بریدههایی از کتاب ظلمت در نیمروز
۴٫۴
(۳۱)
تاریخ به ما آموخته که غالبآ دروغ بیشتر به کارش میآید تا حقیقت، زیرا انسان تنبل است و، پیش از هر مرحله از رشد و تکامل، باید چهل سال او را در بیابان هدایت کرد. و در بیابان باید با وعده و وعید و تهدید، با ترسها و تسلاهای خیالی، او را به پیش راند تا زودهنگام به استراحت نپردازد و سرِ خود را به پرستش گوسالههای طلایی گرم نکند.
ما تاریخ را کاملتر از دیگران آموختهایم. انسجام منطقی افکارمان ما را از همه آنهای دیگر متمایز کرده است. میدانیم که تاریخ برای فضیلت ارزشی قائل نیست، و جنایتها مکافات نمیشوند؛ ولی هر خطایی عواقب خود را دارد که دامن هفت نسل را میگیرد. از همینرو، تمام تلاش خود را بر پیشگیری از خطا و نابودکردن نطفههای آن متمرکز کردیم. در طول تاریخ، هیچگاه گروهی چنین معدود تا این حد بر آینده بشر مسلط نبوده است. هر فکر غلطی که دنبال میکنیم، جنایتی است که در حق نسلهای آینده مرتکب میشویم. درنتیجه، افکار غلط را باید همانگونه مجازات کنیم که دیگران جنایت را مجازات میکنند: با مرگ. ما را دیوانه میپنداشتند، چون هر فکری را تا رسیدن به نتیجه نهایی پی میگرفتیم و براساس آن عمل میکردیم.
Homayoun
این قرنْ بیمار است. ما بیماری و علتهایش را با دقتِ میکروسکوپی تشخیص دادیم. ولی هرجا که چاقوی شفابخش را فروبردیم، زخم تازهای سر باز کرد. نیت ما جدی و پاک بود. مردم میبایست دوستمان داشته باشند، ولی آنها از ما متنفرند. چرا اینقدر نفرتانگیز و منفوریم؟
ما برای شما پیامآور حقیقت بودیم، ولی حقیقت در دهان ما طنین دروغ داشت. برایتان آزادی به ارمغان آوردیم، ولی این آزادی در دستهایمان به شلاق بدل شد. به شما وعده حیات و زندگی دادیم، ولی صدایمان به هرجا که رسید، درختها خشکیدند و خِشخِش برگهای خشک بلند شد. از آینده به شما نوید دادیم، ولی زبانمان الکن بود و عربده کشیدیم....
casper
آرزویش این است که بیگناهیاش را ثابت کند. هنوز هم با سادهدلی فکر میکند که گناهکار یا بیگناهبودنِ او واقعآ تفاوتی ایجاد میکند و خبر ندارد که، درواقع، منافع بالاییها به خطر افتاده.
دختر بارون
شباهت ما به مفتشان دادگاههای تفتیش عقاید در این بود که نطفههای گناه را نهتنها در کردار انسانها، بلکه در افکارشان خفه میکردیم. هیچ حریم خصوصی را، حتی درون جمجمه انسان، نمیپذیرفتیم.
دختر بارون
روباشف آخرین بار که به زندان افتاده بود بارها کتک خورده بود، ولی درباره این روش فقط شایعاتی شنیده بود. یاد گرفته بود که هر درد جسمانی شناختهشدهای قابل تحمل است. اگر کسی پیشاپیش بداند که دقیقآ چه بلایی قرار است سرش بیاید، میتواند آن را مانند یک عمل جراحی ــ مثلا کشیدن دندان ــ تحمل کند. خبرهای واقعآ بد فقط خبرهای ناشناختهاند که به فرد هیچ فرصتی برای پیشبینی عکسالعملها و هیچ مقیاسی برای محاسبه ظرفیت مقاومتش نمیدهند. و از همه بدتر ترس از این بود که آنموقع کاری بکنی یا چیزی بگویی که قابل جبران نباشد.
Eiman Raziabadi
جنبش بدون هیچ ناراحتی وجدانی میخروشید و بهسوی هدف خود پیش میرفت و جنازه غرقشدهها را در پیچ وخم مسیرش باقی میگذاشت. اگر کسی نمیتوانست در آن مسیر پُرپیچ و خم همراهش شود، امواج او را میشستند و به ساحل میبردند، چون قانون جنبش همین بود. انگیزههای فرد برایش اهمیتی نداشت؛ وجدان او برایش مهم نبود؛ اهمیتی هم نمیداد که در قلب و مغزش چه میگذرد. از نظر حزب، تنها یک جرم وجود داشت: انحراف از مسیر تعیینشده؛ و تنها یک مجازات: مرگ. مرگ در این جنبش اصلا عجیب و رازآلود نبود، موضوعی مهم و متعالی هم نبود؛ راهحل منطقی انشعابهای سیاسی بود.
Mo0onet
ریاضیدانی گفته که علم جبر مال تنبلهاست؛ X را حل نمیکنند، با آن عملیات انجام میدهند، طوری که انگار آن را میشناسند. در مورد ما، X مظهر تودههای ناشناس است، مظهر مردم است. سیاست یعنی انجام عملیات با این X، بیآنکه نگران ماهیت واقعیاش باشی. تاریخسازی یعنی این X را بهعنوان چیزی به رسمیت بشناسی که در معادله مظهرِ آن است.»
Mo0onet
در زندان، هیچچیز بدتر از آگاهی از بیگناهی خود نیست؛
amirata
«کلمات گاهی باید در خدمت پنهانکردن واقعیات باشند. اما این امر باید بهگونهای صورت پذیرد که هیچکس از آن آگاه نشود؛ یا چنانچه به آن پی ببرند، بهانههایی فراهم باشد که بتوان بیدرنگ ارائه کرد.»
ماکیاولی،
تعلیماتی برای رافّائلّو جیرولامی
«کلام شما آری، آری، خیر، خیر باشد؛ زیرا آنچه افزون بر این گفته شود، عمل بدکار است.»
انجیل متی، باب پنجم
Eiman Raziabadi
گلتکین پاسخ داد: «اگر به اهالی روستای من بگویی که با وجود انقلاب و اینهمه کارخانه، هنوز هم کندذهن و عقبافتادهاند، هیچ تأثیری روی آنها ندارد. اگر به آنها بگویی که قهرمان کارکردناند، بهرهوریشان از امریکاییها هم بیشتر است، و همه مصائب زیر سر شیاطین و خرابکارهاست، لااقل تا حدی تأثیر دارد. حقیقت آن چیزی است که برای بشریت مفید است؛ دروغ آن چیزی است که برایش ضرر دارد. توی کتاب تاریخ فشردهای که حزب برای کلاسهای شبانه بزرگسالان منتشر کرده، تأکید شده که دین مسیحی در طول اولین قرنهای میلادی واقعآ باعث پیشرفت بشریت شده. این موضوع برای هیچ آدم فهمیدهای جالب نیست که وقتی مسیح تأکید میکرد که پسر خدا و یک زن باکره است، حقیقت را میگفت یا نه. میگویند این داستان نمادین است، ولی روستاییها قضیه را جدی میگیرند. ما هم حق داریم نمادهای مفیدی اختراع کنیم که روستاییها جدی بگیرند.»
Eiman Raziabadi
ما برای شما پیامآور حقیقت بودیم، ولی حقیقت در دهان ما طنین دروغ داشت. برایتان آزادی به ارمغان آوردیم، ولی این آزادی در دستهایمان به شلاق بدل شد. به شما وعده حیات و زندگی دادیم، ولی صدایمان به هرجا که رسید، درختها خشکیدند و خِشخِش برگهای خشک بلند شد. از آینده به شما نوید دادیم، ولی زبانمان الکن بود و عربده کشیدیم.
Mo0onet
«هرگاه موجودیت کلیسا به خطر میافتد، از قید احکام اخلاقی رها میشود. استفاده از هر وسیلهای برای رسیدن به هدف قداست مییابد، حتی مکر و نیرنگ، خیانت، خشونت، خرید و فروش امتیازات و مناصب کلیسا، زندان، مرگ. زیرا هر نظم و سامانی برای جامعه است، و فرد باید در راه مصلحت عمومی قربانی شود.»
دیتریش فون نیهایم، اسقف وِردن،
کتاب سوم درباره انشقاق، ۱۴۱۱ بعد از میلاد
Eiman Raziabadi
ما استنتاج منطقی را جایگزین بصیرت کردیم؛ ولی با اینکه همگی از یک نقطه شروع کردیم، به نتایج متفاوتی رسیدیم. برهانی بطلانِ برهان دیگر را ثابت کرد، و سرانجام ناگزیر به ایمان بازگشتیم ــ ایمان بدیهی به درستی استدلال خود. این همان نقطه حساس است. ما همه وزنههای تعادل را به دریا ریختهایم؛ تنها یک لنگر ما را نگه داشته است: ایمان به نفس خود. هندسه نابترین تحققِ قدرت استدلال انسان است، ولی اصلهای اقلیدس را نمیتوان ثابت کرد. در نظر کسی که به آنها اعتقاد نداشته باشد، تمام بنا فرومیریزد.
Eiman Raziabadi
روباشف از پشت عینک رودماغیاش با دقت به او نگاه کرد؛ پیش از آن، متوجه لکنت زبان مرد جوان نشده بود. با خود گفت: «عجیب است؛ در دو هفته اخیر، این سومین نفر است. تعداد آدمهای ناقص در حزب به طرز عجیبی زیاد است. دلیلش یا شرایط کار ماست، یا اینکه جنبش خودش آدمهای ناقص را جذب میکند....»
Mo0onet
«هرگاه موجودیت کلیسا به خطر میافتد، از قید احکام اخلاقی رها میشود. استفاده از هر وسیلهای برای رسیدن به هدف قداست مییابد، حتی مکر و نیرنگ، خیانت، خشونت، خرید و فروش امتیازات و مناصب کلیسا، زندان، مرگ. زیرا هر نظم و سامانی برای جامعه است، و فرد باید در راه مصلحت عمومی قربانی شود.»
Mo0onet
تاریخ به ما آموخته که غالبآ دروغ بیشتر به کارش میآید تا حقیقت، زیرا انسان تنبل است و، پیش از هر مرحله از رشد و تکامل، باید چهل سال او را در بیابان هدایت کرد. و در بیابان باید با وعده و وعید و تهدید، با ترسها و تسلاهای خیالی، او را به پیش راند تا زودهنگام به استراحت نپردازد و سرِ خود را به پرستش گوسالههای طلایی گرم نکند
Mo0onet
تاریخ به ما آموخته که غالبآ دروغ بیشتر به کارش میآید تا حقیقت
Tamim Sediqyar
از خودش بپرسد کدام بهتر است: دو دهه خواب وخیال روی دشک کاه در سلول تاریک، یا دو هفته واقعیت در روشنایی روز.
Tamim Sediqyar
ما تاریخ را کاملتر از دیگران آموختهایم. انسجام منطقی افکارمان ما را از همه آنهای دیگر متمایز کرده است. میدانیم که تاریخ برای فضیلت ارزشی قائل نیست، و جنایتها مکافات نمیشوند؛ ولی هر خطایی عواقب خود را دارد که دامن هفت نسل را میگیرد. از همینرو، تمام تلاش خود را بر پیشگیری از خطا و نابودکردن نطفههای آن متمرکز کردیم. در طول تاریخ، هیچگاه گروهی چنین معدود تا این حد بر آینده بشر مسلط نبوده است. هر فکر غلطی که دنبال میکنیم، جنایتی است که در حق نسلهای آینده مرتکب میشویم.
sheloo
وظیفه تو این است که مخالفان را حقیر و نفرتانگیز جلوه بدهی تا تودهها بفهمند که مخالفت جرم است و رهبران مخالفان مجرماند.
دختر بارون
با خود گفت، من تو را میبینم و نمیشناسمت؛ تو مرا نمیبینی و پیداست که مرا میشناسی.
amirata
«... نابود نشویم. سنگر را باید حفظ کرد، به هر قیمت و با فداکردن هرچیزی. رهبر حزب با بصیرت بیمانندی این اصل را تشخیص داد؛ و همیشه هم آن را به کار بسته است. خطمشی انترناسیونال میبایست تابع خطمشی ملی ما باشد. هرکسی که این ضرورت را درک نمیکرد، میبایست نابود شود. گروههایی از بهترین مأموران ما در اروپا باید به طور کامل تصفیه میشدند. هر زمان که منافع آن دژ نفوذناپذیر ایجاب میکرد، از متلاشیکردن تشکیلاتمان در خارج ابا نکردیم.
حمیدرضا
بارزترین ویژگی شخصیت انسان نئاندرتال فقدان کامل شوخطبعی یا، دقیقتر، فقدان ظرافت طبع بود.
Samaneh H
ما تودههای ناراضی کشور را به ضرب شلاق بهسوی سعادت انتزاعی آینده میبریم که هیچکس غیر از خودمان نمیتواند آن را ببیند.
re8za8
همه اصول ما درست بودند، ولی نتایج ما غلط از آب درآمدند. این قرنْ بیمار است. ما بیماری و علتهایش را با دقتِ میکروسکوپی تشخیص دادیم. ولی هرجا که چاقوی شفابخش را فروبردیم، زخم تازهای سر باز کرد. نیت ما جدی و پاک بود. مردم میبایست دوستمان داشته باشند، ولی آنها از ما متنفرند. چرا اینقدر نفرتانگیز و منفوریم؟
نسترن
در زندان، هیچچیز بدتر از آگاهی از بیگناهی خود نیست؛ نمیگذارد به محیط عادت کنی و روحیهات را تضعیف میکند.
Tamim Sediqyar
برایتان آزادی به ارمغان آوردیم، ولی این آزادی در دستهایمان به شلاق بدل شد.
Tamim Sediqyar
آرزویش این است که بیگناهیاش را ثابت کند. هنوز هم با سادهدلی فکر میکند که گناهکار یا بیگناهبودنِ او واقعآ تفاوتی ایجاد میکند و خبر ندارد که، درواقع، منافع بالاییها به خطر افتاده. به احتمال زیاد، الان نشسته بود روی تختش و صدمین شکواییه خود را به مقامات مینوشت، که هرگز آن را نمیخواندند، یا صدمین نامه را برای همسرش، که هرگز به دست او نمیرسید.
amirata
شعارهای روی دیوارها پیش از خروسخوان پاک شده و پرچمهای بالای دودکشها را پایین کشیده بودند، ولی همیشه دوباره پدیدار میشدند؛ چون در سراسر کشور گروههای کوچکی از مردم بودند که خود را «مردگان در تعطیلات» میخواندند و باقیمانده عمرشان را صرف اثبات این موضوع میکردند که هنوز زندهاند.
حمیدرضا
درواقع، اگر مخالفان فقط با جنگ داخلی میتوانستند بر دیوانسالاری حزب و دستگاه عریض وطویل آن پیروز شوند، چه دلیلی وجود داشت که این راهحل از ریختن زهر در غذای سرد و سبک شمارهیک بهتر باشد؟ آیا نابودی او احتمالا موجب نمیشد که نظام سریعتر و با خونریزی کمتری سقوط کند؟ از چه جهت کشتار سیاسی جمعی از قتل سیاسی افتخارآمیزتر بود؟ مشخص بود که آن جوان نگونبخت منظور او را اشتباه فهمیده است، ولی آیا اشتباه آن جوان از رفتار چند سال اخیر خودش منطقیتر نبود؟
کسی که با حکومت دیکتاتوری مخالف است، باید جنگ داخلی را بهعنوان راهحل بپذیرد. کسی که از جنگ داخلی گریزان است، باید مخالفت را کنار بگذارد و حکومت دیکتاتوری را بپذیرد.
حمیدرضا
حجم
۲۴۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۴۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۲۴,۰۰۰۶۰%
تومان