نظرات کاربران درباره کتاب بادبادک‌باز

داستان زیبا و تلخ و پر رنجی دارد. دربارهٔ پسری که در کودکی خود را مقصر در حادثه ای میداند و اکنون بزرگ شده و یاد آوری قصور و رفتار هایش او را در تفکری رنج آور فرو می برد اما دست سرنوشت پس از سالها او را بسوی سرزمین آباء و اجدادیش افغانستان می کشاند جایی که خاطرات گمشده کودکی را در خود حفظ کرده و...... این قسمت از کتاب جالبه بابا گفت:خب هر چی ملا یادت داده ول کن. فقط یک گناه وجود دارد والسلام. آن هم دزدی است. هر گناه دیگری هم نوعی دزدی است. می فهمی چه می گویم؟! مأیوسانه آرزو کردم و گفتم کاش می فهمیدم و گفتم : نه بابا جون. بابا گفت:اگر مردی را بکشی یک زندگی را می دزدی. حق زنش را از داشتن شوهر می دزدی. حق بچه هایش را از داشتن پدر می دزدی. وقتی دروغ می گویی حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی. وقتی تقلب می کنی حق را از انصاف می دزدی. می فهمی ؟!.... این کتاب را با ترجمه دیگری از انتشارات مروارید خواندم اما ابتدای این کتاب هم روان و خوب بود.

اونقدی حالم بده که سختمه نظرمو بنویسم حتی... درحین خوندنِ کتاب همش عصبی میشدم و معده دردم شروع میشد و حالم خوب نبود بابتِ خوندنش, چون مسائلی که شرح داده بود باعث تاسف و ناراحت کننده بود... جزوِ کتاباییه که وقتمو واسه خوندنش تنظیم نکردم, درواقع هروقت زمانِ اضافه داشتم رفتم سراغش؛ نه بخاطرِ اینکه کتاب بدی باشه, فقط ب این دلیل که یکم حالم خوب نبود حینِ خوندنِ کتاب و برای همینم خواستم باوقفه بخونمش. فضای قصه خیلی تاریک و غمگین بود و این طرزِ روایتِ اتفاقات یک کتاب, بنظرم میتونه خیلی ذهن خواننده رو به هم بریزه؛ من که نوزده سالمه کلی ذهنم مغشوشه و بخاطر این وضعیتی که در کشور افغانستان حاکمه و الان کاملا ازش آگاه شدم، عصبی هستم! پس بنظرم خیلی بهتره که گروه سنی برای کتابها معین بشه تا افراد با سن کمتر سراغ اینجور کتابها نروند... درنهایت میتونم بگم کتاب خوبی بود چون اولا درمورد وضعیت یک کشور بود و تونست خیلی خوب اون اوضاع رو تداعی کنه, دوما یه چیزی توی قصه بیداد میکرد و اون "امید" بود به بهتر شدن اوضاع, و "تلاش" برای بهتر شدنِ اوضاع... و اینکه صبر و مقاومت پدر امیر و انسانیت حسن بنظرم واقعا ستودنی بود:) پیشنهادش میکنم و فکر میکنم لازم به ذکره که بازم بگم: لحاظ کردنِ گروه سنی در توضیحات واقعا میتونه خیلی ضروری باشه!

اولین نسخه چاپی کتاب رو از نشر نیلوفر با ترجمه ی آقای غبرائی خوندم و بسیار برام لذت بخش بود. البته سه سالی ازش میکذره اما هنوزم فکر میکنم داستان راکدی نبود....افت و خیز داستان برام بسیار جذاب بود هر چند روند یکنواخت و دوست داشتنی داشت، روایتی خطی از عشق نفرت دروغ و خیانت...تنهایی... جانم هزار بار فدایت.حسن،بادبادک باز لب شکری.... کاش همه ی ما یه دوست....فقط یه دوست مثل حسن داشتیم.ً

عرض ادب. به قول یکی از کاربران، در یک کلام: تلخ! و سرشار از اندوه، و تکان‌دهنده! از اون دست کتاباییه که بعدِ خوندنش، دل آدم میخواد دست از ز غوغای جهان فارغ بودن بکشه! با وجود ناتوانی، یه حرکتی، دادی، فریادی چیزی بزنه... نویسنده، تبحر بالایی تو نشوندن خواننده پای روایتش داره. ظلمی که به افغان جماعت شده رو به خوبی به تصویر کشیده.(لازم به ذکره با توجه به تعاریفی که ازش شنیده بودم، توقع یه پایان فوقِ خفن داشتم که...) دلِ خوندنش رو دارید، بخونید. البته قول نمیدم که اندوه بعدش دامنگیر نباشه. بعنوان یک روایت دوست‌داشتنی‌‌ست و توصیه میشه. و همچنان ظلم است که به این مردم روا داشته میشه؛ دردِ انفعال...! باشد که بصیر بشویم...

