بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اگر به خودم برگردم | طاقچه
تصویر جلد کتاب اگر به خودم برگردم

بریده‌هایی از کتاب اگر به خودم برگردم

انتشارات:نشر اطراف
امتیاز:
۳.۰از ۱۸ رأی
۳٫۰
(۱۸)
شاید هر آدمی فقط دو سکونت‌گاه حقیقی داشته باشد: خانهٔ کودکی و قبر.
باران
«تنها تسلای ما در مقابل بدبختی‌هایمان حواس‌پرتی است، و بااین‌حال بزرگ‌ترین بدبختی ما هم همان است.»
کیمیا سماواتی
فرق پرواز با هواپیما، پیاده راه رفتن و دوچرخه‌سواری کردن مثل فرق نگاه کردن با تلسکوپ، میکروسکوپ و دوربین فیلم‌برداری است: هر کدام امکان شکل خاصی از دیدن می‌دهد. از داخل هواپیما جهان بازنمایی دوری از خودش است و روی دو پا ما محکومیم به دیدن حجمی از جزئیات میکروسکوپی. ولی کسی که یک متر بالاتر از زمین روی دو چرخ معلق است انگار می‌تواند همه چیز را از پشت لنز دوربین فیلم‌برداری ببیند: هر جا خواست می‌تواند روی جزئیات بماند و هر جا خواست، از چیزهای بی‌اهمیت بگذرد.
علیرضا
بعضی موضوعات را هر کاری کنیم نمی‌توانیم در نقطهٔ مشخصی ثابت نگه داریم. آخرش تکان می‌خورند و فرار می‌کنند و ما هم آخرش به دنبال‌شان گم می‌شویم.
Fatemeh yousofi
ولی شاید هر آدمی فقط دو سکونت‌گاه حقیقی داشته باشد: خانهٔ کودکی و قبر. تمام فضاهای دیگری که ساکن‌شان می‌شویم طیفی خاکستری‌اند
کیمیا سماواتی
جهان از بالا عظیم ولی دست‌یافتنی است؛ انگار نقشه‌ای از خودش باشد: تشبیهی ساده‌تر و فهمیدنی‌تر.
چڪاوڪ
بعضی موضوعات را هر کاری کنیم نمی‌توانیم در نقطهٔ مشخصی ثابت نگه داریم. آخرش تکان می‌خورند و فرار می‌کنند و ما هم آخرش به دنبال‌شان گم می‌شویم
کیمیا سماواتی
جستار یا essay مانند مقاله یا article متنی غیرداستانی است اما به جای آن که مثل مقاله اطلاعاتی دربارهٔ یک موضوع خاص به خواننده منتقل کند، دیدگاه شخصی نویسنده را دربارهٔ یک یا چند موضوع و با لحنی که اعتماد مخاطب را برانگیزد برایش توضیح می‌دهد.
seymosa
نقشه نوعی انتزاع فضایی است؛ تحمیل بُعد زمان به آن، چه به شکل کرنومتر و چه به شکل هواپیمایی مینیاتوری که روی خطی صاف در فضا جلو می‌رود، با هدف اصلی‌اش در تضاد است. نقشه‌ها، این سطوح ذاتاً ساکن و منجمد در زمان، هیچ محدودیتی برای تخیل خواننده‌شان قائل نمی‌شوند. ذهن فقط روی سطحی ساکن و بی‌زمان است که می‌تواند آزادانه پرسه بزند.
چڪاوڪ
تقریباً همه قبول دارند که توانایی ما در انتزاع بیش از توانایی‌مان در تصور جهان مادی با جزئیات کاملش است. آدم عادی نمی‌تواند در ذهنش شی‌ئی با بی‌نهایت جزئیات یا شی‌ئی همیشه در حال تغییر تصور کند. ولی اکثر مردم خیلی راحت می‌توانند نموداری خطی یا پلان دوبعدی خانه‌ای را از حفظ بکشند. ما برای این‌که به‌راحتی به اطراف حرکت کنیم، برای چیدن سفرهای احتمالی، برای برنامه‌ریزی مسافرت و برای طراحی مسیر به بُعد انتزاع احتیاج داریم. نقشه، مثل اسباب‌بازی، تشبیهی است از یک گوشهٔ جهان که به مقیاس چشم و دست ما درآمده؛ تصویر ثابتی است که روی جهانی همواره در حال حرکت افتاده و به مقیاس تصور ما درآمده: یک سانتی‌متر مساوی یک کیلومتر.
چڪاوڪ
وقتی آدم‌هایی با حداقل بهرهٔ هوشی مدام به مسائل مربوط به هویت، زندگی یا مرگ فکر می‌کنند احتمالاً دیر یا زود به نتیجه‌ای منطقی یا حتی جدید می‌رسند. من هیچ وقت نتوانسته‌ام وقت زیادی روی این موضوعات بگذارم: بعد از یکی دو دقیقه حواسم پرت می‌شود و جاهای عجیبی از بدنم به خارش می‌افتد.
smoothybook
صدای برخورد آهن به سنگ قطع نمی‌شود و همین‌طور که خطر آن سوراخ گشاد در حیاط بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود، در جای دیگری از شهر عده‌ای دارند پیاده‌رویی را می‌کَنند؛ در جایی دیگر کسی دارد دیواری را خراب می‌کند؛ و در کلهٔ کوچک و گرد بچه‌ای که آرام تکیه داده به پنجرهٔ مترو ایده‌ای تازه شکاف باز می‌کند؛ ترک خوردن کلمه‌ای جدید.
ZinBook
ویتگنشتاین زبان را شهری بزرگ می‌دید همیشه در حال ساخت‌وساز. برایش زبان هم، مثل شهر، محله‌هایی مدرن، فضاهایی در حال بازسازی و مناطقی تاریخی داشت. پل داشت، زیرگذر داشت، پیاده‌راه داشت، آسمان‌خراش داشت، خیابان و کوچه‌های باریک و ساکت داشت. استعارهٔ ویتگنشتاین وسوسه‌برانگیز است: ولی از اینجایی که من نشسته‌ام همه چیز خیلی فرق دارد. اینجا زبان و شهر آستانه‌ای هستند که من در آن انتظار زلزلهٔ بعدی را می‌کشم.
علیرضا
شهرها را زیاد با زبان مقایسه کرده‌اند: می‌گویند شهر را می‌شود خواند؛ درست همان‌طور که کتاب را می‌خوانیم. ولی این استعاره را می‌توان برعکس کرد. سفرهایی که موقع خواندن کتاب به آن‌ها می‌رویم به‌نوعی نقشهٔ فضاهای شخصی‌مان را ترسیم می‌کنند. متن‌هایی هستند که همیشه برایمان خیابان‌های بن‌بست خواهند بود؛ پاره‌هایی که پل خواهند بود؛ کلمه‌هایی که مثل داربست‌های محافظ سازه‌های ناپایدار خواهند بود.
علیرضا
برای آدم‌های کم‌طاقت هیچ شکنجه‌ای بدتر از اینی نیست که تازگی‌ها در پروازهای بر فراز اقیانوس اطلس مُد شده: این‌که نقشهٔ تکه‌ای از جهان را می‌اندازند روی صفحه و هواپیمایی ریز و سفید هر شصت ثانیه یک میلی‌متر جلو می‌رود. سی دقیقه، یک ساعت، هفت ساعت می‌گذرد و شمایل هواپیما هنوز دور از ساحل هر دو قاره دارد روی همان سطح آبی می‌خزد. بهترین کار این است که یا بخوابی یا خودت را سرگرم خواندن چیزی کنی و فقط وقتی دوباره به صفحه نگاه کنی که دو سانتی‌متر دیگر از نقشهٔ جهان تسخیر شده. ولی ماهایی که صبر نداریم محکومیم به چشم دوختن به آن هواپیمای ریز؛ انگار اگر خیره‌تر نگاهش کنیم می‌توانیم کمی جلوتر ببریمش.
چڪاوڪ
تشبیه همیشه با کمی شعبده‌بازی همراه است: هم ایده‌ای را که از آن حرف می‌زند در دل خودش دارد و هم سعی می‌کند برای رسیدن به هدفش از آن ایده فاصله بگیرد. ولی بعضی چیزها ــ قلمروها، نقشه‌ها ــ از زیر مشاهدهٔ مستقیم در می‌روند. بعضی وقت‌ها برای لحظه‌ای ثابت نگه داشتن چیزی که مدام از چنگ‌مان فرار می‌کند باید نوری غیرمستقیم به آن بتابانیم تا اُبژهٔ فرّار روشن شود؛ باید برایش تشبیه بسازیم.
چڪاوڪ
شاید بشود موقع پرواز شبانه روی شهر چند دقیقه‌ای آن را از نو دید. از آن بالا چراغ‌ها در دره سوسو می‌زنند و شهر گذشتهٔ آبگونش را دوباره به دست می‌آورد: دریاچه‌ای پر از قایق‌های ماهیگیری. در هوای صاف روز هم از پنجرهٔ هواپیما می‌شود کم‌وبیش شهر را فهمید؛ بازنمایی ساده‌تری از خودش است، به مقیاس تصور انسانی. ولی هواپیما که به زمین نزدیک می‌شود می‌بینی آن شبکهٔ شهری روی چیزی شبیه پهنه‌ای بی‌شکل از آب‌های خاکستری شناور بوده. شکن‌های دره از خطر موجی جیوه‌ای خبر می‌دهد که هیچ وقت به کوهپایه نمی‌زند؛ کوچه و خیابان‌های شهر چین‌هایی منکوب‌اند در دریاچه‌ای سرریز و بی‌رنگ.
چڪاوڪ
شاید هر آدمی فقط دو سکونت‌گاه حقیقی داشته باشد: خانهٔ کودکی و قبر. تمام فضاهای دیگری که ساکن‌شان می‌شویم طیفی خاکستری‌اند از آن خانهٔ اول؛ تناوب محوی‌اند از دیوارهایی که آخرش می‌رسند به گور یا گلدان خاکستر مرده: خُردترین جزء از بی‌نهایت تقسیمات فضا که بدن انسان می‌تواند در آن جا شود.
Parhams
«آینه‌های اتاق‌های هتل، که اشیایی ذاتاً راکدند، با دیدن چهره‌های فراوان بیش‌ازپیش کدر می‌شوند. چیزی که بازمی‌تابانند دیگر هویت شما نیست، ناشناسی‌تان است.»
Parhams
این جمله‌های فرانسیسکو دکودو (۲۱) شاید این موضوع را توضیح دهد ولی تسکین نمی‌دهد: آه ای زائر، در رم به دنبال رم می‌گردی! و در رُم، رم را نمی‌یابی.
Parhams
دوچرخه‌سوارها درست به‌اندازه نامرئی‌اند و چیزی دارند که عابر پیاده دستش به آن نمی‌رسد: حرکت در خلوت و رها شدن در جریان شیرین افکار.
Parhams
جستار یا essay مانند مقاله یا article متنی غیرداستانی است اما به جای آن که مثل مقاله اطلاعاتی دربارهٔ یک موضوع خاص به خواننده منتقل کند، دیدگاه شخصی نویسنده را دربارهٔ یک یا چند موضوع و با لحنی که اعتماد مخاطب را برانگیزد برایش توضیح می‌دهد. جستارنویس بر اساس تجربهٔ زیستهٔ خود، نگاه ویژه‌ای به مفهوم یا رخداد مورد نظرش پیدا کرده، به یک روایت فردی رسیده و با نوشته‌ای صمیمی و صادقانه می‌خواهد موضع و تحلیل خودش را شرح دهد. به همین دلیل خواندن جستار ما را با طرز فکر، منش یا به اصطلاح صدای نویسنده آشنا می‌کند.
khorasani
شاید هر آدمی فقط دو سکونت‌گاه حقیقی داشته باشد: خانهٔ کودکی و قبر.
khorasani
گشتن دنبال یک قبر خاص یک‌جورهایی شبیه قرار گذاشتن با یک غریبه در کافه، لابی هتل یا میدان شهر است؛ در هر دو نوعِ خاصی از گشتن و رسیدن وجود دارد: از دور هر کس شاید همانی باشد که منتظر ماست؛ هر قبر شاید همانی باشد که دنبالش می‌گردیم. برای این‌که هر کدام‌شان را پیدا کنیم باید بین آدم‌ها و قبرها بچرخیم، نزدیک‌شان برویم و در صورت‌شان دقیق شویم.
sana

حجم

۱۶۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۱۶۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان