
نظرات کاربران درباره کتاب مرگ ایوان ایلیچ
۳٫۹
(۴۲۶)
احسان شاهعلی
انسان های مدرن در مواجهه با همدیگر، با خود حقیقیشان روبرو نمیشوند. و چیزی مانند پرستیژ و آداب و جایگاه اجتماعی است که آنها را مانند پوستینی فرا گرفته و مانع دیدن خود میشود. حتی در مواجهه با خودشان هم نمیتوانند خود را پیدا کنند.
چیزی که در این رمان پررنگ است ریا و دروغ است. همه افراد جامعه مدرن به هم و به خودشان دروغ میگویند و ادا در میاورند. نقطه اصلی ماجرا این است که بشر مدرن بدنبال فراموشی مرگ است و مرگ را یک ضایعه میداند که برای دیگران اتفاق میفتد و کار و تفریح و همه چیز برای فراموشاندن مرگ است. اما ایوان ایلیچ که درد دارد میفهمد این مناسبات همه دروغین هستند و مرگ در ورای همه اینها به او خیره شدهاند و راه فراری از آن نیست. در این میان فقط یک روستایی پاکدل که هنوز مدرن نشده است حال ایوان را درک میکند و ایوان در او ریا نمیبیند و او با خود حقیقی ایوان مواجه میشود و گویا او مرگ را مثل بقیه نمیبیند.
کاربر 1471157
عتاب زیبایی فرمودید
کاربر 6941414
پاسخ شما ...
کاربر ۵۷۸۹۷۹۳
خیلی زیبا توصیف شده
محمدرضا
امروز کتاب مرگ ایوان ایلیچ از تولستوی رو خوندم. روایتی بود از یک مرگ. یک مرگ دردناک و جانسوز.مرگی که به تدریج و به آرامی، جان او را میمکید و او را به کام مرگ میکشاند. بر لبه گودال مرگ مدت ها ایستاده بود و انتظار رهایی از آن درد و رنج را میکشید. درد و رنجی که هیچ کس آن را باور و درک نمیکرد. اطراف او پر شده بود از کسانی که فقط آداب دانی میکردند و در دلشان ذره ای به او اهمیتی نمیدادند. دورویی ها و تزویر ها و نفاق اطرافیانش، او را به ستوه آورده بود و با دیدن این رفتارها بر درد و رنجی که داشت، افزوده میشد. از زمانی که به آن سراشیبی هولناک سقوط افتاده بود، تماما زندگی اش در سیاهی سپری میشد تا آنکه در آن ساعات و لحظات آخر، روشنایی عجیبی بر او ظاهر شد که خبر از گشایش میداد و او دیگر در آن لحظات برخلاف روزهای پیشین، هیچ ترس و هراسی از مرگ نداشت و بلکه از رسیدن مرگ بسیار هم استقبال کرد.
اما خوندن این داستان چند تا نکته رو برای خودم یادآوری کرد: اول اینکه ما برای درمان افراد نزدیک به مرگ، به جز درمان های پزشکی به درمان های تسکینی هم درکنارش نیاز داریم. و اثربخشی این درمان های تسکینی هم در سال های اخیر ثابت شده اما متاسفانه به دلیل هزینه های اضافه تری که به خانواده ها تحمیل میکنه، هنوز توی ایران فراگیر نشده. درسته که این درمان های تسکینی، وضعیت بیماری فرد رو بهتر نمیکنه ولی حداقل باعث میشه که اون رنج حاصل از بیماری برای فرد قابل تحمل تر بشه و بتونه اون رو بپذیره و بهتر باهاش کنار بیاد. دوم اینکه این داستان من رو به یاد رواندرمانی اگزیستانسیال انداخت و خیلی حس نزدیکی با آثار اروین یالوم رو در من برانگیخت. شاید اگر این فرد تحت درمان مشاوری مثل یالوم قرار میگرفت، این پوچی