بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هشت کتاب | طاقچه
تصویر جلد کتاب هشت کتاب

بریده‌هایی از کتاب هشت کتاب

نویسنده:سهراب سپهری
امتیاز:
۴.۴از ۱۱۰ رأی
۴٫۴
(۱۱۰)
باید کتاب را بست. باید بلند شد
علیرضا
و نخوانیم کتابی که در آن باد نمی‌آید و کتابی که در آن پوست شبنم تر نیست و کتابی که در آن یاخته‌ها بی‌بعدند. و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد. و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون. و بدانیم اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت. و اگر خنج نبود، لطمه می‌خورد به ‌قانون درخت. و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی می‌گشت. و بدانیم اگر نور نبود، منطق زندۀ پرواز دگرگون                         می‌شد.
امیررضا
و عشق صدای فاصله‌هاست. صدای فاصله‌هایی که ــ غرق ابهامند.
ریزوریوس
من قطاری دیدم، فقه می‌برد و چه سنگین می‌رفت. من قطاری دیدم، که سیاست می‌برد (و چه خالی می‌رفت. )
SaraKu
دنگ...، دنگ...، ساعت گیج زمان در شب عمر می‌زند پی‌درپی زنگ
|هیـچِ‌مطلقـ|
به تو می‌رسم،                               تنها می‌شوم. کنار تو تنهاتر شده‌ام.
ریزوریوس
زندگی یعنی: یک سار پرید. از چه دلتنگ شدی؟ دلخوشی‌ها کم نیست: مثلا این خورشید، کودک پس‌فردا، کفتر آن هفته. یک نفر دیشب مرد و هنوز، نان گندم خوب است. و هنوز، آب می‌ریزد پایین، اسب‌ها می‌نوشند.
Hossein
آدمی‌زاد ـ این حجم غمناک ـ
علیرضا
دیر گاهی است در این تنهایی رنگ خاموشی در طرح لب است. بانگی از دور مرا می‌خواند، لیک پاهایم در قیر شب است.
علیرضا
انگشتانم برنده‌ترین خار را می‌نوازد.
علیرضا
جاده تهی است. تو باز نخواهی گشت، و چشمم به راه                               تو نیست.
علیرضا
جهان آلودۀ خواب است و من در وهم خود بیدار:
ᵇˡᵃᶜᵏ
تهی بود و نسیمی. سیاهی بود و ستاره‌ای هستی بود و زمزمه‌ای. لب بود و نیایشی. «من» بود و «تو» یی: نماز و محرابی.
علیرضا
گریه‌ام بی‌ثمر است. و اگر می‌خندم خنده‌ام بیهوده است.
aylin
دشت‌هایی چه فراخ! کوه‌هایی چه بلند! در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد! من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم: پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی.
علیرضا
دست جادویی شب در به روی من و غم می‌بندد. می‌کنم هرچه تلاش، او به من می‌خندد.
ᵇˡᵃᶜᵏ
ترا از تو ربوده‌اند، و این تنهایی ژرف است.
علیرضا
اندوه مرا بچین، که رسیده است. دیری است، که خویش را رنجانده‌ایم، و روزن آشتی                               بسته است.
melik
پرنده در خواب بال و پرش تنها مانده است.
علیرضا
از پنجره غروب را به دیوار کودکی‌ام تماشا می‌کنم. بیهوده بود، بیهوده بود.
علیرضا
و تو تنهاترین «من» بودی. و تو نزدیک‌ترین «من» بودی. و تو رساترین «من» بودی
ᵇˡᵃᶜᵏ
آدمی‌زاد طومار طولانی انتظار است
علیرضا
مرا راهی از تو بدر نیست.
SaraKu
نقش اندوه پی یک لبخند.
amir kh
دنگ...، دنگ...، لحظه‌ها می‌گذرد. آنچه بگذشت، نمی‌آید باز. قصه‌ای هست که هرگز دیگر نتواند شد آغاز.
|هیـچِ‌مطلقـ|
جهان، آلودۀ خواب است. فرو بسته است وحشت در به روی هر تپش، هر بانگ
علیرضا
کنار مشتی خاک در دوردست خودم، تنها، نشسته‌ام.
علیرضا
و من می‌رفتم، می‌رفتم تا در پایان خودم فرو افتم.
علیرضا
به سراغ من اگر می‌آیید، نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من.
fateme kheiripour
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می‌پیچد.
علیرضا

حجم

۱۵۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

حجم

۱۵۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۴۸ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان