگویند بهتر است شب آنجا بمانند و وقتی صبح شد در روشنایی راه را پیش بگیرند. ولی واسیلی حریصتر از آن است که بخواهد لحظهای صبر کند. بنابراین آنها باز به راهشان در تاریکی و در برف و بوران ادامه میدهند. هزارباره ادامه میدهند، و هزارباره گم میشوند. بهقولی آنها «بی چراغ به راه میافتند»، بدونِ آگاهی. ولی هر بار از مسیر اصلی خارج میشوند.
نکته جالب توجه این است که در طول مسیر از صحنهها و منظرههایی کاملا یکسان و تکراری گذر میکنند و بعد باز میبینند که رسیدند سر خانه اول. و این موضوع بهخوبی بیانگر این است که آنها در این راه درگیر دوری باطل شدهاند که پایان و سرانجامی ندارد.
نیکیتا تمایل و رغبتی برای ادامه این راه ندارد. ولی او اختیاراتش را کمتر از حدی میداند که جسارت بیان مخالفتش را مقابل ارباب داشته باشد. پس او هم به ناچار بدنبال اربابش میرود.تولستوی همیشه نقدش به طمع بشر را بیان کرده است. و این اثر او هم از این نقد مستثنا نیست. او معتقد است انسان بهجای زندگی کردن، دائما برای به دست آوردن دست و پا میزند. برای رسیده به چیزهایی که پوچ و باطلاند قوا و خودش را از بین میبرد. و این تقلا برای به دست آوردن، فقط باعث نابودی خودش میشود. میشود گفت بخشی از این عقاید تولستوی تاثیر گرفته از فلسفه شوپنهاور است. مسیرهای حریصانهای که پیمودنشان جز گم شدن و تحلیل رفتن چیز دیگری را در پی ندارند. و در آخر چیزی جز یک انسانِ از دست رفته باقی نمیماند. انسانی که دستهای سرد و حریصش هنوز بازند ولی خالیِ خالی.🦋🍂
Raana
داستان پردازی خیلی زیبایی داره به حدری که موقع کتاب خوندن سردت میشه از توصیف فضای برفی و سرمای نویسنده ...اما ویرایش افتضاحی داره جمله بندیا قرو قاطیه تعجب میکنم کتابی به این خوبی چرا نباید طاقچه درست منتشر کنه!اگه میخواین بخونین این کتابو توصیه میکنم نسخه چاپی یا از ناشر دیگه ای بخونین
Hossein shiravand
عالی بود دوسش داشتم
حرص و طمع ارباب و رهایی و خستگی بنده
برده از خداش بود بمیره چون خسته و اذیت شده بود و فقط تنها مشکلش گناهاش بود و اینکه میگفت خدا منو مثل اربابام اذیت نمیکنه اگه بمیرم راحت میشم
ولی ارباب چنگ زده بود به مال و اموالش همش حرصشو میزد و به فکر زیاد کردنش بود و دل نمیکند و زندگی رو خق خودش میدونست و میگفت برده بمیره براش بهتر چون هیچی نداره ولی من که غنیام باید زندگی کنم
این تیکه آخرش رو یه کوچولو موافقم چون خدایی بعضیامون فقط برای پرکردن استادیوم و سختی کشیدن و عذاب به این دنیا اومدیم
درکل عالی بود اینا چیزایی بود که من درک کردم با یبار خوندنش ،این رمان رو باید بارهاو بارها و خیلی عمیق خوند
فهیم همتی
داستان نسبتاً ساده ای داشت ،اما بعد از تمام کردن کتاب وقتی کتاب رو با خودت مرور می کنی و به آخرش فکر می کنی می بینی تولستوی چه هنرمند هست و حرفاشو چه هنرمندانه می زنه.
هدهد
اول از همه از طاقچهی عزیز خواهش میکنم تا متن رو ویرایش کنن، بهمریختگیها خصوصاً در انتهای بخشها باعث سردرگمی خواننده میشه و ترجمهی روان سروش حبیبی رو هم تحتالشعاع قرار میده.
اما در مورد کتاب، یک داستان معمولی اما پرکشش. بیشتر به یک قصهی حادثهمحور میموند. و البته پر از نکات قابل تأملی که در خلال داستان بهشون اشاره شده. اسم کتاب با محتواش کاملاً همخوانی داره، این داستان روایت جهانبینی یک ارباب و یک بندهس. همین.
نغمه میلانی
بی نظیر👏👏👏👏
mahsa
تقریبا اکثر آثار تولستوی رو خوانده ام و از نظرم تولستوی آموزگار و استادی بزرگ هست که در تمام داستان هاش درس اخلاق میده
این داستان هم به شدت برای من جالب بود تضاد بین تفکرات ارباب و تفکرات نوکرش ترس از مرگ و ایثار و انتظار مرگ، حرص و طمع و خودخواهی و در آخر پایان بندی فوق العاده این داستان کوتاه کاملا همه چیز تمامه
یک لحظه به این فکر کنید که منتظر مرگ هستید چه چیزهایی به ذهنتون میاد؟ چه حسرت هایی چه فکر هایی؟؟ ببینید شما به کدوم یکی از این دوشخصیت شبیه ترید؟؟
كرم كتاب
سلام واقعا یخ کردم منم همراهشون
ولی متن بعضی جاهاش به هم ریخته بود
کاربر 3539103
متاسفم متن بسیار به هم ریختگی داشت ویک صفحه هم جا افتاده بود لطفا تصحیح بفرمایید
کاربر 3989099
نسخه الکترونیک این کتاب افتضاحه. پر از اشتباهات تایپی و نگارشی و حتی املاییه. خیلی جاها حتی کلمات و جملات به هم ریخته بودند، یعنی اینطور که کلمه آخر جمله رو وسط با اول جمله میدیدی و خودت باید حدس میزدی که این کلمه به کجای جمله مربوطه. از طاقچه خواهش میکنم این اشتباهات رو درست کنند.
آلاسکای مایلز هالتر
فوق العاده بود خصوصا وقتی به آخرای کتاب نزدیک میشد این کتابو به پیشنهاد یکی از دوستان گرفتم و فک نمیکردم ازش خوشم بیاد ولی عالی بود
Monika.
ممنون که در طاقچه بینهایت قرارش دادید.
کتاب خیلی خوب از یه نویسنده خوب با یه ترجمه عالی از نشر کار درست چشمه. فقط ای کاش ایرادات نگارشی و تایپی کتاب رو برطرف کنید و دوباره ویرایش شده اش رو قرار بدید.
رضا مهرابی
مثل بسیاری از داستان های تولستوی این بار هم این نویسنده دست گذاشته بود بر روی یک رذیلت اخلاقی یعنی طمع! جالب بود.
vahiddl70
بد نبود
Reza.AH
از داستانهای کوتاه تولستوی ست وساده بود و چندان داستان پردازی عمیقی نداشت.
mrb
یه داستان معمولی (شبیه پدر سرگی)
maman sajede
توصیفات چنان واضح بود که بعد خواندنش از سرما خوابم نمیبرد !!
Scott Mitchell
ترجمه افتضاح.انگار با مترجم گوگل ترجمه اش کردن. داستان نه چندان جذاب ولی آموزنده
حجم
۸۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۸۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
قیمت:
۳۸,۵۰۰
۱۹,۲۵۰۵۰%
تومان