کاش می شد ملت فهیم ایران اندکی متوجه می شدند بقیه ادما از ملیت های دیگه هم ادمن و کسی حق نداره بهشون توهین کنه

توی کودکی و نوجوانی عادت داشتم کتابی که دستم میگرفتم تا تموم نمیشد زمین نمیذاشتم. حتی گاهی یواشکی موقع خوردن غذا ادامه میدادمش ازون روزها خیلی سال گذشته و من دوباره با این کتاب به اون روزها برگشتم ساعت 5صبح شروعش کردم و ساعت 6عصر همون روز تمومش کردم... توی اون 10_12ساعت با کتاب زندگی کردم... غصه خوردم و بارها اشک ریختم...

این کتاب رو زندگی خواهید کرد با چشم های امیر توجه پدرانه رو طلب می کنید حس گناه بچه مادر سر زا رفته رو میفهمین و اهمیت توجه به این بچه ها رو ترس رو تجربه می کنین حس گناه،عذاب وجدان،خیانت،دروغ،پذیرش خود،عشق،مسیر خود رو رفتن بی توجه به اظهار نظر بقیه،جبران خطا،تاوان دادن و تغییر،وفاداری با حسن وفاداری رو تمرین می کنین،گذشت،سادگی،مسئولیت پذیری،در کودکی بزرگ شدن بخاطر شرایط سخت،نگاه تحقیر آمیز مردم به خاطر مادر و بار اقلیت مذهبی بودن رو تحمل می کنین،آزمون صبر میدین🙃 گاهیم از حرف شنوی زیادش از امیر حرص میخورین:/ دوست واقعی بودن رو یاد میگیرین با رحیم عشق از دست رفته رو حس میکنین،مثل اون یه شنونده خوب میشین و درک کردن رو تمرین میکنین،بار رازداری رو باهاش به دوش میکشین.یه دوست خوب میشین. و... خلاصه هر شخصیت داستان چیزی برای گفتن داره و بررسی جنگ ها تامل برانگیزه و تحمل درد آوارگی دشوار بخونیدش !کتابی که من رو متاثر کرد تا اونجا که براش اشک ریختم!

میخواستم کتاب دیگه دانلود کنم ولی دستم خورد و این کتاب دانلود شد چند صفحه ای که ازش خوندم دیگه نتونستم بذارمش کنار و کتاب رو نه بصورت کامل ولی تکه تکه یک شبه خوندم. کتاب روایتگر بخش کوچکی از زندگی، غم و شادی مردم افغانستان هست و با خوندنش شاید بشه کمی بهتر مردم افغانستان رو شناخت تا توی برخوردهامون دست از قضاوت برداریم و بیاد بیاریم که چه رنج هایی کشیدن. با اینکه با خوندنش توی قلبم احساس غم و سنگینی کردم ولی اصلا پشیمون نیستم. ناراحت کننده ترین قسمت کتاب برای من مربوط به تعصبات قومی و تحقیر همدیگه یک ملت هست. هر چیزی درباره نامهربانی مردم یک کشور به بهانه قومیت و نژاد یا زبان و یا دین باعث میشه شدیدا غمگین بشم چون همیشه چه در داستانها و چه در واقعیت این عامل باعث رنج و نابودی کل کشور میشه و من میترسم که خدای نکرده روزی مردم عزیز کشورم ایران هم با جوسازی های دشمنانش به دام نامهربانی با هم بیفتن و خدای نکرده اون روز همه با هر قومیت و زبانی و با هر دین و عقیده ای محکوم به رنج و نابودی میشیم.

