نظرات کاربران درباره کتاب تئوری انتخاب

بهترین خلاصه‌ای که از تئوری انتخاب می‌توانم بگویم این است که نارضایتی تقریباً همیشه از یک رابطۀ نامطلوب ناشی می‌شود و روابط نامطلوب تقریباً همیشه حاصل تلاش یک نفر برای کنترل دیگری است. گلسر معتقد است: شما نمی‌توانید شخص دیگری را کنترل کنید، فقط می‌توانید به او اطلاعات بدهید. توضیحات گلسر در مورد نیازهای بنیادین افراد خیلی جالب بود: نیاز به قدرت، بقا، تفریح، عشق و تعلق خاطر و درنهایت نیاز به آزادی و خصوصا قسمتی که در مورد شخصیت‌های خودشیفته و شخصیت بیکاره توضیح داد خیلی جالب بود برای من. بهترین بخش کتاب برای من زمانی بود که گلسر یک جلسه مشاوره فرضی بین خودش و فرانچسکا، قهرمان داستان «پل‌های مدیسون کانتی» برگزار کرد. فرانچسکا پس از رفتن معشوقش، غمگین و دلشکسته است و خودش را وسط زندگی کسل‌کننده‌ای می‌بیند که پس از رفتن معشوق، کسل‌کننده‌تر هم شده است. در این موقعیت فرضی، گلسر به او توصیه می‌کند که به گذشته و رابرت (که دیگر برنمی‌گردد) فکر نکند، بلکه به کارهای مشخصی که می‌تواند برای بهبود شادی‌اش در حال حاضر انجام دهد، فکر کند. من این ایده را دوست داشتم. راستش کمی نسبت به این گفته که مردم افسردگی را انتخاب می‌کنند، موضع داشتم و نمی‌پذیرفتم، اما گلسر با توضیح اینکه "گاهی اوقات افسردگی یک مکانیسم دفاعی مؤثر برای کاهش خشم یا چیزهای دیگر است که ممکن است زندگی شما را خراب کند"، آن را قابل فهم کرد. "افسردگی به عنوان یک پاسخ ایمنی ناکارآمد"، خیلی قابل تحمل‌تر از "شما انتخاب می‌کنید که افسردگی کنید" است. اگر کتاب‌های خودیاری/روانشناسی را دوست دارید، این کتاب را واقعا پیشنهاد می‌کنم.

میشد چیزایی ازش یاد گرفت و شاید مهم ترین نکته ش هم این بود که سعی داشت بگه ما مسئول تصیمیم گیری های خودمون هستیم و تنها کسی که میتونیم روش کنترل داشته باشیم خودمون هستیم و نه دیگران. ولی خیلی جاها دچار افراط شده بود تو این زمینه و مخالف چیزهایی بودم که میگفت. مطالب طولانی فود و به نظرم خیلی داشت آخراش استفاده از تئوری انتخاب رو تبلبغ ثار توصیه میکرد. به جای این کتاب، کتاب وضعیئت آخر از تامس هریس رو پیشنهاد میکنم و به نظرم مبنای بهتری داره و دید خیلی خوبی میده