و مرگ و تنهایی براش قابل هضم تر میشد و میتونست اونها رو بپذیره و زیاد سعی نکنه که باهاشون بجنگه و از دستشون فرار کنه چونکه انسان هرچقدر بیشتر تلاش میکنه که بیشتر از چیزی فرار کنه، بیشتر در دام اون چیز گرفتار میشه و این تناقض همه جا دیده میشه. سوم اینکه افراد زمان هایی که درگیر بیماری و درد میشن، گرایش بیشتری پیدا میکنن برای روآوردن به معنویت و توسل به موجودی به نام خدا. این مورد هم به خوبی در کتاب نردبان شکسته از کیت پین توضیح داده شده. چهارم اینکه گاهی اوقات مسائلی پیش میاد که هیچ توضیح و دلیلی براشون وجود نداره و ما نمیتونیم بفهمیم که چرا فلان اتفاق برای فلان انسان رخ داد؟ در برخورد با این مسائل به نظرم به جای جستجو برای جواب دادن به این چراها، باید فقط اون شرایط به وجود اومده رو قبول کنیم، سعی کنیم درک کنیم و باهاش کنار بیایم و اینو به خودمون یادآوری کنیم که الان ما نمیتونیم برای تغییر این شرایط، کاری انجام بدیم. و به جای اینکه سعی کنیم اون شرایط رو تغییر بدیم، باید سعی کنیم که خودمون رو تغییر بدیم تا بهتر بتونیم با اون سوگ و رنج کنار بیایم. میدونم که گفتن این حرف ها خیلی راحت تر از انجام دادنشونه ولی امیدوارم که خودم بتونیم به این گفته ها عمل کنم. و اینهارو مینویسم تا در مواقع بحران و در غم ها که مغزم کار نمیکنه، بیام سراغشون و یادم بیاد که باید چه کار کنم.
nasiri.f
تحلیل کاملی بود، اما دنبال این بودم که ببینم چرا مطمئن نیستید از توصیه این کتاب؟
کاربر 9128049
از خوندن نظرتون واقعا لذت بردم
دست مریزاد به درک شما
marzi
عالی بود👌👌
علی حسینی
شاید بهترین توصیف این کتاب این شعر باشه«اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ/اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ/اگر ملک سلیمانت ببخشند/در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
کاربر 2848161
ولی الان زیبااا .ر...دی به کتاب خوشم اومد واقعا کسی که مثنوی بوستانو گلستان نخونده نمیتونی بفهمونی ۶۰۰ صفحه کتاب غربی ی بند ما هم نمیشن ...
فربال
زندگی و روند مرگ ایوان ایلیچ را در این کتاب میخوانیم.زندگی و مرگی که برای هرکسی ممکن است باشد.داستان با خبر مرگ ایوان شروع میشود و در ادامه فلش بک به زندگی ایوان از کودکی تا مرگ و نحوه مواجهه اش با مرگ ...سوالات فلسفی که ایوان درباره معنای زندگی از خودش میپرسد و پاسخ قطعی ندارد،فکر را درگیر میکند.
elyas
مرگ ایوان ایلیچ کتاب بسیار خوب و جذابی بود، لازمه بگم داستان پر تنش و هیجان انگیزی نداشت و بلکه کاملا آرام و متین بود و به خوبی پیش میرفت.
ماجرایی که کاملا انسان رو به تفکر وا میداره و میشه گفت اونطور نیست که بگیم وای چه جملات سنگین و اموزندهای، بخوام از تجربه شخصی خودم بگم این کتاب باعث شد حس بهتری به لحظه های پایانی زندگی داشته باشم و این حس پذیرش مرگ و آرام به آغوش اون رفتن بهم حس خوبی میده.
