بریدههایی از کتاب جمجمهای در کانهمارا
نویسنده:مارتین مکدونا
مترجم:بهرنگ رجبی
ویراستار:امین عظیمی
انتشارات:نشر بیدگل
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۷از ۳۶ رأی
۳٫۷
(۳۶)
من واقعاً حالم وقتهایی خوب میشه که مغزم تعطیله میک.
Mohajerino
میک: گذشتهها گذشته.
مِری: گذشته، آره؟ نه، من نمیذارم گذشتهها بگذره. بهت میگم کِی میذارم گذشتهها بگذره. وقتی ببینم دارن تو آتیشِ جهنم میسوزن، دیگه میذارم گذشتهها بگذره، قبلش نه!
آرمان
من یکی که ترجیح میدم تو شاشِ خودم خفه شم تا تو شاشِ کَسِ دیگه. ولی کلاً که ترجیح میدم اصلاً تو شاش خفه نشم!
صاد
مِرتین: (مکث) اگه خانومِ خودت بود، باز هم با همین شور و شوق استخونهاشو چکشکاری میکردی میک؟
میک: نمیکردم. یه حرمتهاییو نگه میدارم.
HaMiT
صبحونه ویسکی و شام ویسکی تنها چیزیه که من دیدهم تو این خونه مصرف میشه!
Mohajerino
مِری، تو دیگه زیادی اُمّلی، بیش از حد. این روزها کی فحش نمیده.
bilijacks
گذشته، آره؟ نه، من نمیذارم گذشتهها بگذره. بهت میگم کِی میذارم گذشتهها بگذره. وقتی ببینم دارن تو آتیشِ جهنم میسوزن، دیگه میذارم گذشتهها بگذره، قبلش نه!
bilijacks
منظورمه. اصلاً هیچکدوم چیزشونو ندارن. نگاه کردهم که میگم.
میک: خودم خوب میدونم نگاه کردهی. مالِ زنها رو هم! فکر کنم اصلاً برا همین اومدهی تو این شغل، که خوب نگاه کنی. زندهشو که خیلی نمیبینی.
مِرتین: بهاندازهی خودم میبینم.
میک: مردونهشو مِرتین؟
مِرتین: اونیکیشو، که خودت خوب میدونی!
میک: واقعاً نمیدونی چی میشه؟ هیچوقت بهت نگفتهن؟
mary
گذشته، آره؟ نه، من نمیذارم گذشتهها بگذره. بهت میگم کِی میذارم گذشتهها بگذره. وقتی ببینم دارن تو آتیشِ جهنم میسوزن، دیگه میذارم گذشتهها بگذره، قبلش نه!
saharist
مِرتین: (عصبانی) پس اونهمه سالی که من دوچرخهمو ازلای بوتههای خار میروندم و تو دستاندازهای لبِ رودخونه، بالا و پایین میرفتم، فقط هم بهخاطرِ اینکه دوقلوهای لِهشدهی بینوا تو ذهنم بودن؛ همهش الکی بود؟!
saharist
واقعاً جمجمهها خیلی چیزهای قدیمی عالیایاَن ها. سخته آدم باورش شه یکی از اینها تو کلهش داره.
میک: بههرحال سخته که آدم باورش شه تو یکی از اینها داری، همراهش هم مغز.
مِرتین: من مغز ندارم، آره؟ من مغز هم دارم، یه گُندهشو هم دارم.
Samane Rsh
حجم
۵۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۲ صفحه
حجم
۵۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۲ صفحه
قیمت:
۵۱,۰۰۰
تومان