بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دوازده صندلی | طاقچه
تصویر جلد کتاب دوازده صندلی

بریده‌هایی از کتاب دوازده صندلی

انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۳۱ رأی
۳٫۵
(۳۱)
دایرهٔ واژگان ویلیام شکسپیر، بنا به برآورد پژوهشگران، شامل دوازده هزار کلمه است. دایرهٔ واژگان رنگین‌پوستان قبیلهٔ آدمخوار مومبویومبو سیصد کلمه را دربرمی‌گیرد. اِلوچکا شوکینا راحت و روان با سی کلمه اموراتش را می‌گذراند.
Yalda
جوانان «زودبند»، پس از خرید تمام آرد انبار گندم، راهی بقالی شدند و صف چای و شکر تشکیل دادند. استارگورود ظرف سه روز دچار بحران خواربار و کالا شد. نمایندگان تعاونی‌ها و مؤسسات دولتی پیشنهاد کردند، تا زمان رسیدن خوارباری که در راه بود، برای فروش کالا محدودیت بگذارند و به هر نفر بیش از نیم‌کیلو شکر و دو کیلوونیم آرد ندهند. روز بعد، پادزهر این ترفند هم پیدا شد. آلخِن سر صف ایستاده بود و پشت سر او به ترتیب همسرش ساشخِن، پاشا امیلیویچ، چهار برادر یاکوولویچ و تمام پانزده پیرزن ساکن در آسایشگاه با آن پیراهن‌های توال‌دُنورشان. پس از تخلیهٔ بیست ودو کیلو شکر از تعاونی دولتی معلولان و ازکارافتادگان، آلخِن صف خود را به تعاونی دیگری برد
Yalda
ایپولیت ماتوِیویچ، درحالی‌که پاهایش را از تخت پایین می‌گذاشت، زیرلب به‌آواز خواند: «بُن ژور!» این «بُن ژور» نشانهٔ آن بود که ایپولیت ماتوِیویچ سردماغ بیدار شده است. اگر «گوتِن مورگِن» گویان از خواب بیدار می‌شد، معمولا به این معنا بود که کبدش بازی درآورده است و پنجاه ودو سال سن شوخی نیست و رطوبت هوا هم زیاد شده است.
amir
مهارت ایزنورِنکوف شوخی در زمینه‌هایی بود که ظاهرآ هیچ چیز خنده‌داری در آن‌ها به‌چشم نمی‌خورد. او از بیابان برهوتی مثل افزایش نجومی قیمت تمام‌شدهٔ فلان کالا هم صدتایی شاهکار طنز بیرون می‌کشید. اگر به هاینه پیشنهاد می‌کردند دربارهٔ تعرفه‌بندی نادرست هزینهٔ ارسال بار با قطارهای کم‌سرعت حرف خنده‌داری بزند که منفعت اجتماعی هم داشته باشد، حتمآ دست‌ها را به نشانهٔ تسلیم بالا می‌برد. مارک تواین هم با شنیدن چنین موضوعی پا به فرار می‌گذاشت، اما ایزنورِنکوف سنگر را خالی نمی‌کرد. او از تحریریه‌ای به تحریریهٔ دیگر می‌دوید، به زیرسیگاری‌های وسط راهرو می‌خورد و زیرلب چیزی بلغور می‌کرد. ده دقیقه بعد، موضوع پرورانده، طرح کاریکاتور ریخته و شرحی هم بر آن نوشته شده بود.
Yalda
یلِنا استانیسلاوُونا همان اندازه از بلبرینگ سه‌هشتم اینچ سردرمی‌آورد که هنرآموز آموزشگاه رقص لئوناردو داوینچی از کشاورزی، هنرآموزی که خیال می‌کند پنیر را از پیراشکی پنیر می‌گیرند. با این حال با همسایه‌اش ابراز همدردی کرد:
AS4438
«خدایا، این وضع کی تمام می‌شود! زندگی‌مان مثل آدم‌های اولیه شده...»
AS4438
«توی این ساختمان شمارهٔ ۷ یک مشت دزد دور هم جمع شده‌اند! یک مشت بی‌سروپا! افعی هفت‌پدر! تحصیلات متوسطه هم دارد! تف به آن تحصیلات متوسطه‌ات! الهی قانقاریا بگیری!...»
AS4438
آدمِ محروم از تشک مفلوک است. او وجود ندارد. او مالیات نمی‌پردازد، زن ندارد، آشنایانش به او قرضِ «تا چهارشنبه» نمی‌دهند،
AS4438
«چرا مثل جامعهٔ ملل خفه‌خون گرفته‌ای؟»
AS4438
چه بسیار زندگی‌ها که پوشیده از گردوغبار و آکنده از احساسات و افکار، از درون جدول‌های آماری به ما می‌نگرند!
آرزو
«فکرش را بکن: شکم‌چرانی با جنازهٔ جانورانِ کشته‌شده! آدمخواری زیر نقاب فرهنگ! همهٔ امراض بشر زیر سر گوشت است.»
AS4438
وقتی بدن به علت مصرف دائم گوشت ضعیف می‌شود، دیگر نمی‌تواند در برابر عفونت از خودش مقاومت نشان دهد.»
AS4438
برخی از قهرمان‌ها خیال می‌کردند زمان خیلی دیر سپری می‌شود و برخی دیگر عقیده داشتند زمان امان نمی‌دهد، اما زمان سیر طبیعی خود را طی می‌کرد.
آرزو

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۸۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۸۰ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
تومان