بریدههایی از کتاب اعترافات یک قاتل
نویسنده:یوزف روت
مترجم:علی اسدیان
ویراستار:علیرضا اسماعیلپور، مهدی نوری
انتشارات:نشر ماهی
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۷از ۴۹ رأی
۳٫۷
(۴۹)
"خارجی" برای ما یعنی اروپایی، یعنی آدمی که فهم و درکش خیلی بیشتر از ماست، گرچه تحفهای هم نیستند. گاه چنین میپنداریم که خدا به اروپاییها ــ گرچه به او اعتقادی ندارند ــ موهبتهای بسیاری عطا کرده است. شاید هم چون زیادی به آنان موهبت بخشیده، اعتقادی به او ندارند. همین است که گستاخ میشوند و گمان میکنند خودشان دنیا را خلق کردهاند. فکر میکنند مسئولیت ادارهٔ دنیا به عهدهٔ آنهاست و تازه از آن ناراضی هم هستند.
Ladan
در آن ایام، در آرزوی مرگ بودم، چون هنوز خیال میکردم مرگ عذابی است که با آن میشود تقاص پس داد. بعدها بود که فهمیدم مرگ رستگاری است. من شایستهٔ مرگ نبودم و او هم به همین دلیل به نجاتم نیامده بود
شمیرانی
قوانین تقریبآ همیشه قهرآمیزند. تقریبآ هیچ قانونی وجود ندارد که بتوان آن را قانون مهرآمیز نامید. روی این کرهٔ خاکی، عدالت مطلقی وجود ندارد. عدالت تنها در دوزخ پیدا میشود، دوستان!...
Ladan
روی این کرهٔ خاکی، عدالت مطلقی وجود ندارد. عدالت تنها در دوزخ پیدا میشود، دوستان!...
شمیرانی
عشق، برخلاف آن ضربالمثل بیمعنی، ما را کور نمیکند، بلکه برعکس، چشممان را باز میکند.
niulion
اندوه سنگینی بر دلم نشست. احساس کردم به مؤمن سرخوردهای میمانم که تمام خدایان را ناگهان از دست داده است.
نازنین بنایی
میخواهم بگویم اگر آدم با دقت به زندگی بنگرد، بیبروبرگرد به این نتیجه میرسد که تمام رویدادهای بهاصطلاح بزرگ و تاریخی درواقع محصول یک یا چند لحظه از زندگی خصوصی پدیدآورندگان آن رویدادهاست. یعنی آدم بدون دلایل شخصی بیخود سپهسالار یا آنارشیست یا سوسیالیست یا واپسگرا نمیشود و آن اعمال بزرگ و والا و شرمآوری که جهان را تا حدی دگرگون کردهاند کم وبیش نتیجهٔ وقایع کاملا پیشپاافتادهای هستند که ما از آنها چیزی نمیدانیم.
شمیرانی
ناگهان دریافتم که هرگز کاملا بیایمان نبودهام و حماقتی که در آن ایام نامش را "جهانبینی" گذاشته بودم،
همواره نقصهایی داشته است: از ایمان به خدا دست کشیده بودم، اما ترس از شیطان و اعتقاد به او همچون باوری عمیق و زنده در من باقی مانده بود. ممکن بود بتوانم هفت آسمان را بروبم و از آسمانیان خالیاش کنم، اما بیشک نمیتوانستم جهنم را از لوث تمام وحشتهایش پاک کنم.
شمیرانی
باید مدتها میگذشت تا یاد بگیرم کلمات نیرومندتر از کردارها هستند. هروقت آن ضربالمثل مشهور را میشنوم خندهام میگیرد، همان که میگوید: "دوصد گفته چون نیم کردار نیست!"بهراستی که چه سُستند کردارها! کلام برقرار میماند، اما عمل از میان میرود! عمل را یک سگ هم میتواند انجام دهد، اما تنها انسان قادر به سخنگفتن است.
niulion
آه، دوستان، تسلیمشدن به دشمنی سرسخت هزاربار بهتر از این است که عشقتان را به یک زن نشان دهید. دشمن سرسخت به طرفةالعینی نیست ونابودتان میکند! اما زن... بهزودی خودتان خواهید دید که چه آرام، چه بیرحمانه آرام...
