بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اسم تمام مردهای تهران علیرضاست | طاقچه
تصویر جلد کتاب اسم تمام مردهای تهران علیرضاست

بریده‌هایی از کتاب اسم تمام مردهای تهران علیرضاست

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۲۶ رأی
۲٫۸
(۲۶)
علیرضا به قله‌های برفی که هنوز دور بودن نگاه کرد و گفت «می‌خواستم به‌ت بگم علت این‌که دوستت دارم فقط چیزهایی نیست که تو داری یا هستی؛ بیش‌ترش به خاطر چیزهاییه که من دارم یا هستم و احساس می‌کنم می‌تونه همونی باشه که تو رو خوشحال می‌کنه. این‌جوری آدم بیش‌تر کیف می‌کنه، از ته دل.» «مثلاً چی؟» «خب، مثلاً یکیش این‌که اگه تا آخرِ زندگی‌مون هر شب با هم بیایم کوه، من می‌تونم هربار برات یه نوشیدنی تازه درست کنم که از مزه‌ش غافل‌گیر بشی.»
منا
زندگی گاهی مثل یه شهربازیِ چراغونی با یه عالمه اسباب‌بازیِ تازه و هیجان‌انگیزه که تو مامانت رو توش گم کرده‌ای و بستنی‌قیفی خوشمزه‌ای هم که توی دستت گرفته‌ای داره آب می‌شه و می‌ریزه روی انگشت‌هات.
Lia Tavakoli
«چرا این‌قدر تندتند غذا می‌خوری، عزیزِ دلم؟» «جدی؟ حواسم نبود. خیلی گشنه‌م بود.» «گشنگی خیلی خوبه.» «چیش خوبه؟» «توی زندگی، یه روزهایی آدم به هیچ‌چیزی هیچ حسی نداره. نه گشنگی می‌فهمه نه سیری... وقتی آدم گرسنه می‌شه یعنی هنوز زنده‌ست. برای همین خوبه.» «زندگی‌ای که آدم با گرسنگی بخواد لمسش کنه به چه درد می‌خوره؟»
مری و راه های نرفته اش
به بدبختی‌هایی فکر می‌کرد که هیچ‌وقت درست نمی‌شدن و برای رفتن از ایران و زندگی توی یه کشور دیگه که شبیه بهشت باشه نقشه‌های تازه می‌کشید، نقشه‌هایی که خودش هم می‌دونست هیچ‌وقت به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسن، اما از این‌که می‌تونه با تصورِ بهشتْ بدبختیِ خودش رو عمیق‌تر احساس کنه و برای خودش دلسوزی کنه لذت می‌برد
مطهره امینی
توی سال‌های گذشته مطمئن شده بود علیرضا چنان به بدبختی عادت کرده که اگه کاروان خوشبختی با طبل و سنج و شیپور هم از کنارش بگذره هیچی نمی‌بینه و نمی‌شنوه
مطهره امینی
لبخند خوشحالی روی صورت علیرضا مثل یه پروانهٔ بزرگ بال‌هاش رو بازوبسته کرد و پریسا فکر کرد چرا وقتی آدم‌ها می‌تونن این‌قدر احساس خوشبختی کنن، خودشون رو در اعماق تاریک بدبختی و اندوه غرق می‌کنن
مطهره امینی
اما نمی‌دونست ظرفیت تغییر هر چیزی در این دنیا محدوده، حتی وقتی می‌خوای عکس یه دشت پُر از گل رو توی لپ‌تاپ ویرایش کنی، گزینه‌های کم کردنِ رنگ یا افزایش نور بی‌نهایت نیست و اگه تلاش کنی زیاد تغییرش بِدی، ممکنه کاملاً از ریخت بیفته و نابود بشه
مطهره امینی
اگه بچه‌ای گنجشکِ مُرده یا عروسکِ بی‌سرش رو جایی قایم کنه که بقیه نبینن، شاید کارش به نظرمون عجیب و احمقانه بیاد، ولی بیش‌ترِ ما در تمام عمر بزرگ‌ترین ترس‌هامون رو مثل گنجشکِ مُرده‌ای گوشه‌وکنار زندگی پنهان می‌کنیم، بدون این‌که فکر کنیم داریم کار احمقانه‌ای می‌کنیم. ولی بالاخره یه روز بوی گندیدگیِ جسدی که قایم کرده‌یم بلند می‌شه.
حسین احمدی
توی خیلی از آدم‌ها یه آدمِ دیگه هست که همه‌چیز رو بیش‌تر از خودش می‌دونه. آدمی که وقتی توی یه ملاقات مهم دست‌وپات رو گم کردی دمِ گوشِت می‌گه الآن باید چی بگی یا توی خیابون یهو می‌کشدت عقب و می‌گه مراقب باش، یه ماشین داره با سرعت به سمتت می‌آد و یه لحظه بعد می‌بینی یه ماشین با سرعت از جلوِ دماغت گذشت.
مری و راه های نرفته اش
زندگی گاهی مثل یه شهربازیِ چراغونی با یه عالمه اسباب‌بازیِ تازه و هیجان‌انگیزه که تو مامانت رو توش گم کرده‌ای و بستنی‌قیفی خوشمزه‌ای هم که توی دستت گرفته‌ای داره آب می‌شه و می‌ریزه روی انگشت‌هات.
مری و راه های نرفته اش
جمع شدن بغض رو توی گلوش احساس کرد، انگار دود دورش رو گرفته باشه و ازش جدا نشه و مثل تیکه‌پارچه‌ای نیم‌سوز هر جا می‌ره دود رو با خودش ببره.
مری و راه های نرفته اش
بیش‌ترِ ما در تمام عمر بزرگ‌ترین ترس‌هامون رو مثل گنجشکِ مُرده‌ای گوشه‌وکنار زندگی پنهان می‌کنیم، بدون این‌که فکر کنیم داریم کار احمقانه‌ای می‌کنیم. ولی بالاخره یه روز بوی گندیدگیِ جسدی که قایم کرده‌یم بلند می‌شه
منا
بدبختی هم مثل خوشبختی می‌مونه؛ یهو شیشهٔ پنجره رو می‌شکنه و مثل توپ می‌افته وسط زندگی آدم.
مری و راه های نرفته اش
مهم‌ترین چیزهای زندگی همیشه معلوم و بدیهی هستن، مثل یه آناناسِ زرد و درشت روی میز ناهارخوری، ولی بیش‌ترِ ما ترجیح می‌دیم به‌ش نگاه نکنیم یا اون رو به شکلی که خودمون دوست داریم ببینیم و به خودمون بگیم من مطمئنم این یه موزِ رسیده‌ست.
مری و راه های نرفته اش
اگه بچه‌ای گنجشکِ مُرده یا عروسکِ بی‌سرش رو جایی قایم کنه که بقیه نبینن، شاید کارش به نظرمون عجیب و احمقانه بیاد، ولی بیش‌ترِ ما در تمام عمر بزرگ‌ترین ترس‌هامون رو مثل گنجشکِ مُرده‌ای گوشه‌وکنار زندگی پنهان می‌کنیم، بدون این‌که فکر کنیم داریم کار احمقانه‌ای می‌کنیم. ولی بالاخره یه روز بوی گندیدگیِ جسدی که قایم کرده‌یم بلند می‌شه.
مری و راه های نرفته اش
«خب می‌دونی عزیزم، زندگی کلاً چیز عجیبیه.» «چیش عجیبه؟ این‌همه آدم هر روز به دنیا می‌آن و می‌میرن. ما برای این‌که خودمون رو گول بزنیم به‌ش این‌همه صفت‌های عجیب‌وغریب می‌دیم. به نظر من زندگی خیلی هم معمولی و ساده‌ست.»
مری و راه های نرفته اش
«خب، کی می‌تونه بگه یه تیکه سنگ واقعاً زنده نیست؟ همهٔ موادی که توی بدن آدم یا خرگوش وجود داره توی یه تیکه سنگ هم هست. فقط یه فرق کوچیک بین خرگوش و سنگ وجود داره: رابطهٔ اون مواد توی بدنِ خرگوش خیلی پیچیده‌تر از رابطهٔ همون مواد توی سنگه. برای همین خرگوش می‌تونه نفس بکشه، بدوه یا جفت‌گیری کنه. به خاطر این‌که سرعت جابه‌جایی مواد توی بدن خرگوش خیلی سریع‌تر از توی سنگه. دقیقاً به همین دلیل هم عمر خرگوش خیلی کوتاه‌تر از سنگه. اهمیت زندگی به همینه. زندگی یه خوش‌شانسیِ موقتی و کوتاهه.»
مری و راه های نرفته اش
فکر می‌کرد آدم‌ها تا چه حد می‌تونن به هم تعلق داشته باشن یا خود واقعی‌شون باشن. آدم‌ها قبل از این‌که کسی تکثیرشون کنه کجا هستن و بعدش که به حال خودشون رها می‌شن کجا می‌رن؟ چه بلایی سرشون می‌آد؟
مطهره امینی
گفت «خب، کی می‌تونه بگه یه تیکه سنگ واقعاً زنده نیست؟ همهٔ موادی که توی بدن آدم یا خرگوش وجود داره توی یه تیکه سنگ هم هست. فقط یه فرق کوچیک بین خرگوش و سنگ وجود داره: رابطهٔ اون مواد توی بدنِ خرگوش خیلی پیچیده‌تر از رابطهٔ همون مواد توی سنگه. برای همین خرگوش می‌تونه نفس بکشه، بدوه یا جفت‌گیری کنه. به خاطر این‌که سرعت جابه‌جایی مواد توی بدن خرگوش خیلی سریع‌تر از توی سنگه. دقیقاً به همین دلیل هم عمر خرگوش خیلی کوتاه‌تر از سنگه. اهمیت زندگی به همینه. زندگی یه خوش‌شانسیِ موقتی و کوتاهه.»
مطهره امینی
بدن ما از همون موادی ساخته شده که یه قلوه‌سنگ یا یه کوزهٔ سفالی رو ساخته‌ن، ولی سرعت جابه‌جایی و واکنشی که مواد توی بدن ما انجام می‌دن خیلی بیش‌تره. برای همین ما می‌تونیم راه بریم، نفس بکشیم و از بوی یه شاخه گل‌سرخ لذت ببریم و درست به همین دلیل هم هست که خیلی زودتر از یه قلوه‌سنگ فرسوده و پیر می‌شیم.
مطهره امینی
در این سال‌ها به‌خوبی فهمیده بود که اگه بهترین تکثیرکنندهٔ دنیا هم باشی ولی مدام به چیزی تظاهر کنی، بدون این‌که خودت متوجه بشی، کم‌کم تبدیل به همون چیز می‌شی.
مطهره امینی
آدم‌ها بیش‌تر از این‌که واقعیتِ خودشون باشن، همون چیزی هستن که تظاهر می‌کنن.
مطهره امینی
مهم‌ترین چیزهای زندگی همیشه معلوم و بدیهی هستن، مثل یه آناناسِ زرد و درشت روی میز ناهارخوری، ولی بیش‌ترِ ما ترجیح می‌دیم به‌ش نگاه نکنیم یا اون رو به شکلی که خودمون دوست داریم ببینیم و به خودمون بگیم من مطمئنم این یه موزِ رسیده‌ست
حسین احمدی
آدم‌ها وقتی خیلی عمیق و نامحسوس می‌ترسن، خودخواه و بی‌شرف می‌شن. هوس‌بازی هم برای فراموش کردنِ درد خودخواهی‌شونه...
حسین احمدی
آدم‌های باهوش معمولاً حافظهٔ قوی‌ای دارن، برای همین چیزهای وحشتناکی مثل عشق یا تنهایی رو هم دیرتر فراموش می‌کنن و می‌تونن مثل احمق‌ها صبح‌های زیادی از شیب خیابون دربند بالا برن و زیر یه مجسمه بِایستن تا شاید کسی رو که گم کرده‌ن پیدا کنن. شاید برای همینه که رفتار آدم‌های خیلی باهوش شبیه دیوونه‌هاست، چون اون‌ها هم مثل دیوونه‌ها می‌تونن واقعیت‌هایی رو ببینن که بیش‌تر آدم‌ها نمی‌بینن.
حسین احمدی
علیرضا به قله‌های برفی که هنوز دور بودن نگاه کرد و گفت «می‌خواستم به‌ت بگم علت این‌که دوستت دارم فقط چیزهایی نیست که تو داری یا هستی؛ بیش‌ترش به خاطر چیزهاییه که من دارم یا هستم و احساس می‌کنم می‌تونه همونی باشه که تو رو خوشحال می‌کنه. این‌جوری آدم بیش‌تر کیف می‌کنه، از ته دل.» «مثلاً چی؟» «خب، مثلاً یکیش این‌که اگه تا آخرِ زندگی‌مون هر شب با هم بیایم کوه، من می‌تونم هربار برات یه نوشیدنی تازه درست کنم که از مزه‌ش غافل‌گیر بشی.»
حسین احمدی
«چیزهایی مهمه که باعث می‌شه گاهی تنهایی رو به بودنِ هر آدم پیش‌پاافتاده‌ای توی زندگیت ترجیح بدی.»
حسین احمدی
«آدم‌ها مثل غذا می‌مونن. هیچ‌وقت دوتا خورش قرمه‌سبزی یه مزه رو نمی‌دن، چون دست هر آدمی که درستش می‌کنه مزهٔ خودش رو داره.» پریسا احساس کرد بغض راه گلوش رو تنگ می‌کنه، اما هنوز نمی‌دونست دلیلش چیه. «چیزی که واقعاً مهمه درکِ اون مزهٔ خاص و عمیقِ یه آدمه، درک چیزهایی که دیده نمی‌شه. این چیزیه که باعث می‌شه یه زن برات دنیایی باشه که بخوای کشفش کنی. یه زن معمولی رو برات تبدیل به قاره‌ای کشف‌نشده می‌کنه. می‌دونی پریسا، زن مثل یه سرزمین چهارفصله. اگه فقط به زمستون یا بهارش عادت کنی، همهٔ واقعیتش رو درک نکرده‌ای. همهٔ زیباییش رو کشف نکرده‌ای. آدم فقط وقتی می‌تونه یه زن رو واقعاً دوست داشته باشه که هر چهار فصلش رو با هم در یه لحظه ببینه. همهٔ طعم‌ها و رنگ‌هاش رو دوست داشته باشه.»
حسین احمدی
پرسید «چرا صورت اون زن و مرد رو سوزونده بودن؟» «نفرت از یه حدی که می‌گذره دیگه دلیل نمی‌خواد.»
حسین احمدی
پیش‌پاافتاده‌ترین و تکراری‌ترین زندگی‌ها هم وقتی به نقطهٔ پایان خودشون می‌رسن اهمیتی تراژیک پیدا می‌کنن، اما مرگ آدم‌هایی که زندگی تراژیک و باشکوه و مهمی داشته‌ن اهمیتِ هر چیزی رو توی زندگی زیر سؤال می‌بره.
حسین احمدی

حجم

۱۲۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۵ صفحه

حجم

۱۲۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۵ صفحه

قیمت:
۴۱,۵۰۰
۲۰,۷۵۰
۵۰%
تومان