بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب از عشق با من حرف بزن | طاقچه
تصویر جلد کتاب از عشق با من حرف بزن

بریده‌هایی از کتاب از عشق با من حرف بزن

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۱۸ رأی
۳٫۸
(۱۸)
از خودم می‌پرسم ما چرا زنده‌ایم. ــ خیلی ساده است، برای این‌که این سوآل را از خودمان بکنیم
آلب
آدم می‌گوید برای همیشه، ولی حتا لحظه را هم نمی‌تواند نگه دارد.
Mehr
چون بدون رؤیاهامان نمی‌توانیم واقعیت را تحمل کنیم.
کاربر ۶۸۲۱۲۵۶
آدم هیچ‌وقت مقاوم نمی‌شود. فقط به بعضی چیزها عادت می‌کند.
Mehr
می‌بینی. هیچ‌چیز سرش نمی‌شود. هیچ نمی‌تواند حدس بزند بر ما چه گذشته. به ما نگاه می‌کند بی‌آن‌که پی ببرد که عوض شده‌ایم. آخ که دنیا چه کور است! آدم می‌تواند به یک فرشته یا یک جانی تبدیل شود و هیچ‌کس هم متوجه نشود. ولی برعکس، اگر لباس‌مان یک دکمه کم داشته باشد، همه می‌فهمند.
Asu
من نمی‌توانم آدم‌های پرحرف و کسانی را که به‌صدای بلند حرف می‌زنند تحمل کنم.
Mehr
«هر شب می‌رفتم بیرون قدم می‌زدم. وقتی آدم راه می‌رود، همه‌چیز به‌نظرش آسان‌تر می‌آید. فقط موقعی که می‌نشیند، سقف روی سرش خراب می‌شود...»
Mehr
تو راز بدبختی‌های دنیا را کشف کرده‌ای، بوریس. آدم هرگز آن‌چه را که به‌سر دیگران می‌آورد احساس نمی‌کند.
آلب
آدم در برابر توهین می‌تواند از خودش دفاع کند، ولی در برابر ترحم نه.
Mehr
آدم همیشه آماده است به دیگران کمک کند و درست همان موقعی که وجودش بیش‌تر از همیشه مورد نیاز است پاپس می‌کشد.
Mehr
آدم وقتی تنهاست خیلی زود سردش می‌شود، حتا اگر هوا گرم باشد. ولی وقتی دونفرند، هیچ‌وقت احساس سرما نمی‌کنند.
Mehr
موقعی که آدم دیگر به هیچ‌چیز اعتقاد ندارد ناگهان تقدس را به مفهوم انسانی آن کشف می‌کند. حتا به کوچک‌ترین بارقهٔ حیات که کرم کوچکی را به حرکت درمی‌آورد و وادارش می‌کند از خاک بیرون بیاید احترام می‌گذارد.
آلب
هیچ مرضی به‌اندازهٔ قدرت‌طلبی مسری نیست. ــ و هیچ‌چیز به‌اندازهٔ قدرت آدم‌ها را عوض نمی‌کند
آلب
تا زمانی که امکانی وجود دارد، آدم باید دست به هر تلاشی بزند. اما موقعی که دیگر کاری از دستش ساخته نیست، باید همه‌چیز را فراموش کند. به خود بیاید. ابراز احساسات برای لحظات آرام به کار می‌آید... نه موقعی که جان آدم در خطر است. مرده‌ها را باید به خاک سپرد و به زندگی ادامه داد. این کار لازم بود. آه و ناله کردن چیزی بود و و زندگی‌کردن چیزی دیگر. آدم وقتی با واقعیت روبه‌رو می‌شود و آن را می‌پذیرد، کم‌تر اندوهگین نیست، اما این تنها وسیله برای زنده‌ماندن است.
آلب
