نظرات کاربران درباره کتاب گلستان یازدهم

خیلی خرسندم از این‌که "خدا" نیستم! چون حل بعضی از معادلات خیلی سخته... نمی‌دونم واقعا، خانواده‌ی شهدا بیش‌تر سختی کشیدن و می‌کشن یا خود شهدا؟ خدا به هر دوشون اجر بده . در یک کلام: لذیذ بود!

ممنونم از طاقچه بخاطر قرار دادن این کتاب زیبا مقداری از کتاب را مطالعه کرد مثل همیشه قلم خانم ضرابی زاده حرف نداشت. تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «گلستان یازدهم» در مراسم ششمین پاسداشت ادبیّات جهاد و مقاومت که در حسینیه‌ی امام خمینی(رحمه‌الله) شهر همدان برگزار شد، از  تقریظ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر کتاب «گلستان یازدهم» رونمایی شد. متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب -که خاطرات خانم پناهی روا از همسر شهیدش (سردار علی چیت‌سازیان) به قلم خانم ضرابی‌زاده می‌باشد- بدین شرح است: بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم این روایتی شورانگیز است از زندگی سراسر جهاد و اخلاصِ مردی که در عنفوان جوانی به مقام مردان الهی بزرگ نائل آمد، و هم در زمین و هم در ملأ اعلیٰ به عزّت رسید .. هنیئاً له. راوی -شریک زندگی کوتاه او- نیز صدق و صفا و اخلاص را در روایت معصومانه‌ی خود به روشنی نشان داده است. در این میان، قلم هنرمند و نگارش آکنده از ذوق و لطف نویسنده است که به این همه، جان داده است. آفرین بر هر دو بانو؛ راوی و نویسنده‌ی کتاب.

"من رو با خودت ببر! علی، منم می‌خوام با‌هات بیام. به همین زودی خسته شدم. طاقت دوریت رو ندارم. کاش این‌قدر خوب نبودی! کاش اقلاً اذیتم کرده بودی!" 📚گلستان یازدهم خاطرات شهید علی چیت سازیان که از همان اول با ماجرای لطیف و احساسی تولد فرزندشون آغاز میشه زبان کتاب روان صمیمی و دلنشین هست. تصور کن۱۸ سالته تازه عروسی، همسرت میره جنگ و تو در حالی که قراره اولین فرزندتون رو به دنیا بیاری خبر شهادتش رو می شنوی😭 و عمر زندگی مشترکت یک سال و هشت ماهه.. و حسرت پشت حسرت... مرحبا به مادران و همسران شهدا... صبر و تحمل قناعت همسر شهید و منش شهید چیت سازیان واقعا ستودنیه. ما از بس ندیدیم اینطور زندگی ها رو از بس دورمون رو اختلاسگرا و آدمای بی کفایت گرفتن یادمون رفته که علی چیت سازیانی که یک روز مسئول بوده کاپشنش رو به اسیر عراقی میبخشه تا سرما نخوره و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم... یادمون نره زندگی شهدا افسانه نیست ویادمون نره که شهدا چطور عاشقانه زندگی کردند و عاشقانه مردند، یا زنده شدند!... ای کاش ما هم عاشقانه زندگی کنیم و عاشقانه بمیریم

نسخه چاپی رو خوندم.اونجا که شهیدچیت سازیان در خواب دوست شهیدشون رو دیدند و پرسیدند راهکار شهادت چیه و ایشونم گفتند راهکارش اشکه اشک؛ واقعا زیبا بود.متن تقریظ رهبر معظم انقلاب بر این کتاب:((این روایتی شورانگیز است از زندگی سراسر جهاد و اخلاصِ مردی که در عنفوان جوانی به مقام مردان الهی بزرگ نائل آمد، و هم در زمین و هم در ملأ اعلیٰ به عزّت رسید .. هنیئاً له. راوی -شریک زندگی کوتاه او- نیز صدق و صفا و اخلاص را در روایت معصومانه‌ی خود بروشنی نشان داده است. در این میان، قلم هنرمند و نگارش آکنده از ذوق و لطف نویسنده است که به این همه، جان داده است. آفرین بر هر دو بانو؛ راوی و نویسنده‌ی کتاب.))

نکته طلایی کتاب های روایت زندگی شهدا، ادبیات روایت زندگیه، که بسیارلذت بخش بود. زندگی شهدا قطعا زیباست، اما روایت برخی کتاب ها زیاد به مذاق من خوش نیومده . . نوع زندگی هم خب دلنشینه، البته نه برای هر کسی، این روزا زندگی ما آدما حتی با عقاید ظاهرا مشابه، خیییلی از اون دوران فاصله گرفته.... آرامش زندگی اون ها رو حتی از کتاب ها هم میشه فهمید. .بگذریم.... همسر شهید مدتی رو دزفول و جای دیگه ای دور و بر همسرشون زندگی میکردن،و یکبار که دلشون برا مادر و خانواده تنگ شده بوده، شهید چیت سازیان سرزده، با پسر دایی خانومشون میان خونه...و جالب تر ابنکه کار های خونه رو هم اون شب خودشون انجام میدن و به خانمشون میگن تو با پسرداییت حرف بزن . قضیه هم این بوده که شهید تو جبهه پسر دایی خانمش رو میبینه و اصرار اصرار که بیا خونمون..... تا دلتنگی خانمش رفع بشه. شهید عزیز خوش به سعادتتون شما که آسمونی شدین برا گرفتاران زمین هم دعا کنید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بعد از ایمان به خدا نعمتی بالاتر از همسر موافق و سازگار نیست. پیامبر اکرم«ص» . به نظرم خانمِ پناهی عزیز گوشه ای از پاداش های اخلاص و ایمانِ شهید چیت سازیان هستند.بانویی که جانانه پایِ آرمان های همسرش موند و هیچگاه اعتراض نکرد، بعد هم از یادگاری شهید به بهترین شکل مراقبت کرد. ضمناً اگه یه روزی خانم پناهی عزیز رو ببینم حتما بهشون میگم :«خوشا به حالتون که همسفر چنین بزرگ مردی شدید»

کتاب خوشمزه و تلخی بود...یک پارادوکس بی نظیر در کتابی با روایتی بی نظیر

دوستتت دارم شهید چیت ساز مهربوووووون

عالیه

هم تعریف کتاب را زیاد شنیده بودم هم نام شهید چیت سازیان را.تصور نمیکردم این چنین کتاب جذابی باشه.حقیقتا این حجم از جذابیت را فقط میشه در خاطراتی با این سبک مشاهده کرد. تصمیم دارم تا قبل از ماه رمضان,"بهشت مسموم"را بخونم.امیدوارم اونجا هم لحظات دل چسبی مثل لحظه هایِ نابِ "گلستان یازدهم"وجودداشته باشه.

دانستن سرنوشت ، مرام و خلق و خوی مردان بزرگ ، آدم رو با حقارت سرگرم شدن در دنیای امروزی بیش از پیش اشنا می کند و افق دید خواستگاه زندگی را متعالی می سازد . خوشا به حالشان

از اون داستان هایی که بعد از خوندنش دیگه هیچوقت چشمان آبی و آرام علی چیت سازیان و عشق ساده و گرم زهراپناهی رو فراموش نمیکنید💕

به شدت عاشق این کتابم😍

عااااااالی معرکه لذت بردم گریه کردم وعاااااشق شدم شهداکجاونسل ماکجا دخترشینا ووقتی مهتاب گم شد هم بسیارزیباست ازدست ندین

کتاب رو چون خیلی جذاب بود سریع خوندمش ولی چشام داغون شد

سلام .ب سفارش یکی از رزمندگان دفاع مقدس،، این کتاب یکی از بهترین کتاب های آن دوران است .

من این کتاب رو هنوز تا انتها نخوندم ولی تا اون جایی که خوندم به نظرم بسیار شیرین و قشنگه و آدم دوست داره هی ادامه اش بده

بیست

سلام تو دوروز کتاب روتموم کردم.خیلی عالی بود هم لذت بردم وهم گریه کردم وهم حسرت خوردم. کاش شهدا شفاعت ماروهم بکنن

کتاب فوق العاده ای بود واقعا زیبا و خواندنی کاش قدر شهدا رو بدونیم...

عاااالی

بسیار زیبا و دلنشین و غمناک 😍😍😍😍 حتما حتما بخونید

اگر میشه این کتاب رو به کتابخانه همگانی اضافه کنید🙏

یک عاشقانه ی لطیف با متنی ساده و روان که دل ما آدمیان دهه های بعد هم براش تنگ میشه و هم میسوزه،یک سال و هشت ماه زندگی مشترک که اونم شاید چندماه بیشتر شهید پیش همسرش نبوده ولی در عین حال یک عشق پاک و بی آلایش بینشون جاری بوده که باوجود تودار بودن شهید در ابراز احساسات بالاخره همسرش رو برای رفع دلتنگی به دزفول میکشونه...امثال شهدای اون روزگار شاید الان کم باشن ولی هرگز تکرار نخواهند شد.کجایند مردان بی ادعا

عاشقانه‌ها‌وخاطرات‌همسرشهیدچیت‌سازیان ‌ودیگرهمسران‌شهدا بیانگراین‌است‌که‌باوجود‌دلبستگی‌ودلدادگی‌‌فراوان این‌مردان‌‌ غیوربه‌خانواده‌‌ ،جهاد در راه خدا درنظرشان‌برتری داشته ‌واین نکته‌سدراهشان نشده است . خداوند روح‌همگیشان را قرین رحمت کند انشاءالله

سه بار خواندم.هر سه بار با خواندنش آب شدم. ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده

سلام. بسیار عالی و زیبا امیدوارم ما هم بتونیم راهشون رو ادامه بدیم . من خیلی حسودیم میشه به شهدا که به این زیبای زندکی کردن...

میشد با هر صفحه اش اشک ریخت شروع خیلی خوبی داشت

خواندن این کتاب رو پیشنهاد میکنم. بسیار شیرین هست و پر از حس خوب یک عشق عمیق و پاک.

بسیار عالی... واقعا ما کجا و شهدا کجا...

از خوندن کتاب بی نهایت لذت بردم، و مرتب این سوال بی جواب در ذهنم میچرخه که علی چیت سازیان چطوری تونست از شوق دیدن فرزندش بگذره !😖 واقعا خوشا به سعادتشون !

خواندم و خواستم که شهید شوم شهید باشم

لطفا اگه میشه این کتاب رو به کتابخونه اضافه کنید،ممنونم

پرداخت داستانی زیبایی داشت؛ بخصوص که صبر و تحمل و فداکاری های همه خانواده شهید و همسرش در روایت آمده بود؛ و اینکه چه انتخاب های سختی در زندگیشان کرده اند. اجرشان نزد سیدالشهدا و حضرت زهرا . خدا به ما هم توفیق اینچنین انتخاب هایی را بدهد انشاءالله

من نسخه چاپیشو خوندم خیلی عالی بود آدم حالش خوب میشه با این حجم از زیبایی توی یه زندگی

خیلی زیبا....

جذابیت بالایی داشت... نسخه ی چاپی کتاب رو توی شب های قدر خوندم یک بار هم نه فکر کنم سه بار کتاب رو خوندم و با شهادت و تولد شهید و فرنزدشون اشک ریختم...

عاشقانه این کتاب رو دوست دارم و به همه هم به خواندن ش توصیه میکنم

خیلی عالی و زیباست یک زندگی عاشقانه و پر از شور و هیجان و احساس داستانی پر از اشک و آه و حسرت ممنون از سرخانم زهرا پناهی که اینقدر زیبا و جذاب خاطراتشون رو ذخیره و بیان کردند

نمیدونم چی بگم انقدر اشک ریختم چشام ورم کرده خواندن این روایت زیبا رو به همه توصیه میکنم از دست ندید خیلی جذاب و روان و زیبا و پر از عشق

چقدر زندگی شهدا شبیه هم می باشد ، کتاب یادت باشه و گلستان یازدهم را پشت سر هم خوندم و شباهت زندگی شهدا و خود شهدا با همدیگه خیلی برام ملموس بود آری اگر آه تو از جنس نیاز است در باغ شهادت باز ، باز است

شهدا شهدا هستن واقعن . وشهید شدن اتفاقی نیس

زیبا🌼🌼🌼

واقعا زیباست

خیلی لذت بردم‌ از خواندنش.قلم خو ب و روانی داشتن.

بسیار کتاب خوبی بود. اگر به احترام این خون ها نبود تا حالا باگناهان واختلاس هایی که توی این مملکت شده بنیان این کشور کنده شده بود. این شهیدان بزرگوار در طول زندگی مشترکشون کنار هم راه نمیرفتن که مبادا دل مادر وهمسر شهید یاجانبازی شکسته بشه. اون وقت ما روزی چند بار دلشون رو می شکونیم؟؟ بخدااگر یادگاران وهمسران شهدا اراده کنن ویه آه بکشن زندگی کلمون رو می سوزونن از برنامه ی طاقچه هم بسیار تشکر می کنم. که اگه کتاب رو در اختیارمون رو نمی گذاشت ما شهرستانی ها تا 1سال دیگه هم کتاب به دستمون نمی رسید

کسی میتواند از سیم های خار دار دشمن عبور کند که از سیم های خاردار نفس خود عبور کرده باشد "علی چیت سازیان" این را که مینویسم دستانم میلرزد بغض راه گلویم را بسته است برایم سخت است نشاندن کلماتی که شرحی باشند برای شما مدت هاست کتاب را خواندم اما میدان کلماتم برای توصیف کتاب سبک است.... این کتاب روایتگر انتخاب دختری است برای زندگی... عقلش به او میگفت باید شریک زندگیه رزمنده ای مجاهد بشود که بتواند با این کار به انقلاب کمک کند اما عقل چه میفهمد که که غم هجران عاشق و معشوق طاقت فرسا است چه میفهمد دلتنگی یعنی چه چه میفهمد..... خط به خط کتاب غم عجیبی در ان نهفته است که شما را تا اخر کتاب همراهی میکند... غمی که شما را گرم نگه میدارد....غمی که آرزو میکنید تمام بشود ولی در عین حال نمی توانید دست از این غم عجیب بکشید غبطه میخورم به خانواده هایی که دغدغه ای بیش از یک زندگی معمولی را دارند درگیر متعلقات مادی نیستند و از تجملاتی که دست و پای ما را بسته است اصلا توجهی ندارند چون فهمیدند که زندگی فراتر از چیزی است که اکثر مردم برای نگه داشتنش دست به هر کاری میزنند.... دائم با خود میگویم آیا اینها انسان هستند یا فرشته..... کمی بعد ذهنم پاسخ میدهد اینها انسان بودند اما ما هنوز به آن درجه انسانیت نرسیده ایم علی آقا یک انسان بود یک مرد بی نقص اما چطور؟ علی اقا شما که راه شهادت رو به ما گفتی اما نگفتی چطور توانستی از فرشته ات بگذری؟ چطور توانستی از بچه ات که هنوز ندیدش بگذری بچه ای که یه عمر بهانه بابا را میگرفت.... از علی و فرشته که بگذریم کلمات کتاب بوی مادرانه میدادند مادرانه ای که دو جوان را تربیت کردند و شدند علی و فرشته و.... مادرانه ای که بعدها محمد علی را پرورش میدهند که هرگز حضور پدر را حس نکرده....ـ کتاب غریب نیست به قدری همراهیت میکند که سر از دزفول در میاری با ذهن غذا میخوری گرمای اهواز را لمس میکنی سر بچه ات را نوزاش میدهی و......

این کتاب عالی هست👌 من نسخه چاپیش رو خوندم وقتی کتاب رو دستت می گیری و شروع به خواندنش می کنی دیگه از دلت نمیاد کتاب رو بذاری زمین 😎👌 عالیه حتما بخونین 🙂

عالی بسیار زیبا و تاثیرگزار،خیلی جذاب و روان نگاشته شده بود

خدا علی آقا چیت سازیان را دوست داشت که مصیب مجیدی رفیقش شد.. کاش هم در مورد علی آقا و هم مصیب مجیدی کتاب های بیشتری نوشته میشد