بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آری این چنین بود برادر! | طاقچه
تصویر جلد کتاب آری این چنین بود برادر!

بریده‌هایی از کتاب آری این چنین بود برادر!

۴٫۳
(۶۰)
و برادر! علی تمامی عمرش را بر روی این سه کلمه گذاشت: مظهر بیست و سه سال تلاش و جانبازی و جهاد برای ایجاد یک ایمان، در درون وحشی‌های متفرق. و بیست و پنج سال سکوت و تحمل برای حفظ وحدت مردم مسلمان در برابر امپراتوری‌های روم و ایران. و همچنین پنج سال کوشش و رنج برای استقرار عدالت، و برای این‌که همه عقده‌ها و کینه‌های ما را با شمشیر خویش بیرون کشد و آزادمان کند. نتوانست! نتوانست! اما توانست مذهب و پیشوایی و سیادتی را برای همیشه به من و ما، برادر! اعلام کند. مذهب عدل و مذهب رهبری خلق. و سه شعار گذاشت که همه هستی خود و خاندانش را فدای این سه کرد: مکتب، وحدت، عدالت.
seyed
اکنون به نام فرقه، به نام خون، به نام خاک و به نام خود او و مخالف او، قطعه‌قطعه می‌شویم، تا هر قطعه‌ای لقمه‌ای راحت‌الحلقوم دهانشان باشیم. تفرقه! تفرقه! پیروان او و مکتبش را به جان هم انداخته‌اند. این دشمن اوست. چرا در چنین سرنوشتی که بر جهان و بر ما حکومت می‌کند، با او دشمنی می‌کند؟ چون او با دست بسته نماز می‌خواند. و آن به این کینه می‌ورزد که این با دست باز نماز می‌گذارد! این دشمن او، چون مُهر ندارد و بر فرش سجده می‌کند؛ و او دشمن کینه‌توز این، که پیشانی بر مهر می‌گذارد.
seyed
ناگهان دیدم، برادر! که شمشیرهایی که به سینه‌شان آیات جهاد حک شده بود و معابدی که سرشار از سرود و نیایش اللّه‌ بود و مأذنه‌هایی که اذان توحید می‌گفت و چهره‌های مقدسی که به نام خلافت و به نام امامت و ادامه سنت آن پیام‌آور دست‌اندرکار بودند و ما را به بردگی و قتل‌عام گرفته بودند، پیش از من، کسی دیگر را قربانی مظلوم این شمشیرها و محراب‌ها کردند: علی! برادر! علی، خویشاوند آن مرد پیام‌آور بود و در محراب عبادت اللّه‌ کشته شد. خود، پیش از من و خانواده‌اش پیش از خانواده من و پیش از خانواده برده‌ها و ستمدیده‌های تاریخ، نابود شدند. و خانه‌اش پیش از خانه ما به نام سنت جهاد و زکات غارت شد. و قرآن پیش از آنکه وسیله‌ای شود برای بازچاپیدن من، باز نابودی من، باز بیگاری و بردگی من، بر سر نیزه شد و علی را شکست.
seyed
دیوار چین و همه دیوارها و برج و باروها و بناها و آثار عظیم تمدن بشری، این چنین به وجود آمد. سنگ سنگی بر گوشت و خون اجداد من. می‌دیدم، به چشم می‌دیدم که تمدن یعنی دشنام، یعنی نفرت، یعنی کینه، یعنی شکنجه و شلاق، بهره‌کشی، خونخواری، جلادی، شهادت، فساد و شهوت و هوس و خودخواهی و اسارت و... بالاخره بنای سه طبقه ستم هزاران سال بر گرده خواهران و برادران من.
