نظرات درباره کتاب به سختی پولاد به نرمی لبخند؛ روایتی داستانی از زندگی شهید اسدالله لاجوردی (قهرمانان انقلاب ۱۶) و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
تصویر جلد کتاب به سختی پولاد به نرمی لبخند؛ روایتی داستانی از زندگی شهید اسدالله لاجوردی (قهرمانان انقلاب ۱۶)

نظرات کاربران درباره کتاب به سختی پولاد به نرمی لبخند؛ روایتی داستانی از زندگی شهید اسدالله لاجوردی (قهرمانان انقلاب ۱۶)

نویسنده:ساسان ناطق
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۱ رأی
۳٫۹
(۱۱)
احمد رضا
شخصیت لاجوردی یک شخصیت خاص بود، منافقین که نتونستن ایشون رو ترور کنن دست به ترور شخصیت زدن... شهید لاجوردی در حق زندانی ها خیلی خوبی کرد، از سری اقدامات ایشون بردن زندانی ها به تفریح و گشت و گذار و همچنین تشکیل کارگاه هایی برای پول درآوردن زندانی ها بود.... . شخص ایشون خیلی رو اعتقادات زندانی ها کار می کرد و جواب هم گرفت... امام و رهبری هم به ایشون خیلی اعتقاد داشتن، که حتی وقتی همه ی مسئولان بر علیه ایشون بودن امام تا آخر راه پشت ایشون ایستادن... . از بینهایت خوندم واقعا خیلی عالی بود
ramin
با یه تواب سر مزار شهید لاجوردی صحبت می کردم. از شهید لاجوردی می گفت و گریه می کرد. می گفت در نظر من لاجوردی و دایی جلیل محافظش قدیس بودند. می گفت وقتی دو سال دوره ی زندانم تمام شد رفتم به آقای لاجوردی گفتم اگه میشه بازم پیش شما بمونم. باورش سخته. بهش گفتم چرا دوست داشتی زندان بمونی؟ گفت: زندان برام دانشگاه بود
احمد رضا
بله درست می‌فرمایید دیگه منافقین خلق رو بیشتر مردم به اسم منافقین میشناسن
احمد رضا
👌👌
کتاب باز
ممنون که آقای لاجوردی بزرگ رو معرفی کردید
مانا
نسخه چاپی این کتاب خواندم. خیلی خوب بود. نثر و قلم ساسان ناطق خیلی روان و شفاف هست
سوکراتس
به نرمی (؟!) لبخند (؟!) آقای لاجوردی (؟!) !!!!!!!
mahdieh1999
ببین جناب سوکراتس اون پنج هزارنفری که می گی کافی بود به دروغ هم که شده الکی هم می گفتن توبه کردیم فقط یه اعتراف زبانی کافی بود خودشون رو نجات بدن ولی حتی این کارو هم نکردن واسه جون خودشون بعد بنطرت اگه پس فردا آزاد می شدن چیکار می کردن؟ اصلا کاری به جمهوری اسلامی نداریم اگه بقیه دنیا مقدس سازی نمی کنه قهرمان سازی که می کنن آیا واقعا آبراهام لینکلن همونطوری بوده که امریکاییا میگن؟ قبل همون انقلاب هم این گروه ها به هم گروهی های خودشون هم رحم نمی کردن یه سرچ بزنید تا عکس بقایای جسد سوخته و تکه تکه شده مجید شریف واقعی رو ببینید
احمد رضا
@سوکراتس گزارش هادی خامنه ای به امام باعث عزل آقای لاجوردی نشد..... و با توجه به سخن احمد آقا امام به لاجوردی گفتن سر کارتون بمون و ازشون حمایت کردن‌....ولی خب مسئولان باعث عزل آقای لاجوردی شدن... علت عصبانیت امام از آقای لاجوردی در جواب بالا هست
احمد رضا
هادی خامنه‌ای که خودش یکی از اعضای هیات بازرسی بود می‌گوید: «یک کاغذی داشتیم و دانه‌ دانه هر اتاقی که می‌رفتیم 20- 30 نفر آدم در آن بودند، در اوین. فکر می‌کنم این سال 61 بود و گزارش‌هایی می‌دادند از تنگی جا، از بد بودن وضع غذا، از ملاقات، از اذیت‌های دیگر و همه اینها را من یادداشت می‌کردم. خانم‌ها را هم رفتیم. بیشتر تکیه روی رفتارهایی بود که زندانبان‌ها داشتند! در ملاقات، در رفت‌ و آمد، در نحوه دست‌شویی‌رفتن، در کیفیت برخورد در زندگی روزانه آنها توی اتاق و چیزهای این‌طوری، خیلی چیزها بود که حالا خودش تفصیلی دارد! و خب ما روزهای اولی که رفتیم، آقای لاجوردی خیلی میدان نمی‌داد که ما هرکاری می‌خواهیم بکنیم، مرتب اطلاع می‌دادیم به دفتر امام از طریق حاج احمدآقا، حاج احمدآقا به امام منتقل می‌کرد. خلاصه دوباره احمدآقا زنگ می‌زد به آقای لاجوردی که امام گفتند اینها هرجا بخواهند بروند باید بروند، اتاق پرونده‌ها، هرجا! البته ایشان می‌خواست ماها را تنها نگذارد برویم توی اتاق‌ها و ملاقات کنیم و می‌گفت خطر دارد؛ ما می‌گفتیم شما خیلی نگران خطر نباش. می‌خواست خودش هم حضور داشته باشد، ما گفتیم نه، با حضور شما نمی‌شود. زندانی‌ها هم خیلی می‌ترسیدند جلوی آنها حرفی بزنند، خب با ما صحبت می‌کردند، صحبت‌های زیادی می‌کردند زندانی‌ها، ناراضی هم بودند. از چیزهایی که برای ما جالب بود، این بود که تقریبا اکثر اتاق‌هایی که ما می‌رفتیم که احساس کرده بودند و یک خرده خودمانی شده بودند و اعتمادی به ما کرده بودند، تقریبا به ما گفتند ما خواهش داریم از شما که این گزارش را که تهیه می‌کنید ‌سری به حیاط بزنید آن زمانی که زندانی‌ها می‌آیند آنجا برای تنفس. نوبتی بود اتاق به اتاق، و دو ساعت به هرکدام تنفس می‌دادند. گفتیم چه چیزی خب بگویید. گفتند نه، خودتان بروید ببینید نمی‌گوییم چیست خودتان بروید ببینید؛‌ ما بالاخره یک روز وقت مخصوص برای این کار گذاشتیم و سه نفری رفتیم توی حیاط و ایستادیم؛ نوبت فلان بند شد، مثلا 20 نفر، 25 نفر بودند آمدند توی حیاط در آن قسمتی که برای اینها در نظر گرفته شده بود، دیدیم اول کار آن مبصر کلاس‌شان اینها را جمع کرد و گفت اول باید سرود «خمینی ای امام» را بخوانید: «خمینی ای امام، خمینی ای امام!» شروع کردند به خواندن. اصلا قبول نداشتند اما مجبور بودند که این کار را باید بکنند به اجبار! خواندند و بعد هم آخرش تکبیر! از آن طرف هم به ما می‌گفتند که آقا سیگار هم به ما نمی‌دهند! نمی‌گذارند سیگار بکشیم! ما به آقای لاجوردی گفتیم چرا سیگار به اینها نمی‌دهید؟ ایشان گفتند خب برایشان ضرر دارد! گفتم آقا شما مگر ضامن ضرر و زیان اینها هستید؟ دل شما برای ضرر اینها سوخته است؟ خب ضرر دارد به عهده خودشان! سیگار می‌خواهند، به این‌ها بدهید، چه کار دارید؟ خلاصه یک عذرهایی می‌آورد؛ ما وقتی گزارش به امام می‌دادیم، من این دو موضوع را برای امام مطرح کردم! آن‌قدر امام عصبانی شدند از این ماجرا، تا شنیدند، همان‌جا یک لحظه نگذشت، خطاب به احمدآقا گفتند: احمد! همین الان زنگ بزن به اوین بگو سرود باید قطع شود، سیگار هم باید به همه داده شود! ما فردایش که رفتیم اوین دیدیم همه راضی و خوشحال هستند از این کارها که یک سیگار به اینها داده می‌شود.» روایت محمود دعایی، کوتاهتر و تقریبا مشابه همین صحبت‌هاست.

حجم

۸۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۸۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۳۳,۰۰۰
تومان