خیلی رمان زیبایی بود ،نویسندش خیلی عالی نوشته ،تمام صحنه ها را خیلی خوب توصیف کرده انگار اونجا بودم و واقعا میدیدم دوست نداشتم کتابا زمین بگذارم، نظرم نسبت به مردم افغانستان خیلی تغییر کرد مرگ بر جنگ،مرگ بر طالبان،مرگ بر نژاد پرسی

درون مایه اصلی داستان اینه که در پس همه تصمیم هاو انتخاب های ریز و درشت ما ،عواقبی نهفته هستش...(همه چیز بستگی به کارایی که میکنیم دارد) ‌. قبل خوندن این کتاب هیچی از افغانستان نمیدونستم،از اختلاف پشتو و هزاره ها،از حمله شوروی،از نفوذ طالبان ،از فقر و فلاکت این کشور.. این کتاب کلا دید من رو نسبت به افغانی های که ایران اقامت دارن تغییر داد. فقط میتونم بگم تکه هایی از قلبم تو سطر سطر کتاب جا ماند...😭😭😭

شبیه تکرار هزار باره ی جمله ی "هزار بار جانم به فدایت" توی کتاب، هزار بار جان‌ من در سطرهاش مچاله شد، ولی ارزش خواندن را داشت. داستانیست از رفاقت و جنگ.

داستان قشنگی بود... شیعه از ابتدا بسیار مظلوم بوده و هنوز هم ادامه داره...

نقاشی رو مسخره می‌کنی ولی از نقاش تعریف می‌کنی؟ طالبان رو تقبیح می‌کنی ولی از آمریکا تمجید می‌کنی؟ بگذریم بهت تبریک می‌گم آقای حسینی در نویسندگی چیزی کم نداری خیلی خوب تونستی من رو درگیر کنی، خوشحالم کنی، ناراحتم کنی و بکشونی با خودت... بهت تبریک می‌گم ولی هیچ علاقه‌ای بهت ندارم! اوایل خیلی دوستت داشتم، اما ببخش که ندیده قضاوتت می‌کنم؛ اصلا ببخش که قضاوت می‌کنم ولی هر چه گذشت بیش‌تر در ذهنم شبیه آصف شدی... با این کتاب فقط یک حس در من زنده شد: نفرت ولی نه نسبت به اون چیزی که تو می‌خواستی و نه نسبت به اون چیزی که ۳۸ میلیون نسخه فروشت می‌خواست... . در یک کلام: لذیذ بود!

خیلی خوب👌🏼 خالد حسینی بینظیره👌🏼

خیلی دوسش داشتم. قبلا نگاه نژاد پرستانه داشتم البته اندک. بین آدم‌ها نزادها هیچ فرقی وجود ندارن. توصیه می‌کنم مطالعه کنید .

کتاب خیلی خیلی قشنگی بود ؛دیدمو به مردم افغانستان عوض کرد و باعث شد متوجه بشم بیشتر اونام آدم هایی درست مثل ما هستند خوندنش رو به همه توصیه میکنم😊

کتاب فوق العاده ای بود. نظرم به کلی درمورد افغانستان و دوستان افغان تغیر کرد. به امید روزی که افغانستان هم به دوران خوش گذشتش برگرده🙃🙃

کتاب جذابیت و داستان پردازی فوق العاده ای داره و تصویر ذهنی خوبی می تونه براتون بسازه ، گاهی اوقات برای مظلومیت حسن گریه ام می گرفت و متنفر شدم از هرکسی که به واسطه ثروت یا قدرت (چه فیزیکی و چه جایگاهی ) خودش رو بالاتر از دیگران می بینه و به دیگران آسیب می‌زنه . من با این ترجمه نخوندم و به همین دلیل نظری دراین‌باره ندادم . عاشق این بخش کتابم 👇🏻👇🏻 بابا گفت: فقط یک گناه وجود دارد. آن هم دزدی است. هر گناه دیگر هم نوعی دزدی است.می فهمی چه می گویم؟ مأیوسانه آرزو کردم کاش می فهمیدم و گفتم: نه، باباجون! بابا گفت: اگر مردی را بکشی یک زندگی را می دزدی.حق زنش را از داشتن شوهر می دزدی. حق بچه هایش را از داشتن پدر می دزدی. وقتی دروغ می گویی حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی. وقتی تقلب می کنی حق را از انصاف می دزدی.می فهمی؟ متشکرم که نظرم رو خوندین، امیدوارم مفید بوده باشه 🌸

خیلی دید منو نسبت به جنگ و پناهندگی بازتر کرد. چهره جنگ رو خیلی خوب به تصویر کشیده بنظرم. افغانستان رو بیشتر درک کردم و قلبمو مچاله کرد. قلم نویسنده خیلی دلنشینه

عااالی بود...نظرم نسبت به عزیزان افغانستانی تغییر کرد

کتابی خوب که سبب آشنایی بیشتر با فرهنگ افغانستان و جنایات طالبان می شویم. ظلمی که در حق شیعیان این کشور شده است را هم اشاره می کند

سلام پیش‌تر کتاب را با ترجمه‌ی روان غلامرضا اسکندری خوانده‌ام، در کتاب عبارتی وجود دارد (for you a thousand times)که جان‌کلام کتاب است، روح آن است و برای همین نوع ترجمه‌ی آن در فهم دقیق اثر مهم است.خانم مرادقلی این عبارت را به «تو جان بخواه» ترجمه نموده است اما در ترجمه اسکندری آن عبارت به «بر تو هَزار دفعَه» ترجمه شده که هم افغانی است هم قابل فهم‌تر است و هم مخاطب با توجه به فضای رمان و شخصیت‌های آن با این ترجمه‌ ارتباط بیشتری برقرار می‌کند.

چقدر خوب بود این کتاب....انگار خود ادم تو داستانه

سه سال پیش چاپیش رو خوندم و با آنکه اهل تبعیض نژادی هم قبلش نبودم ولی با خوندن این کتاب سعی میکنم از افغانها حمایت کنم و این جملات مسخره بین مردم که پراز نژاد پرستی برداشته شه... من این کتاب رو بیشتر از هزار خورشید تابان از همین نویسنده و در همین راستا فقط از زبان یک زن بیشتر دوست داشتم.

فکر میکنم به نعمت امنیت، دربحبوبه روزای انتخابات ریاست جمهوری خانمی در خلال بحث فریاد میزد من میتونم از خودم محافظت کنم نیازی به این امنیت ندارم قانع نمیشدش چرا چون طعم عدم امنیتووو نچشیده بود. بعضی وقتها یه نعمتی را که داریم قدرشو نمیدونیم تازه وقتی از دستش میدیم متوجه میشیم ... وقتی از امنیت حرف میزنیم برای هم نوع های خودمون از بعضی رخداد ها فجایع نام میبرند درسته هم اینهاهستش ،ولی این اتفاقات میتونه همه گیرباشه کشورمون شبیه سازی بشه به کشوراهاییکه سالهاست طعم امنیتو نچشیدند.. نثر روان خوبی داشت؛از فجایع غیرانسانی افغانستان ،و دید جامعی به خواننده القا میکرد.

دوستان تفاوت واژه هایی رو که استفاده میکنیم بدانیم. کلمه ( افغان) اشاره به یک قوم از اقوام افغانستان میکنه. کلمه ( افغانی) اشاره به واحد پول افغانستان داره. کلمه ( افغانستانی) اشاره به مردمی که در کشور افغانستان زندگی میکنه داره و از بکار بردن واژه ها بجای یکدیگر جدا اجتناب کنید.

تصمیم داشتم اول این کتاب و بعد کتاب دیگه این نویسنده،هزاران خورشید تابان رو بخونم. اما با خوندن این کتاب فهمیدم قلبم تحمل این حجم از غم و غصه رو نداره.و از خوندن کتاب دیگه منصرف شدم. تصویری که از حسن تو ذهنم ساختم حتی یک لحظه از جلو چشمام کنار نمیره.

یجورایی تازه فهمیدم چه خبر بوده....خدا خیلی وقت پیش هدیه ای به من داد که دیدمو نسبت به مردم افغانستان عوض کرد و بعبارتی تصحیح کرد ولی این کتاب واقعا تازه بهم فهموند چی گذشته به کسایی که از هر لحاظ به ما نزدیکن

باید اعتراف کنم که تا اواسط داستان فکر میکردم بر اساس واقعیت نوشته شده و اینقدر برای حسن غصه خوردم که نزدیک بود گریه ام بگیره! دیگه رفتم سرچ کردم و خیالم راحت شد :)))) داستانی فوق العاده ای درباره زندگی پسری افغانستانی و دوست هزاره اش. حتما خوندنش رو پیشنهاد میکنم. به امید روزی که احدی به خاطر نژادش (که هیچ نقشی در انتخابش نداشته) قضاوت نشه و مورد ظلم قرار نگیره, آمین 🙏

یک جاهایی از داستان دلم میخواست به صورتم خنج بزنم...داستان پردازی عالی بود و تا چند وقت درگیر داستانی...

