بریدههایی از کتاب سکه سازان
۳٫۵
(۱۳)
درحالیکه نمیتوان خدمت خدا را کرد مگر با اعتقاد به وجود او، شیطان نیازی ندارد که برای خدمتکردنش وجود او را باور کنیم.
بهعکس، هرگز بهتر از وقتی که از وجود او بیخبریم به او خدمت نمیکنیم. شیطان همواره نفعش در این است که نگذارد شناخته شود، و همین نکته است که متغیرم میکند. فکر اینکه، هرچه کمتر به وجودش معتقد باشم او را بیشتر تقویت میکنم.
شلاله
دل همین که در کاری دخالت میورزد مغز را خرف و فلج میکند.
شلاله
حالا که من در زندگی تنبیه شدهام میتوانم به شما بگویم که: هیچوقت در زندگی ناامید نشوید.
شلاله
در زندگی چیزی حل نمیشود، همهچیز ادامه پیدا میکند. در بیاطمینانی میمانیم و تا آخر کار، همین شکلی هستیم بیآنکه بدانیم به چه چیز تکیه کنیم. ما در این انتظاریم و زندگی ادامه دارد. ادامه دارد. انگار نه انگار. و از اینهم، مثل همه چیز دیگر سهمی میبریم ... مثل همه چیز دیگر...
شلاله
گاهی حوادثی در زندگی اتفاق میافتد که انسان باید اندکی دیوانه باشد تا از آن رخت بیرون کشد.
لاروشفوکو
شلاله
آنچه را در این زندگی کم دارد از زندگی آیندهاش در آن دنیا توقع دارد و همین به او اجازه میدهد امیدواریهایش را بینهایت گسترش دهد.
شلاله
رماننویس بد اشخاص کتابش را میسازد، آنها را رهبری و وادار به حرفزدن میکند. رماننویس حقیقی حرفزدن آنها را گوش میدهد و عمل آنها را تماشا میکند. قبل از آنکه آنها را بشناسد به حرفزدن آنها گوش میدهد و از آنچه از آنها میشنود اندکاندک پی میبرد آنها چه کسانی هستند.
شلاله
به همان اندازه که جلوه میکنیم ارزش داشته باشیم، در جستوجوی آن نباشیم که بیش از ارزش خود جلوه کنیم ... ما میخواهیم فریب بدهیم. آنقدر به ظاهر میپردازیم که سرانجام دیگر نمیدانیم که هستیم
Artin li
جز با زندگیکردن نمیتوانید یاد بگیرید که چگونه باید زندگی کنید.»
محمد
«اه، پند و اندرز... باید انسان بلد باشد خودش به خودش پند بیاموزد یا پیش رفقایش یاد بگیرد! پند بزرگتران هیچ ارزش ندارد.»
Artin li
اینها دو موجودند که برای زندگی، یکی به دیگری بسته شده است و به طرز ناهنجاری یکدیگر را رنج میدهند.
شلاله
گمان میکنم که او همهٔ اطرافیان خودش: خدمتکاران و سگها و اسبها و رفیقههایش را آزار داده است اما دوستانش را نه، زیرا حتی یک دوست هم نداشته است.
شلاله
هر محبت و ظاهرسازی، وعدهٔ دامی است
AS4438
من هرگز جز آن نیستم که گمان میکنم هستم و این من همواره در تغییر است، به طوری که غالبآ وجود صبح من، وجود شبم را نخواهد شناخت اگر من نباشم تا اینها را به هم الفت دهم. هیچ چیز جز خودم با خودم بیشتر متفاوت نخواهد بود
Artin li
توهمات، پایههای چوبین تمدن است.
mojtaba Khorshidy
چگونه میخواهید باز هم به زندگی دلبسته باشیم وقتی که نمیتوانیم کار خیری در حق کسی بکنیم؟»
محمد
تجربه بسیار مطمئنتر از پند و اندرز چیز میآموزد.
محمد
«آیا توجه کردهاید که در این دنیا، خداوند همیشه سکوت میکند؟ فقط شیطان است که حرف میزند.»
محمد
قصد ما هرچه باشد موفق نمیشویم جز از شیطان حرفی بشنویم ... ما گوش شنیدن صدای خداوند را نداریم. آیا گاهی از خودتان پرسیدهاید سخن خدا چه میتواند باشد؟...
محمد
«نه! نه! خدا و شیطان یکی است؛ هر دو با هم ساختهاند. ما سعی میکنیم باور کنیم که هر شری در روی زمین از شیطان است برای آنکه طور دیگری نمیتوانیم خدا را ببخشاییم. خدا با ما تفریح میکند، مانند گربهای که موشی را شکنجه میدهد... پس از آنهم از ما توقع دارد که نسبت به او سپاسگزار باشیم. سپاسگزار چی؟ چی؟...»
محمد
درحالیکه نمیتوان خدمت خدا را کرد مگر با اعتقاد به وجود او، شیطان نیازی ندارد که برای خدمتکردنش وجود او را باور کنیم.
بهعکس، هرگز بهتر از وقتی که از وجود او بیخبریم به او خدمت نمیکنیم. شیطان همواره نفعش در این است که نگذارد شناخته شود، و همین نکته است که متغیرم میکند. فکر اینکه، هرچه کمتر به وجودش معتقد باشم او را بیشتر تقویت میکنم.
محمد
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
AS4438
حجم
۴۸۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۴۸۰ صفحه
حجم
۴۸۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۴۸۰ صفحه
قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
تومان