۳٫۱
(۶۳)
سعید آ
پس از خواندن این کتاب من هم ایرانی تر شدم.
قبل از شروع به خواندن هیچ تصوری نسبت به محتوای کتاب نداشتم تنها در یک شبکه اجتماعی توصیهای به خواندنش دیده بودم. دو هفتهای طول کشید تا نوبت به خواندن آن رسید و بعد از خواندن چندین صفحه هنوز با کتاب ارتباط برقرار نکرده بودم اما هرچه بیشتر میخواندم کنار گذاشتن آن سخت تر می شد.
کتاب به شرح حال خانم نهال تجدد و زندگی مشترک او با ژان کلود فرانسوی می پردازد. اسم خانم نهال تجدد را تا آن زمان نشنیده بودم و تصویر بسیار مبهمی از ژان کلود داشتم. بعد از خواندن سی درصد کتاب آنچنان شخصیت ژان کلود برایم جالب آمد که فوراً در وکیپیدیا ( خارجی) گزارشی از زندگی او را که نسبتاً کامل بود خواندم اما روایت های خانم تجدد از نوع دیگری است. روایت یک ایرانی است از یک هنرمند موفق و توانای جهانی که علاقه به فرهنگ شرقی و از جمله ایران دارد. در لابلای کتاب نگاه و برخورد ژان کلود با فرهنگ ایرانی شرح داده میشود و این قسمتها از جالبترین قسمتهای کتاب هستند. زمانی که ارتباط ژان کلود با کیارسمتی، داریوش شایگان و انتظامی شرح داده میشود و جالبتر آنکه این جذابیت برای من تا پایان کتاب باقی ماند. حتی زمانی که روابط او با دیگر هنرمندان جهانی طرح میشوند ظرافت و زیبایی دارند. نثر خانم تجدد که آشنایی با شعر و ادب ایرانی دارد شاید برای همه روان نباشد اما برای من شیوه نثر و ارجاعاتی که به اشعار و مطالب فارسی در میان روایت داده شده بودند نیز خوش ایند بودند. …
آنجا که خانم تجدد به مقایسه خانه پدری خود و همسرش میپردازد حقایق تلخی از جامعه ایرانی در حال تغییر را نشان میدهد که در کنار واقعی بودن دردناک هم هستند. با همه اینها زمانی که به سطور پایانی کتاب رسیدم احساس کردم که من نیز کمی بیشتر با جنبههای مثبت و منفی فرهنگ ایرانی آشنا شدهام و به قول نویسنده ایرانی تر شده ام.
کاش همراه این کتاب چند عکسی نیز ضمیمه شده بودند. با این حال خواندنی است.
Saba
روایت بسیار جذاب نهال تجدد از زندگی خود، مادرش و همسرش ژان کلود کاریر و همچنین اشارههای بسیار عالی به افراد تاثیر گذار زندگی اش نظیر عباس کیارستمی، داریوش شایگان و عزت الله انتظامی روایتی از ایرانیتر شدن یک بانوی فرهیخته ایرانی در کنار مردی دوستدار فرهنگ و تمدن زیبای شرق ❤
tala
پر از حس خوب، سرشار از واژگان خاص فارسی، دیدگاه جالب درباره افراد و وقایع مختلف. اتوبیوگرافی جذاب و خواندنی
ayda
امشب تصمیم گرفتم به خودم هدیه بدم خوشحالم که انتخابم برای هدیه عالی بوده خیلی زیباست
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸
جالب بود
درباره بخشهایی از زندگی همسر خانم تجدد آقای ژان کلود کریر و خود ایشون بود
احسان
خوش خوان
دكتر فرزاد
در واقع خانم نهال تجدد کتابی نوشت که نوعی سیاحتنامه بود. فصل هایی به شدت خیره کننده و فصلهایی که میشد نخوانده گذر کرد. به گمانم از بهترین کتاهایی بود که امسال خواندم
کاربر ۵۴۶۰۷۶۷
کتاب بسیار شیرین و جذاب با صدای زیبای خانم تجدد که جذابینت آن را دو چندان میکرد 🙏👏
Akam
روایتی جذاب با نثری مستحکم✨️
فاطمه
پس چرا یک ستاره دادین؟
کاربر 9206076
خوبه برای استراحت ذهنی یه جاهایی ازش خیلی طول میده و توصیف زیادی میکنه ولی درکل خوندنیه و خالی از اطف نیست
بالاجا کیشی
نهال تجدد به همراه خانواده در سن هفده سالگی از تهران به پاریس مهاجرت کرده بود. او در خانوادهای زندگی میکرد که مادرش مهین جهانبگلو از پیشگامان نمایشنامهنویسی در ایران بود و پدرش رضا تجدد روزنامهنگار و مترجم و قاضی که به ترجمهی الفهرست ابنندیم شهره بود. مادرش مولاناپژوه هم بود؛ که نزد اساتیدی چون بدیعالزمان فروزانفر و دکتر معین، دکتری ادبیات گرفته بود.
خانم تجدد هم که خود دکتری زبان و ادبیات چین داشت؛ در نشریهی پیام یونسکو مشغول بود که روزوروزگاری برای مصاحبه با ژانکلود کریر کارگردان شهیر فرانسوی به محل کارش میرود، رابطهشان از آنجا آغاز میشود. گویی به همان سبکوسیاقی که پدرش در اختلاف سنی زیاد دل به مادرش داده بود؛ نهال تجدد نیز به همان اختلاف سنی نهچندان معمول با ژانکلود ازدواج میکند. او در جایی از همین کتاب از برخورد مهماندار هواپیما با او و همسرش میگوید که مهماندار از او پرسیده بود آیا این پیرمرد، پدرش است. وقتی جواب گرفته بود که همسرش است؛ انگاری با تأسف گفته بود:«چه بدبختی مملکت ما رو گرفته!» و رو به او کرده بود که:«بمیرم برات دخترجون!».
ولی این دخترجون با شوهرش، روزوروزگار را با سیر و سلوک در فرهنگ و ادبیات و سینما سرکرده بود. با ژانکلود کریر کوچه پسکوچههای تاریخ ایران را گشته بود. سراغ از عباس کیارستمی گرفته بود. به سراغ داریوش شایگان رفته بود. شهرام ناظری را به خانهشان در پاریس دعوت کرده بود تا ترجمهی ژانکلود از ابیاتی از دیوان شمس را برایش بخواند. به قول نویسنده:«من سکوتِ عباس کیارستمی، دانش و شادیِ داریوش شایگان و محبوبیت عزتالله انتظامی را به همسرم داده بودم.» آنچنانکه آنها میهمانان خانگی و خودمانیشان شده بودند. هرچند که عزتالله انتظامی در زمان حیاتِ مادرش، انگاری که اعضای ثابت خانوادهشان شده بود؛ ازبسکه انتظامی برای تمرین نمایشنامههایی که مادرش مهین جهانبگلو نوشته بود؛ اغلب در گوشهای از خانهی آنها جایی داشت.
کارشان به هوس تولید فیلمسینمایی در باب مولانا و شمس هم میکشد. کاری را که ژانکلود در جواب خواهشوتمنای کارگردان تُرکتبار، ازش تمرد کرده بود، حالا خواسته بود که در ایران فیلمی دربارهی مولانا بسازد. ژانکلود سناریوی فیلم را نوشته بود. ولی مگر سانسورچیان نشسته بر مصدر امور، همکاری کرده بودند. پس از مدتها آمدوشد از پاریس به تهران، از امکان تولید آن فیلم مأیوس شده بودند و سناریو دست ژانکلود باد کرده بود.
ژانکلود با همکاری نهال و مادرش، روزها را به شب رسانده بودند که گزیدهای از ابیات دیوان شمس را به فرانسه ترجمه کنند. سختگیری ژان در گزینش کلماتی که بتواند موسیقی متناسب با ابیات اصلیاش را ایجاد کند؛ چنان خوب از آب درآمده بود که در آن شبی که شهرام ناظری میهمان خانهشان در پاریس شده بود؛ با شنیدن صرف همان شعر به زبان فرانسوی از زبان ژانکلود، پی به شعر معادلش در دیوان شمس برده بود. و چقدر ژانکلود از این تشخیص درست ناظری به وجد آمده بود:« که من مزد کارم را گرفتم.»
آندو نه فقط ایران که شرق و غرب فرهنگ را گشته بودند. در پی دالاییلاما تا کجای هندوستان که نرفته بودند. در پی تحقیق و پژوهش دربارهی بودا سر از معابد چین درآورده بودند. البته در مقابل، ژانکلود هم او را به میهمانی شخصیتهای محبوبش در دنیای غرب برده بود.
خانم تجدد، در این کتاب به شرح مختصر گذران فرهنگیاش با همسرش ژانکلود پرداخته است. او تصویری از همسرش به دست میدهد که انگاری چون زائری از غرب و در تمنای ایران فرهنگی، خودِ خانم تجدد را هم نسبت به ایران، مشتاقترش کرده بود. او تصویری صمیمی از ژانکلود با فرهنگ ایران ترسیم میکند؛ که چه آنگاه که سر از بهشتزهرا و مزار شهدای تحمیلی درمیآورد؛ خانوادهی یکی از شهدا آنچنان با او صمیمی میشوند که یادگاریایی از پدرشهیدشده را به او یادگاری میدهند. و چه آنگاه که بهدلیل بیماری در یکی از بیمارستانهای تهران بستری میشود؛ کادر آن بیمارستان از پرستان گرفته تا خدمتکار و پزشک و متخصص با او به مهر و مودت و دوستی رفتار میکنند؛ آنچنانکه آنها پس از بازگشتشان به پاریس و بستری بالاحبار دوبارهی ژانکلود در یکی از بیمارستانهای پاریس، علیرغم شهرت ژانکلود، با چنان خونسردیایی با کادر بیمارستان مواجه میشوند؛ که نوستالژی بیمارستان تهران در ذهن خاتم تجدد، آذارش میدهد.
میشود که کتاب را اصلونَسَب اصالت هم نامید. خانم تجدد در جایی از کتاب در تعریف اصالت اینگونه مینویسد:«اصالتِ از جایی بهخصوص آمدن و ریشه در یک جغرافیا و سرزمین داشتن موجب میشود که بتوان به همهجا رفت و جهانی شد. از این حیث قومیت در درون ملیت استقرار مییابد و از ملی بودن به جهانیشدن تبدیل میشود.» اصالتِ ژانکلود هم از همین قصه برمیخواست. او پس از عمری گردش در گِرد جهان در دویستوپنجاه متری خانهاش در روستای زادگاهش در گورستان روستا میآرامد.
کاربر 4391448
در دل فرانسه ایرانی ترین باشی هنره
کاربر 5585949
عالی بود بسیار لذت بردم
sama65
زندگینامه یا سیاحتی نامه هر دو رو پوشش میده
اما مثل جنگهای نامنظم یا پارتیزانی نوشته شده. رویدادهای کتاب تقدم و تأخر ندارد
نگارش سبک و روان است و بیشتر قصه قصهی ادمهای تأثیرگذار زندگی زوج نهال و ژان کلود است.
علیرضا کریمی
در درجه اول اینکه خانم تجدد همسر یک فرانسوی بودند برام جالب بود.
نه ایشون رو می شناختم و نه ژان کلود.
ولی با مطالعه کتاببا شخصیتهای مختلفی آشنا شدم که با سرچزدن باهاشون بیشتر آشنا شدم. به نظرم هر شخصیتی که براتون آشنا نبود رو گوگل کنید و کمی دربارهش بخونید. حتی عکسشون رو دیدن هم خالی از لطف نیست.
مدتی بود که میخواستم درباره مولانا بیشتر بدونم که با خواندن این کتاب این شوق در من دوباره زنده شد.
کتابی خوشخوان با کلی اطلاعات مفید از دین و مذهب گرفته تا شعر و خانواده.
حجم
۱۳۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶۱ صفحه
حجم
۱۳۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶۱ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۳۲,۵۰۰۵۰%
تومان