این کتاب یکی از فوق العاده ترین کتاب هایی بود که خوندم.. دید و نظرم رو نسبت به افغان ها؛ جنگ ؛ نژاد پرستی و.. تغییر داد... تنها کتابی بود که شبا خواب شخصیت هاشو میدیدم 😀 یعنی روم تاثیر گذاشته

رمان بادبادک باز که رمان اول خالد حسینی نویسنده ی افغان تبار است و در مورد افغانستان و مردمش و زندگیشان است رمانی بود که وقتی انتشار یافت بشدت پرفروش شد و حتا یک فیلمی هم از روی این فیلم ساخته شده من ترجمه ی مهدی غبرایی را خوندم که ترجمه ی خوبی بود . ویژگی این رمان حوادث و اتفاقات زیاد و ریتم تندش است که هیچ وقت قصه خسته کننده و از ریتم نمی افتد

این کتاب از اون دسته کتابهاییه که واقعا دوست داری تموم نشه وقتی کتاب و می خونی انگار با اون داری زندگی میکنی قشنگ باهاش ارتباط می گیری داستان پرکششی داره و بعد از خوندنش حتما چند روز باهاش درگیری

یکی از بینظیرترین رمانهایی که خوندم..کتابی با پایانِ پیش بینی نشده که در بقیه سطرهای زندگیتون با شماست و محاله اونو از یاد ببرید و بی شک یه اثر ماندگاره..بعد از تموم کردن این رمان تا مدتها نمیتونین چیزی بخونین و ذهنتون رو بینِ دیالوگها آدما و تک تک لحظات جا گذاشتین

پیشنهاد میکنم حتما این کتاب رو بخونید .. انقدر وقایع رو زیبا بیان کرده که گاهی احساس میکردم من در اون موقعیت قرار دارم .. بعضی جاها واقعا اشکم در اومد ! + ای کاش دست از تبعیض نژادی برداریم ... گرچه الان‌اوضاع خیلی بهتر شده اما هنوزم به افغان ها در ایران بسیار توهین میشه .. ای کاش....

خیلی خوب بود😭

من تمام کتابای ایشونو خوندم. واقعا دیدم نسبت به مروم افغانستان عوض شد. حالا بیشتر درکشون میکنم. به خصوص با رمان هزار خورشید تابان خیلی همذات پنداری کردم. شما هم آثار ایشون رو مطالعه کنید.😊😊

"خالد حسینی"در رمان بادبادک باز موفق شده به زبان ساده و واقع گرایانه بصورت داستان به مشکلات و معضلات کشور افغانستان بپردازه موضاعات تبعیض نژاد جنگ و تاثیر اون بر مردم رو بیان کنه. در کل داستان رمان غم انگیز بود!

خیلی کتاب خوبیه جز بهترین کتابایی هست که خوندم، یه کتاب با موضوع متفاوت و غم انگیز

یکی از قشنگ ترین کتاب هایی بود که خوندم 😍

کتاب فوق العاده ای توصیه میکنم هزار خورشید تابان از همین نویسنده رو هم بخونین

رمان فوق العاده تاثیرگذاری بود🙂 توصیفات و جزئیات محیط و اشخاص به خوبی در کتاب بیان شده.. نثر روان و ساده ای داره.. این کتاب رو از دست ندید😊

دوستان به نظرم تمام آثار آقای خالد حسینی رو بخونید ذره ذره داستاناش به وجود آدم نفوذ میکنه و اینکه کتاب چند صفحه ای جدیدی از کودک سوری که کنار دریا پیدا شد از زبان پدر پسرک نوشتن هنوز به ایران نیومده البته، من که تمام کتاباشو چاپی دارم فیلم بادبادک باز هم دارم حتما ببینید 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟

بادبادک ‌باز دربارۀ دوستی و خیانت و بهای وفاداری است. دربارۀ علایق پدر و پسر است و تسلط پدر، دربارۀ عشق و ایثار است و دروغهاشان، دربارۀ دور ماندن از اصل است و تمنّای بازگشت به آن. بادبادک (مظهر خوبی و دوستی و رهایی) سواد و دانش و بازشدن چشم به روی جهانی دیگر، نشان می ‌دهد که به قول خودشان «زندگی میگذره» یا به عبارت دیگر، زندگی همچنان ادامه دارد.

خیلی خوب بود فراتر از حد تصورم عالی بود.اولین کتابی بود که از یک نویسنده افغان میخوندم.

خیییییلی عالیه ، با ترجمه دیگه خوندم ...از غیرت پدر امیر خیییییلی خوشم اومد.... چقدر یک تصمیم زندگی رو تغییر می ده ، و امیدوارم روزی برسه هیچ کشوری جنگ نباشه و در ایران هم ب افغان ها احترام گذاشته شود

اعتراف میکنم عمیقا دیدم به مردم افغان عوض شد.از زاویه ی جدیدی به افعان ها نگاه شده و فکر میکنم تا حد زیادی به واقعیت نزدیک هست.درد بی خانمان شدن، فقر ، زورگویی،نابرابری جنسی، کشمکش های دائمی با دنیای بیرون و درون و نهایتا پذیرش واقعیت و آغاز تغییر به خوبی قابل لمس هست . این کتاب رو چند ساعته تموم کردم، جدا از داستان تاثیر گذار،خالد حسینی قلم به شدت روان و استادانه ای داره و توصیفهای فوق العاده اش باعث میشه که با قهرمان داستان هم زاد پنداری خوبی برقرار کنی. توصیه میکنم حتما در برنامه ی کتاب خوانیتون قرار بدین:)

او گفت: خیلی می ترسم و من گفتم: چرا؟ و او گفت: چون از ته دل خوشحالم دکتر رسول. خوشحالی این شکلی وحشتناک است! ازش پرسیدم: چرا؟ و او گفت: وقتی دست سرنوشت بخواهد چیزی را ازت بگیرد، می گذارد این طور خوشحال باشی! بادبادک باز #خالد_حسینی

باد بادک باز... بادبادک باز فوق العاده... این کتاب آنقدر من را متاثر کرد که دوست دارم دیوار های اتاقم را به شکل جلد این کتاب مزین کنم خالد حسینی در این کتاب از یک دوستی ابدی سخن میگوید،آنقدر همیشگی که حتی خیانت یکی از طرفین هم توان زایل کردنش را ندارد حسینی در این کتاب مصیبتی ست که زبان درآورده و رنج ۲۰ساله ی افغانستان را_از زمان حمله ی شوروی تا پایان حکومت طالبان_فریاد میزند،او در این کتاب از رنج کسانی سخن میگوید که قربانی تبعیض نژادی،جنسیتی و عقیدتی شده اند؛مردمانی که خوبی زندگی را در تمام شدنش میدانند،بدون توجه به شروع و پایانش...بدون توجه به موفق شدن یا نشدن در آن...! در این کتاب از بی ریشه های ریش داری سخن به میان آورده شده که صدای زن و دیده شدن خشتک را گناه کبیره میدانند و قتل عام و خونخواری را میانبری برای ورود به بهشت... این کتاب رنج افغانستان است... و البته صدای خفه شده ی هزاران زن و مرد هزاره ای که قتل عام شدند...

تعریف این کتاب رو خیلی شنیده بودم اما قبل از اینکه شروع کنم فکر نمی کردم اینقدر خوب باشه،نمی دونم در مورد این کتاب و این همه موضوع مهمی که بهش پرداخته شده بود چی بگم، از اشتباهاتی که ناخواسته انسان در گذشته مرتکب میشه و پیامدهاش سالیان سال رو زندگی خودش و اطرافیانش تاثیر می گذاره و یا از عذاب وجدانی که سراغ آدم میاد، یا از جنگ و اختلافات قومی و عقیدتی یا از عشق،دوستی،نفرت یا ترس... آسیب پذیرترین قشر در جنگ و اختلافات قومی و قبیله ای بچه ها هستند، هیچ چیزی روح آزرده این بچه ها رو ترمیم نمی کنه. من در مورد جنگ افغانستان هم چیزِ خاصی نمی دونستم که با خوندن این کتاب کمی در این مورد هم اطلاعاتی کسب کردم. کتاب عبرت آموز و غم انگیزی هست که حتما باید مطالعه بشه.