moon shine
او بهتر از سقراط می‌اندیشد، اما نه برای اثبات فضایل اخلاقی اشرافیتی که بردگان از آن محروم‌اند، بلکه برای اثبات ارزش‌های انسانی‌ای که در ما بیشتر است. زیرا او وارث قارون‌ها و فرعون‌ها و موبدان نیست. او خود نه محراب دارد و نه مسجد. او قربانی محراب است. او مظهر عدالت و مظهر تفکر است، اما نه در گوشه کتابخانه‌ها و مدرسه‌ها و آکادمی‌ها و نه در سلسله علمای تر و تمیز در طاقچه نشسته، که از شدت تفکرات عمیق! از سرنوشت مردم و رنج خلق و گرسنگی توده بی‌خبرند
mostafa
عجبا! این بود که بعد از پنج هزار سال مردی را یافتم که از خدا سخن می‌گفت، اما نه برای خواجگان، برای بردگان. نیاش می‌کرد، نه همچون بودا که به نیروانا برسد، یا نه همچون راهبان که مردم را بفریبد یا نه همچون پارسایان که خود را به خدا برساند. نیایشی در آستان اللّه‌ در آرزوی رستگاری ناس. مردی یافتم مرد جهاد، مرد عدالت
Sajjad Nikmoradi
او مظهر عدالت و مظهر تفکر است، اما نه در گوشه کتابخانه‌ها و مدرسه‌ها و آکادمی‌ها و نه در سلسله علمای تر و تمیز در طاقچه نشسته، که از شدت تفکرات عمیق! از سرنوشت مردم و رنج خلق و گرسنگی توده بی‌خبرند. او در همان حال که در اوج آسمان‌ها پرواز می‌کند، ناله کودک یتیمی تمام اندامش را مشتعل می‌کند.
Sajjad Nikmoradi
برادر! تو اربابت را به سادگی می‌شناختی و درد شلاقی را که می‌خوردی، به سادگی احساس می‌کردی و می‌دانستی که برده‌ای و چرا برده‌ای و کی برده شدی و چه کسانی برده‌ات کرده‌اند. و ما اکنون با سرنوشتی هم‌رنگ سرنوشت تو، بی‌آنکه بدانیم کی ما را به بردگی این قرن کشانده است و از کجا غارت می‌شویم و چگونه به تسلیم، به انحراف اندیشه و به عبودیت‌های زمینی دچار شده‌ایم.
محمدرضام
چون ارسطو ـ می‌گویند که برخی برای بردگی و گروهی برای آقایی است که به این دنیا می‌آیند، یقین کردم که ما برای بردگی به دنیا آمده‌ایم و جز این سرنوشتی نداریم و سرنوشت مقدرمان باربری و ستم‌کشی و تازیانه‌خوردن و تحقیر شدن و نجس تلقی شدن و بردگی است، و جز این دیگر هیچ.
mostafa
سه پنجم همه املاک ایران را موبدان خداوند و اهورا! از ما گرفتند و ما برای آن‌ها رعیت و برده و سرو بودیم. و چهار پنجم همه زمین‌های فرانک را کشیشان خداوند از ما گرفتند.
mostafa
من که تجربه به من آموخته است که همه‌جا (در کتاب‌ها، آدم‌ها، آیه‌ها، روایت‌ها، آثار و افکار، و بیشتر در جامعه و تاریخ) به دنبال گمشده‌ها و متهم‌ها باشم، چه، بیشتر ارزش‌ها را در چیزهایی یافته‌ام که کمتر مطرح است، زیرا ارزش‌ها را یا کتمان می‌کنند و یا اگر نتوانستند، بدنام
Sajjad Nikmoradi
ما را می‌بردند و مادران و پدران پیر و شکسته‌مان چشم انتظارمان می‌ماندند. و انتظارشان هرگز پاسخی نمی‌یافت. این جنگ‌ها، به قول دانشمندی عبارت بود از جنگ دو گروهی که با هم می‌جنگیدند، بدون این‌که هم را بشناسند، و برای کسانی که با هم نمی‌جنگیدند، اما هم را می‌شناختند.
محمدحسین
تمدن یعنی دشنام، یعنی نفرت، یعنی کینه، یعنی شکنجه و شلاق، بهره‌کشی، خونخواری، جلادی، شهادت، فساد و شهوت و هوس و خودخواهی و اسارت و... بالاخره بنای سه طبقه ستم هزاران سال بر گرده خواهران و برادران من.
yeganeh hariri
باورم نشد. گفتم او نیز همچون پیامبران دیگر (در ایران و چین و هند... ) شاهزاده‌ای است که به نبوت مبعوث شده است تا با قدرتمندی هم‌پیمان شود و قدرتی تازه بیافریند. گفتند: نه، یتیمی بوده است و همه او را دیده‌اند که در پشت همین کوه، گوسفندان را می‌چرانیده است. گفتم: عجبا! چگونه است که خداوند فرستاده‌اش را از میان چوپانان برگزیده است؟
mary.sdn
ناگهان دیدم، برادر! که شمشیرهایی که به سینه‌شان آیات جهاد حک شده بود و معابدی که سرشار از سرود و نیایش اللّه‌ بود و مأذنه‌هایی که اذان توحید می‌گفت و چهره‌های مقدسی که به نام خلافت و به نام امامت و ادامه سنت آن پیام‌آور دست‌اندرکار بودند و ما را به بردگی و قتل‌عام گرفته بودند، پیش از من، کسی دیگر را قربانی مظلوم این شمشیرها و محراب‌ها کردند: علی!
محمدرضام
او بهتر از دموستنس سخن می‌گوید، اما نه برای احقاق حق خویش. او بهتر از بوسوئه خطیب سخن می‌گوید، اما نه در دربار لوئی؛ بلکه پیشاپیش ستم‌دیدگان، بر سر قدرتمندان است که فریاد می‌کشد. او شمشیرش را نه برای دفاع از خود و خانواده و نژاد و ملت خود، و نه برای دفاع از قدرت‌های بزرگ، بلکه بهتر از اسپارتاکوس و صمیمی‌تر از او برای نجات ما در همه صحنه‌هاست که از نیام بیرون پرانده است.
sara.kh
اگر نابغه‌اند مرد کار نیستند و اگر مرد کارند، مرد اندیشه و فهم نیستند و اگر هر دو هستند، مرد شمشیر و جهاد نیستند و اگر هر سه هستند، مرد پارسایی و پاکدامنی نیستند و اگر هر چهار هستند، مرد عشق و احساس و لطافت روح نیستند و اگر همه هستند، خدا را نمی‌شناسند و خود را در ایمانشان گم نمی‌کنند و خودشان هستند
•° زهــــرا °•
همه تمدن‌ها و فرهنگ‌ها و مذهب‌ها، یا انسان‌ها را حیوانات اقتصادی ساخته‌اند و یا حیوان نیایشگر درونگرای فردی در دخمه‌های عبادت و روحانیت، یا مردان اندیشه و تفکر و عقل، ولی بی‌احساس، بی‌دل، بی‌عمق و بی‌عشق، یا مرد احساس و عشق و الهام اما بی‌عقل، بی‌تفکر، بی‌علم، بی‌منطق.
•° زهــــرا °•
او برخلاف حکیمان دیگر، برخلاف نوابغ و اندیشمندان دیگر ـ که اگر نابغه‌اند مرد کار نیستند و اگر مرد کارند، مرد اندیشه و فهم نیستند و اگر هر دو هستند، مرد شمشیر و جهاد نیستند و اگر هر سه هستند، مرد پارسایی و پاکدامنی نیستند و اگر هر چهار هستند، مرد عشق و احساس و لطافت روح نیستند و اگر همه هستند، خدا را نمی‌شناسند و خود را در ایمانشان گم نمی‌کنند و خودشان هستند ـ مردی است در همه ابعاد انسانی.
زهرا
برادر! تو اربابت را به سادگی می‌شناختی و درد شلاقی را که می‌خوردی، به سادگی احساس می‌کردی و می‌دانستی که برده‌ای و چرا برده‌ای و کی برده شدی و چه کسانی برده‌ات کرده‌اند. و ما اکنون با سرنوشتی هم‌رنگ سرنوشت تو، بی‌آنکه بدانیم کی ما را به بردگی این قرن کشانده است و از کجا غارت می‌شویم و چگونه به تسلیم، به انحراف اندیشه و به عبودیت‌های زمینی دچار شده‌ایم.
sarina
او برخلاف حکیمان دیگر، برخلاف نوابغ و اندیشمندان دیگر ـ که اگر نابغه‌اند مرد کار نیستند و اگر مرد کارند، مرد اندیشه و فهم نیستند و اگر هر دو هستند، مرد شمشیر و جهاد نیستند و اگر هر سه هستند، مرد پارسایی و پاکدامنی نیستند و اگر هر چهار هستند، مرد عشق و احساس و لطافت روح نیستند و اگر همه هستند، خدا را نمی‌شناسند و خود را در ایمانشان گم نمی‌کنند و خودشان هستند ـ مردی است در همه ابعاد انسانی.
sarina
و اکنون برادر! ما در برابر این نظام‌های حاکم، کوزه‌های خالی زیبایی شده‌ایم که هرچه می‌سازند، می‌بلعیم.
محمدرضام
ناگهان دیدم، برادر! که شمشیرهایی که به سینه‌شان آیات جهاد حک شده بود و معابدی که سرشار از سرود و نیایش اللّه‌ بود و مأذنه‌هایی که اذان توحید می‌گفت و چهره‌های مقدسی که به نام خلافت و به نام امامت و ادامه سنت آن پیام‌آور دست‌اندرکار بودند و ما را به بردگی و قتل‌عام گرفته بودند، پیش از من، کسی دیگر را قربانی مظلوم این شمشیرها و محراب‌ها کردند: علی!
محمدرضام
من که تجربه به من آموخته است که همه‌جا (در کتاب‌ها، آدم‌ها، آیه‌ها، روایت‌ها، آثار و افکار، و بیشتر در جامعه و تاریخ) به دنبال گمشده‌ها و متهم‌ها باشم، چه، بیشتر ارزش‌ها را در چیزهایی یافته‌ام که کمتر مطرح است، زیرا ارزش‌ها را یا کتمان می‌کنند و یا اگر نتوانستند، بدنام؛
کاربر ۹۹۹۶۷۴
و چون دیگربار به اهرام عظیم نگریستم، دیدم که چقدر با آن عظمت و شکوه و جلال بیگانه‌ام. یا، نه، چقدر به آن عظمت و هنر و تمدن کینه دارم، که همه آثار عظیمی که در طول تاریخ، تمدن‌ها را ساخته‌اند، بر روی استخوان‌های اسلاف من ساخته شده است.
کاربر ۹۹۹۶۷۴
و این اهرام ثلاثه ـ که در چشم من، همان تثلیث شوم استبداد و استثمار و استحمارند و به نشانه سرگذشت مظلوم انسان، این فاجعه را ساخته‌اند
کاربر ۹۹۹۶۷۴
او در همان حال که در محراب عبادت، رنج تن و نیش خنجر را فراموش می‌کند، به خاطر ظلمی که بر یک زن یهودی رفته است، فریاد می‌زند که: اگر کسی از این ننگ بمیرد قابل سرزنش نیست.
sara.kh
ما اکنون به ظاهر برای کسی بیگاری نمی‌کنیم؛ آزاد شده‌ایم؛ بردگی بر افتاده است؛ اما به بردگی‌ای بدتر از سرنوشت تو محکوم شده‌ایم. اندیشه ما را برده کرده‌اند؛ دلمان را به بند کشیده‌اند و اراده‌مان را تسلیم کرده‌اند و ما را به عبودیتی آزادگونه پرورانده‌اند و با قدرت علم، جامعه‌شناسی، فرهنگ، هنر، آزادی‌های جنسی، آزادی مصرف و عشق به برخورداری و فردپرستی، از درون و از دل ما، ایمان به هدف، مسئولیت انسانی و اعتقاد به مکتب او را پاک برده‌اند.
sara.kh
در کنار دخمه‌ها نشستم و ناگهان احساس کردم چه رابطه خویشاوندی نزدیکی است میان من و خفتگان این دخمه‌ها؛ و چه نفرتی میان من و آن اهرام! خود را بر سر گور خویشانم یافتم. گویی یکایک اینان را می‌شناسم؛ با یکایکشان رفیق بوده‌ام؛ شریک زندگی بوده‌ام؛ یکی ازاین خانواده مظلوم بوده‌ام؛ هستم!
Fatemeh Ghazanfari
برادر! تو قربانی این بناهای بزرگ بر گور شدی و من قربانی این قصرهای عظیم.
زهرا

حجم

۱۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

حجم

۱۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
تومان