فراموشی! چه کلمه‌ای، سرشار از وحشت، از تسکین و از افسون. آدم آیا می‌تواند بدون فراموش کردن به زندگی ادامه دهد؟... ولی کی می‌تواند همه‌چیز را از یاد ببرد؟ قلب پر است از خاکستر سنگین خاطره‌ها. فقط موقعی که آدم دیگر هیچ هدفی در زندگی ندارد، آن‌وقت به‌راستی آزاد است.
moji
دویست‌وپنجاه هزار شلینگ گرفت و با طلاق موافقت کرد. ــ بهای مناسبی بوده. هرچه را آدم بتواند با پول به‌دست بیاورد ارزان است.
آلب
آدم با حقیقت هم می‌تواند برای خودش خواب و خیال بسازد. البته این بازی خطرناک‌تری است
Yasaman Mozhdehbakhsh
چیزی تکرار نمی‌شود. این ما هستیم که مکرریم، همین.
Mehr
ــ دوست ندارید دربارهٔ خودتان حرف بزنید، نه؟ ــ من حتا دوست ندارم دربارهٔ خودم فکر کنم.
Mehr
آدم دربارهٔ همه‌چیز غلو می‌کند. به‌خصوص موقع شب.
Mary gholami
زندگی این روزها خیلی سریع می‌گذرد. بهتر است آدم به هیچ‌چیز عادت نکند.
Mehr
زندگی خیلی بزرگ‌تر از آن است که پیش‌از مُردن ما فنا شود.
آلب
مطمئن‌شدن از واقعیت‌ها ناراحت‌کننده نیست. فقط آن‌چه قبل و بعداز دانستن آن روی می‌دهد دردآور است.
آلب
پیشخدمت گفت: یک زن... یک خانم. موروسوف پرسید: یک زن بود یا یک خانم؟ ــ بین این و آن. موروسوف تبسم‌کنان گفت: جواب خوبی بود.
Yasaman Mozhdehbakhsh
تأسف خوردن کار کاملا بیهوده‌ای است! آدم نمی‌تواند به گذشته برگردد. آن‌چه را اتفاق افتاده نمی‌تواند ترمیم کند. وگرنه همگی قدیس می‌شدیم. علاوه‌بر این، زندگی از ما نمی‌خواهد آدم‌های کاملی باشیم. اگر کامل بودیم جای‌مان در موزه بود.
Yasaman Mozhdehbakhsh
هرچیزی از سکوت بهتر بود. سکوتی که در آن، آدم حس می‌کند دارد منفجر می‌شود... مثل موقعی که توی خلاء قرار گرفته است...
Mehr
بعد آدم برمی‌گردد، چراغ را خاموش می‌کند، تاریکی مانند پنبه‌ای آغشته به کلروفورم، نفسش را بند می‌آورد. آن‌وقت دوباره چراغ را روشن می‌کند و به شب خیره می‌ماند...
Mehr
از همه‌چیز گذشته، آدم پی می‌برد که با چرندیات است که می‌تواند زنده بماند، نه با نان خشک حقیقت. اگر به‌جز این بود به سر عشق چه می‌آمد؟
Mehr
عشق همیشه یک برکه نیست که آدم بتواند عکسش را در آن ببیند، ژان. دریای کوچکی است که هم خیزاب‌هایش را دارد، هم جزر و مدهایش را، هم خرده‌ریزهای سرگردانش را، هم شهرهای زیر آب غرق‌شده‌اش را، هم هشت‌پاهایش را، هم طوفان‌هایش را و هم صندوق‌های پر از جواهرات و مرواریدهایش را. ولی‌مرواریدها در عمق آن جا دارند.
Mehr
غم‌تان، هرچه باشد، زیاد آن را به دل نگیرید. هیچ‌چیز آن‌قدرها ارزش ندارد که آدم آن را تا این اندازه جدی بگیرد.
Mary gholami

حجم

۴۸۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۴۴ صفحه

حجم

۴۸۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۴۴ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
تومان