شمیرانی
بعدازظهری زمستانی بود، یک بعدازظهر ملایم و آفتابی در پاریس. آدمهای معقول در تراس کافهها نشسته بودند و من شادمان بودم، شادمان از بدبختی دیگران.
نازنین بنایی
آدمهای شکستخورده مثل بچههای معصوم دروغ میگویند. موجودیت ازدسترفته نیازمند شالودهای از دروغ است.
AS4438
چه چیزی در زندگی عجیب وغریب است؟ زندگی داستانهایی دارد کاملا معمولی که آنها را بین آدمها تقسیم میکند.
AS4438
اما قدرت ما، یعنی قدرت پلیس، تا مرزهای امپراتوری گسترده بود و ــ چنانکه بهزودی خواهید شنید ــ چهبسا تا سرزمینهایی سخت دورتر از این مرزها. بههرحال سخت مایهٔ مسرت یک پلیس است که اولا انسانی بیگناه جلو چشمش از ترس به خود بلرزد، ثانیآ بتواند به یکی از همکارانش خدمتی کند و او را خشنود سازد و ثالثآ ــ این یکی اهمیت خاصی دارد ــ موفق شود یک زن جوان و زیبا را از وحشت زهرهترک کند. دوستان، این است شیوهٔ مخصوص شکوفایی شهوت پلیسی.
2904
ما نه وابسته به قوانین، که وابسته به خلق وخویمان بودیم. اما رویهمرفته به این خلق وخوها بیشتر میشد اعتماد کرد تا به قوانین. قوانین هم وابسته به خلق وخویند؛ یعنی آدم میتواند آنها را تفسیر کند. بله، دوستان من، قوانین جلو خودکامگی را نمیگیرند، چون خودشان بنابر خودکامگی تفسیر میشوند.
niulion
حسادت در آغاز عشق برای عاشق جوان چیز غریبی نیست. بله، آدم میتواند در بحبوحهٔ حسادت و دقیقآ به لطف حسادت خوشبخت باشد. اندوه همانقدر خرسندمان میکند که شادمانی. تقریبآ نمیتوان رنج و شادکامی را از هم تشخیص داد. تازه در دوران کهولت است که به توانایی واقعی تشخیص شادکامی از رنج دست مییابیم، اما دیگر برای بهرهمندی از شادکامی و پرهیز از رنج توانی نداریم.
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
گاه چنین میپنداریم که خدا به اروپاییها ــ گرچه به او اعتقادی ندارند ــ موهبتهای بسیاری عطا کرده است. شاید هم چون زیادی به آنان موهبت بخشیده، اعتقادی به او ندارند. همین است که گستاخ میشوند و گمان میکنند خودشان دنیا را خلق کردهاند. فکر میکنند مسئولیت ادارهٔ دنیا به عهدهٔ آنهاست و تازه از آن ناراضی هم هستند.
شمیرانی
او هم مثل من آدم شکستخوردهای بود و آدمهای شکستخورده مثل بچههای معصوم دروغ میگویند. موجودیت ازدسترفته نیازمند شالودهای از دروغ است.
شمیرانی
دوستان، چه بیرحم است سرشت آدمی. حتی آنگاه که اذعان میکنیم آدم بدطینتی بودهایم، همچنان بدطینت میمانیم
نازنین بنایی
عشق، برخلاف آن ضربالمثل بیمعنی، ما را کور نمیکند، بلکه برعکس، چشممان را باز میکند.
Parinaz
درست نمیدانم چرا، اما به گمانم ما روسها موقع معاشرت با یک فرد خارجی اغلب به چاپلوسی میافتیم. وانگهی، "خارجی" برای ما یعنی اروپایی، یعنی آدمی که فهم و درکش خیلی بیشتر از ماست، گرچه تحفهای هم نیستند. گاه چنین میپنداریم که خدا به اروپاییها ــ گرچه به او اعتقادی ندارند ــ موهبتهای بسیاری عطا کرده است. شاید هم چون زیادی به آنان موهبت بخشیده، اعتقادی به او ندارند. همین است که گستاخ میشوند و گمان میکنند خودشان دنیا را خلق کردهاند. فکر میکنند مسئولیت ادارهٔ دنیا به عهدهٔ آنهاست و تازه از آن ناراضی هم هستند.
نازنین بنایی
زندگی خصوصی و انساندوستی ساده و بیپیرایه از تمام مسائل عمومی مهمتر و عظیمتر و اندوهبارتر است. و این موضوع شاید برای امروزیها بیمعنی باشد. اما من به این قاعده باور دارم و تا آخرین لحظهٔ عمرم نیز بر این باور خواهم ماند. هرگز نتوانستهام به قدر کافی شور و عشق سیاسی از خود نشان دهم و انسانی را به دلایل سیاسی به قتل برسانم. بههیچوجه معتقد نیستم که جنایتکاران سیاسی بهتر یا شریفتر از باقی جنایتکاران هستند، البته به این شرط که آدمی اساسآ برای یک «جنایتکار» ــ حالا از هر نوعی ــ شرافتی قائل باشد.
نازنین بنایی
میخواهم بگویم اگر آدم با دقت به زندگی بنگرد، بیبروبرگرد به این نتیجه میرسد که تمام رویدادهای بهاصطلاح بزرگ و تاریخی درواقع محصول یک یا چند لحظه از زندگی خصوصی پدیدآورندگان آن رویدادهاست. یعنی آدم بدون دلایل شخصی بیخود سپهسالار یا آنارشیست یا سوسیالیست یا واپسگرا نمیشود و آن اعمال بزرگ و والا و شرمآوری که جهان را تا حدی دگرگون کردهاند کم وبیش نتیجهٔ وقایع کاملا پیشپاافتادهای هستند که ما از آنها چیزی نمیدانیم.
نازنین بنایی
ناگهان دریافتم که هرگز کاملا بیایمان نبودهام و حماقتی که در آن ایام نامش را "جهانبینی" گذاشته بودم،
همواره نقصهایی داشته است: از ایمان به خدا دست کشیده بودم، اما ترس از شیطان و اعتقاد به او همچون باوری عمیق و زنده در من باقی مانده بود. ممکن بود بتوانم هفت آسمان را بروبم و از آسمانیان خالیاش کنم، اما بیشک نمیتوانستم جهنم را از لوث تمام وحشتهایش پاک کنم.
نازنین بنایی
دوستان، وقتی آن وسوسهگر بزرگ اراده کند، آدم دچار چنین توهمی میشود: بیاندازه از طرف وحشت دارد، اما باز به او بیشتر اعتماد میکند تا به خودش.
نازنین بنایی
انسانهایی که همواره در جستوجوی هویت خویشند و دانسته وندانسته عدالتی را میجویند که وجود ندارد.
AS4438
درست نمیدانم چرا، اما به گمانم ما روسها موقع معاشرت با یک فرد خارجی اغلب به چاپلوسی میافتیم. وانگهی، "خارجی" برای ما یعنی اروپایی، یعنی آدمی که فهم و درکش خیلی بیشتر از ماست، گرچه تحفهای هم نیستند. گاه چنین میپنداریم که خدا به اروپاییها ــ گرچه به او اعتقادی ندارند ــ موهبتهای بسیاری عطا کرده است. شاید هم چون زیادی به آنان موهبت بخشیده، اعتقادی به او ندارند. همین است که گستاخ میشوند و گمان میکنند خودشان دنیا را خلق کردهاند. فکر میکنند مسئولیت ادارهٔ دنیا به عهدهٔ آنهاست و تازه از آن ناراضی هم هستند.
محمد
در آن ایام، هنوز دوزخ را بر زمین میجُستم و تشنهٔ عدالت بودم. و کسی که خواستار عدالت مطلق باشد، دچار حس انتقامجویی میشود. در آن روزها چنین آدمی به حساب میآمدم.
Nazanin
بعد از گشتوگذاری طولانی در خیابانها، یکباره فهمیدم همراهم میلنگد. لنگیدنش چندان به چشم نمیآمد. فقط کمی میلنگید. درواقع نمیلنگید، بلکه انگار با پای چپ یک پاپیون کوچک تزئینی روی سنگفرش خیابان رسم میکرد. تا آن زمان، هرگز چنین لنگیدن موزونی ندیده بودم و بعد از آن هم دیگر ندیدم. لنگیدنش نه نقص، که نوعی کمال بود، نوعی اعجاز.
Kas
حجم
۱۵۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۵۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان