
بریدههایی از کتاب هشت کتاب
۴٫۴
(۱۰۸)
باید کتاب را بست.
باید بلند شد
علیرضا
و نخوانیم کتابی که در آن باد نمیآید
و کتابی که در آن پوست شبنم تر نیست
و کتابی که در آن یاختهها بیبعدند.
و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد.
و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون.
و بدانیم اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت.
و اگر خنج نبود، لطمه میخورد به قانون درخت.
و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی میگشت.
و بدانیم اگر نور نبود، منطق زندۀ پرواز دگرگون
میشد.
امیررضا
و عشق
صدای فاصلههاست.
صدای فاصلههایی که
ــ غرق ابهامند.
ریزوریوس
من قطاری دیدم، فقه میبرد و چه سنگین میرفت.
من قطاری دیدم، که سیاست میبرد (و چه خالی میرفت. )
SaraKu
دنگ...، دنگ...،
ساعت گیج زمان در شب عمر
میزند پیدرپی زنگ
|هیـچِمطلقـ|
آدمیزاد ـ این حجم غمناک ـ
علیرضا
به تو میرسم،
تنها میشوم.
کنار تو تنهاتر شدهام.
ریزوریوس
زندگی یعنی: یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشیها کم نیست: مثلا این خورشید،
کودک پسفردا،
کفتر آن هفته.
یک نفر دیشب مرد
و هنوز، نان گندم خوب است.
و هنوز، آب میریزد پایین، اسبها مینوشند.
Hossein
دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است.
بانگی از دور مرا میخواند،
لیک پاهایم در قیر شب است.
علیرضا
انگشتانم برندهترین خار را مینوازد.
علیرضا
جهان آلودۀ خواب است و من در وهم خود بیدار:
......
دشتهایی چه فراخ!
کوههایی چه بلند!
در گلستانه چه بوی علفی میآمد!
من در این آبادی، پی چیزی میگشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.
علیرضا
تهی بود و نسیمی.
سیاهی بود و ستارهای
هستی بود و زمزمهای.
لب بود و نیایشی.
«من» بود و «تو» یی:
نماز و محرابی.
علیرضا
جاده تهی است. تو باز نخواهی گشت، و چشمم به راه
تو نیست.
علیرضا
گریهام بیثمر است.
و اگر میخندم
خندهام بیهوده است.
aylin
ترا از تو ربودهاند، و این تنهایی ژرف است.
علیرضا
دست جادویی شب
در به روی من و غم میبندد.
میکنم هرچه تلاش،
او به من میخندد.
......
اندوه مرا بچین، که رسیده است.
دیری است، که خویش را رنجاندهایم، و روزن آشتی
بسته است.
melik
پرنده در خواب بال و پرش تنها مانده است.
علیرضا
و تو تنهاترین «من» بودی.
و تو نزدیکترین «من» بودی.
و تو رساترین «من» بودی
......
آدمیزاد طومار طولانی انتظار است
علیرضا
از پنجره
غروب را به دیوار کودکیام تماشا میکنم.
بیهوده بود، بیهوده بود.
علیرضا
جهان آلودۀ خواب است و من در وهم خود بیدار
reyhan
دنگ...، دنگ...،
لحظهها میگذرد.
آنچه بگذشت، نمیآید باز.
قصهای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز.
|هیـچِمطلقـ|
نقش اندوه پی یک لبخند.
amir kh
مرا راهی از تو بدر نیست.
SaraKu
به سراغ من اگر میآیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من.
fateme kheiripour
کنار مشتی خاک
در دوردست خودم، تنها، نشستهام.
علیرضا
جهان، آلودۀ خواب است.
فرو بسته است وحشت در به روی هر تپش، هر بانگ
علیرضا
و من میرفتم، میرفتم تا در پایان خودم فرو افتم.
علیرضا
حجم
۱۵۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
حجم
۱۵۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
قیمت:
۱۱۸,۰۰۰
تومان