از تجربه این کتاب واقعا لذت بردم و به افرادی که علاقه به ادبیات روسی و موضوع مرگ دارند پیشنهاد میکنم
fuzzy
با دو تا ایوان توی این داستان آشنا میشیم. ایوانی با همرنگی بالا و نقابی پهن و ضخیم بر چهره که داره از بیرون زدن ایوان دوم جلوگیری می کنه. ایوان دومی که تماما شک و تردید و بی باوری به معنای زندگی و شایستگیه. یک ضربه بر پهلو نقاب رو میشکافه و ایوان دوم رو میبینیم که میشه باهاش همدلی کرد . که ترسیده و مثل هممون سردرنمیاره تا الان چی کار میکرده. دوستش داشتم. اولین تجربه ام از تولستوی🪄
Zakiyeh Jahani
در دنیای مدرن ، توجه ها از درون این کالبد به بیرون آن معطوف شده است . در این دنیا برای هر چیز وقت هست الا برای خودمان و پرسش هایی به غایت مهم . این که " برای چه این جا هستیم ؟ " ، " معنای زندگی مان چیست ؟ " ، " دنیای بعد از ما نسبت به دنیای قبل از ما چه چیزی افزون دارد ؟ " ، " در عمر کوتاه و زودگذرمان مسکّنی بودیم بر درد های این دنیا یا خود افزودیم ؟ " و در نهایت " آنقدر خوش بخت بوده ایم که زندگی کرده باشیم و مرگ را همچون نت پایانی سمفونی باشکوه زندگی مان بنوازیم ؟ " ایوان ایلیچ یک عمر طول کشید تا بفهمد زندگی دقیقا چیست و خوشبختی را باید کجا جست . امید است با خواندن این کتاب حتی برای چند لحظه هم که شده ، دور از هیاهوی جهان در گوشه ای آرام بنشینیم و به نوای درونمان گوش بسپاریم ، همانگونه که این صدا شفابخش ایوان بود .
احسان شاهعلی
تبیین زیبایی بود.
Rezafaraj01
داستان غم انگیز مرگ یک کارمند دادگستری که در زندگی موفقیت های بسیاری داشت
پایان همه چیز با مرگه
mrsa
از نظر من آغاز همه چیز با مرگه
انسیه پارسازاده
انگار که این داستان، داستان همه ی ماست که تمام وقت وهم وغم خودرا صرف زندگی مادی وجوانب ان میکنیم وناگهان که به آخر خط میرسیم درمییابیم که باید به چیزهای مهمتر وپایدارتری میپرداختیم.
تولستوی در این رمان، فلسفه زندگی وتعریف ما از زندگی را زیر سوال میبرد
rughayeh
داستانی با یک سِیر خاص که اول مطمئنت میکنه شخصیت اول مُرده و بعد داستان زندگی اون رو تا لحظه مرگ برات توضیح میده.
تلنگر خوبی بود
تسو وکرم کتاب
استفاده از تلنگر هوشمندانه بود ، کلمه ای که باهاش کل داستان رو میشه توصیف کرد
کاربر 5451932
تولستوی در یک کتاب حدود صد صفحه ای به نحوی شروع بیماری، شدت گرفتن آن، از دست رفتن توان، بستر مرگ، دوران احتضار و در نهایت لحظه مرگ و دغدغه های ذهنی، روحی و جسمی شخصی به نام ایوان ایلیچ را روایت می کند، که فکر میکنی صدها بار خودش تجربه مرگ دردناک را داشته و به خوبی آن را می دانسته. «مرگ هم تمام شد. دیگر از مرگ اثری نیست»
کتاب هیجانی نبود. اتفاق ویژه ای در داستان روی نداد اما تعریف جریان مرگ بسیار بسیار جالب بود برای من.
حتما حتما بخوانید. چند بار بخوانید.
علیرضا
کتابه جذابیه منتها من یکم با ترجمه ی استاد سروش حبیبی سخت ارتباط میگیرم.
Sora
داستان مرگ ایوان ایلیچ یه کتاب کوتاه و پر از جزییات و افکار یه کارمند عالیرتبه دادگستریه که در اثر یک بیماری هر روز داره به مرگ نزدیکتر میشه، نویسنده افکار ایوان رو به خوبی نشون داده، درد و رنجی که ایوان درگیرش هست و اطرافیانش که فقط سعی میکنن از سر ادب بهش اهمیت بدن. در نهایت یاد این شعر معروف از مولانا میافتم که: دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ…ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمرچه ماند باقی…مهر است و محبت است و باقی همه هیچ
alirezadarabi
من تاکنون همراه با بیماران زیادی در بیمارستانها شب را به صبح و صبح را به شب رسانده بودم و هرگز چنین عمیق و گیرا حال بیماران روی تخت را درک نکرده بودم تالستوی با قلم ظریف و ادبیات روانش چنان مخاطب رو سوار موج داستان میکنه که انگار ابتدا تا انتها کنار ایوان ایلیچ قرار داشتم ایوان ایلیچ یک قسمت زندگی رو اشتباه فهمید و اشتباه زندگی کرد اونجایی که بجای عشق ورزیدن به همسرش، در مقابل کج خلقی های او بیشتر کار کرد تا ترفیع بیشتری بگیرد و هرلحظه از لذت های زندگی مشترک دور شد و خودش رو دور از خانوادش دید...
بخونید و لذت ببرید
جهان
شروع کتاب با اسمهای عجیب ادمو خسته میکنه ولی وقتی ادامه بدین مجذوبش میشید ..
کاربر 4748698
مولا علی ع میفرماید:(مردم در خوابند، همین که مُردند بیدار میشوند)
کاش بشه قبل از مردن بیدار بشیم
خیلی سخته، خیلییییی سخت.
shakiba
از اون کتاباست که توی وجودت ته نشین میشه..
و اثرش باقی میمونه
یک رمان مختصر و مفید ولی با کلی حرف
دوستش داشتم
ریحانه ملایری
به نظرم کتابی ساده تر از تعاریفی که ازش شنیدم بود. صرفا به ریاکاری اطرافیان ایوان در دوست داشتن او و زندگی با او، و در نهایت به متوجه شدن اینکه راه را اشتباه رفته است در کل زندگی اش، ختم میشود
طبق تعریف ها و نام نویسنده، واقعا توقع کتاب خیلی خوب و عمیقی رو داشتم که کاملا نظرم برعکس اینه و کتاب معمولی ای بود. به نظرم کتاب های بهتری هم به جای این، میشه خوند. و بحث سلیقه رو هم در نظر بگیرید.
آوين
این کتاب با اینکه ریتم یکنواختی داره اما نکته بسیار مهمش اینه که ما انقدر در جریان زندگی غرق میشیم که یادمون میره باید هر از چندگاهی از دور به زندگیمون نگاه کنیم و ببینیم واقعا داریم زندگی میکنیم یا نه غرق در روزمرگی فقط داریم لحظاتمونرو از دست میدیم،
ایوان ایلیچ دوست داشت فرصت دوباره داشته باشه تا کم و کاستی خودشو اصلاح کنه چون نزدیک شدن به مرگ وادارش کرد که زندگی خودش رو مرور کنه و ما باید تا فرصت داریم این کار رو انجام بدیم.
اشتباه کردن اما تلاش کردن تو زندگی خیلی کمتر از یکنواختی ولی تو منطقه امن موندن باعث پشیمونی میشه.
Arianm
به نظرم کتاب بسیار زیبایی هست و مخصوصا به تصویر کشیدن کاراکتر ها بسیار جذاب و قابل درک است. اما فکر میکنم برای فهمیدن عمق تفکرات نویسنده باید کتابهای بیشتری از ایشان خوانده شود زیرا احساس میشود باید ابتدا با سبک تفکر نویسنده آشنا شد و سپس این کتاب رو خوند.
-bita
من تعریف این کتاب رو زیاد شنیده بودم اما اصلا به خوبی تعریف ها نبود.
بنظرم کتاب میتونست تو ۴۰ صفحه تموم بشه و نویسنده حتی به داستان پردازی هم نپرداخته بود.هر جمله مشابه جمله قبلی بود با کلمات متفاوت.
ممکنه ارزش یک بار خوندن رو داشته باشه.
Maryam
فکر می کنم شاید دغدغه اصلی داستان برخلاف عنوان، " مرگ" نبوده، یعنی با اینکه چندین جا سعی شده بود وحشت ایوان ایلیچ رو از مرگ نشون بده، بیشتر وحشت بیهوده زیستن و بیهوده بودن اعمالی که اون هارو شابسته میدونسته، بغضی رو در اون به وجود می آورده. اینکه در تمام این مدت قدرت و احاطه داشتن بر دیگران در محیط کار رو در ناخودآگاه خودش یک نوع فضیلت می دونسته و اینکه با وجود بیماریش دیگه اون قدرت رو نداشته، روحش رو آزار میداده . تحت همین موضوع می توان گفت هدف زندگیش رو بر محور دیگر انسان ها تعیین کرده بوده و همین در تمام این مدت سبب احاطه شدن با حس درماندگی و نفرت از دیگران شده بود. گویی همچنان در انتظار پاسخی از طرف اون ها برای یافتن آرامش بوده .
ایوان ایلیچ دائما از تظاهر و ریاکاری و دروغ های دیگران می نالید. اما آیا خودش از همه متظاهر تر و ریاکار تر نبوده ؟ آیا خشم و نفرت وی نسبت به بقیه، در واقع خشم و نفرتی که نسبت به خودش حس می کرده نبوده؟
amirtl
ترجمه عجیبی بود چند صفحه ای خوندم اما هنوزم مطمئن نیستم که به زبان فارسی ترجمه شده بود یا چی . به دوستانی که دنبال یک متن روان هستن این ترجمه به هیچ عنوان توصیه نمیشه
Erfan Heydari
مسیر غلطی که رفتی رهات نمیکنه
مگه اینکه تو هم رهاش کنی
"نیستی" ، با انسان خوب تا نمیکنه!
اگه صدات میزنه باید خوب نگاش کنی
مهم نیستش در نهایت ...
سمت رضایت وایسادی یا شکایت
چطور بوده گذشته یا ادامه ت
کم سو بوده یا پر نور ستاره ت
به انتهای این جاده توجه کن
عابری زنجیرشه به گردنِ تو
سرد و بی روح با نگاهی خشک...
که قفل شده از ابتدا به نگاهِ تو
زنجیرِ اون ثانیه هان
در حرکتن به سمتش پاهات
شاید لحظه هایی از یاد ببریش
شلِ زنجیر و پاهات هم جهتن باهاش
روزی تو رو هم میبره نیرویی که از غریزه رُک تره
صاحب زنجیرِ خوف ولی
بهترین دوستِ اوناییه که رفته
در انتها پیشنهاد میکنم فیلمهای Mr. Nobody و Whale رو هم ببینید وقت بخیر
Reza
مضمون اصلی کتاب به طور خلاصه درمورد هراسهای انسانی و نحوهی مواجههی آدمی با ترسهایش است. همانطور که از اسم کتاب برمیآید، مرگ به عنوان موتیف این داستان مطرح است و قرار است، وضعیتهای متنوعی را در دل خود، شرح دهد. ماجرا از آنجا آغاز میشود که یک قاضی معروف و موفق در روسیه، به نام ایوان ایلیچ، میمیرد. با بازخوانی زندگی او متوجه میشویم که ایلیچ برخلاف زندگی کاری سراسر افتخارش، در زندگی شخصی با مشکلات زیادی روبهرو بوده است. البته تولستوی به خوبی نشان میدهد که اکثر این معضلات از تمرکز زیاد او بر حرفهاش مشتق شدهاند و چهگونه یک انسان ظاهرا موفق، گاهی بین دو حوزهی مهم، نمیتواند تعادل مناسبی را برقرار کند و به دام میافتد.
کاربر ۷۳۳۸۸۶۶
کتاب مفیدی بود این همه تلاش برای زندگی کردن برای خواستن مادیات با مرگ حس میکنی تمام این ها بی فایده بوده
sara.hp
چه کتاب کوتاه و مفیدی. ایوان هم مثل من به مرگ فکر نمیکرد. یادش رفته بود مرگی وجود داره. با مریض شدن ایوان منم از مرگ ترسیدم.
مرگ برام سیاهی مطلق شد و در پایان کتاب برام نوری بود که پس از مدتی سختی میاد و میره.✨
خیلی کتاب رو دوست داشتم.
بعدا باز هم میخونمش
M karimi
طیف کلی داستان خوب بوده.
ترجمه اش جاهایی نامفهموم بوده.
و پیام کلی داستان طبق تفسیری که من ازش برداشت کردم این بوده ؛ هر چقدر در اوج خوشبختی و آرامش باشی ، امکان داره دچار دگرگونی چه از لحاظ جسمی و روحی بشی و همه اینها با کنترل کردن افکارت میتونه بهتر یا بدتر بشه
Somayeh
خیلی لذت بردم از خوندنش، اولین کتابی بود که از تولستوی میخونم و مجذوب شدم بقیه اثار ایشون رو هم بخونم، بااینکه ادبیات کلاسیک بود خیلی روان و راحت و سبک بود خوندنش،
ادم رو به فکر فرو میبره راجع به مباحث زندگی، مرگ، مادیات، شهرت و قدرت.
کاربر 9512966
بسیار عالی بود خصوصا صحنه های مواجهه با مرگ
کاربر 4689425
خیلی ترجمه ی سختی داره و بنظرم روان نیست
کاربر 8697195
کتاب خوبیه
محمد
تولستوی مرگ را چنان به تصویر می کشد و تو را با آن رو به رو می کند که بارها خواننده را به مرور زندگی خویش وادار کند.
romina
بی نهایت کتاب خوبی بود و احساسات و افکار آدمی که با مرگ روبه رو شده رو به ظریف ترین حالت توصیف کرده.
امید
تولستوی بنویسه و نخونی؟
کاربر 3196315
این زندگی نیست که به پایان میرسد، مرگ است. زیرا که مرگ، تنها حقیقت این زندگیست. تنها لحظههایی را که بر مرگ آگاهیم، زیستهایم.
Mahdi Tamadon
مرضی که آرام آرام جان ایوان ایلیچ را میمکد مثل همان درد های درونی یا روحی هست که اگه درمان نشن در طی زمان آدم رو توی چاه های فکرش غرق میکنه و پایانی جز مرگ دردناک ندارن پذیرفتن درد های زندگی کمک میکنه که زیست بهتری داشته باشیم مثل تیکه آخر رمان که ایوان ایلیچ دیگه درد نمیکشه و مرگ رو میپذیره
penombra
یک رمان کلاسیک با ریتم کند و فضای به شدت غمانگیز و سیاهه که زندگی بورژوایی و مدرن رو نقد میکنه. شخصیت ایوان ایلیچ بسیار ساده و تیپیک ترسیم شده و در داستان تعلیق خاصی وجود نداره که ممکنه با ذائقه همه سازگار نباشه. داستان بیشتر به یک روایت فلسفی شباهت داره تا یک درام پرکشش. شاید نویسنده این کندی و رخوت رو به عمد به کار برده باشه تا مطمئن بشه پیامی که میخواد برسونه به اندازه کافی زهرآلود هست و در خواننده اثر میکنه.
SONA
کوتاه، پرمغز و بامعنا
یه تلنگر ...
فرهود عباسی
کمی مرا یاد پدرم انداخت و از این نظر کمی برایم قابل پیشبینی بود.
maryam
از ترجمه راضی نبودم
Alaska
۳/۵-۴
(در ابتدا، من این کتاب رو با ترجمه ی آقای سروش حبیبی خوندم و این نظر شخصی منه)
مرگ ایوان ایلیچ به من ثابت کرد که در هرلحظه ای ممکنه تندرستی رو از دست بدی و وقتی اون موقع به خودت بیای، دیر شده و روزهای گذشته و کارهایی که انجام دادی قابل برگشت نیستند. همچنین کسی نیست که به اندازه ی خودت اهمیت بده به اتفاقی که الان داره برات میفته یا اتفاقاتی که در گذشته افتاده، حسرت تمام انتخاباتت سراغت میاد و دیگه فرصتی برای جبرانش نداری.
روند داستان از اونجا که داستان کوتاه بود خب مسلما خیلی خوب بود و ترجمه هم بسیار روان بود و بعضی جاها هم با احتمال اینکه خواننده ممکنه شخصیت هارو به یاد نیاره، اسامی توضیح داده شده بودند که به شخصه برای من خیلی مفید بود.
من زیاد شخصیت هارو باور نکردم شاید بهخاطر این بود که داستان کوتاه بود اما اونجوری که باورم بشه و باهاشون همراه بشم نبود برای من؛ با این حال تاحدودی میتونستم درکشون کنم.
به نظرم کتاب برای همه میتونه مناسب باشه، مخصوصا اگر با سوگ دستوپنجه نرم میکنید.
amin azadi
کتاب کوتاهی ست که یه روزه میتوان تمامش کرد کتابی عمیق از مرگ ایوان ایلیچ ی که در زمانی که با مرگ چشم تو چشم ست اطرافیان رو به نظاره نشسته رفتارهایی که دیگران انجام میدهند و غرق زندگی مدرن و هیچ به مرگ توجهی ندارند و زندگی که به مویی ست و پوچ و این رو ایوان ایلیچ به خوبی حس میکنه سبز باشید 🌱
پندار
داستان با مرگ ایوان ایلیچ شروع شد گویی کتاب از انتها آغاز شده. در تمام طول کتاب، مرگ به عنوان حقیقتی اجتناب ناپذیر در برابر دیدگان شماست. ایوان ایلیچ آدم بدی نبود، آدم تنبل و فرومایه ای نبود اما مرگ برای همه است. برای شما برای ما برای همگان
در انتهای کتاب دو رویکرد نسبت به مرگ برای ما متصور است؛
۱ـ زندگی آنقدر پوچ و تهی از معناست که تمام تلاشها و امید ما را نابود میکند. بنابراین یا نباید به آن فکر کرد یا نباید آن را جدی گرفت
۲ـ زندگی بیمرگ معنایی ندارد و ما باید دنبال معنایی باشیم که زندگی ما را هدفمند و لذت بخش کند به وجهی که در آخرین لحظات زندگی مان از حجم زندگی زیستهمان رضایت داشته باشیم.
شما انتخاب میکنید.
سعید سعدآبادی
کتاب مرگ ایوان ایلیچ از لئو تولستوی، اثری کوتاه اما عمیق و تکاندهنده است؛ روایتی از مواجههی انسانی با مرگ، نه به عنوان یک رویداد فیزیکی، بلکه به عنوان آینهای برای سنجش معنای زندگی. جملهی پایانی کتاب ــ «و مرگ هم تمام شد. دیگر از مرگ اثری نیست» ــ همچون ضربهای آرام و نافذ، به قلب خواننده مینشیند؛ گویی لحظهای است که ایوان ایلیچ پس از رنج بسیار، به روشناییِ معنا میرسد و مرگ را نه شکست، که گذر میبیند.
این کتاب را نمیتوان با یکبار خواندن بهدرستی درک کرد؛ هر بار که به آن بازگردی، لایهای تازه از رنج، ترس، خودفریبی یا رهایی را درمییابی. انگار هر دورهای از زندگی، چراغی متفاوت بر آن میتاباند و معنایی تازه پیش چشمت میآورد.
تماشای فیلم Ikiru ساختهی آکیرا کوروساوا نیز میتواند مکملی ارزشمند برای تجربهی این کتاب باشد؛ داستان مردی در مواجهه با مرگ قریبالوقوع خود و تلاشش برای یافتن معنای زندگی در واپسین لحظات. هر دو اثر، با زبانها و فرهنگهایی متفاوت، به یک حقیقت مشترک اشاره دارند: شاید انسان تنها زمانی به راستی زندگی میکند که با مرگ روبهرو میشود.
hadi
اثری کوتاه اما عمیق .
تنهایی ..
مواجهه ساختارهای زندگی مدرن با مرگ.
آیا برای چیزی زندگی کرده ایم که ارزشش را داشته است؟
کاربر 3419815
من کتاب خوان حرفهای نیستم، وای از کتابش خوشم نیومد. چیزی برای ارائه نداشت
کاربر 9242635
کتاب خوبیه ارزش خوندن داره اوایلش شاید براتون یکم خسته کننده باشه
ʀᴇʏʜᴀɴᴇʜ
روایتی از انسانی که تمام عمرش رو صرف ساختن موقعیت اجتماعی، احترام و زندگیای به ظاهر موفق میکنه اما وقتی با مرگ مواجه میشه پی میبره که هیچ کس واقعا اهمیت نمیده و شکوهی که یک عمر براش زحمت کشیده، به تدریج فرو میپاشه. داستان زندگی خیلی از ما که انقدر به دنبال جایگاه اجتماعی بالا هستیم که گاهی فراموش میکنیم معنای واقعی زندگی چیه.
Parisa
الان کتاب رو تموم کردم و این کتاب قشنگ به حس مرگ و احساسات واقعی ما در مواجهه با ترس از مرگ رو به زیبایی به داستان در میاره. بغضی توی گلوم دارم و امیدوارم مرگ برای من هم، مثل ایوان ایلیچ در پایان کتاب، مثل دیدن یک نور باشه.
حجم
۷۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه
حجم
۷۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه
قیمت:
۲۵,۵۰۰
۱۲,۷۵۰۵۰%
تومان