مرد مسن بدون این که به مک نگاه کند، گفته بود: هر باری که خیال میکنم اسب را خوب میشناسم، میبینم چیز دیگری وجود دارد که شگفتزدهام میکند. مک گفت: «همین احساس را من نسبت به آدمها دارم.»
parnian
شما چرا همهاش عکاسی میکنید؟
مک لبخند زد، خوشش آمده بود.
ـ چون همیشه میشود یک عکس بهتر انداخت.
parnian
اگر به تنفستان فکر نکنید، باز هم میبینید نفستان فرو میرود و دوباره برمیآید، اصلا هم مهم نیست سرگرم چه کاری هستید، میدوید، سوار اسب هستید، خوابیدهاید، فرقی نمیکند، دم و بازدم بهخودیخود انجام میشود و نفستان کارش را انجام میدهد و شما را زنده نگه میدارد. اما همین که به آن فکر میکنید، از فعالیت میافتد و منتظر میماند تا شما ریههایتان را از هوا پر کنید. وقتی به چیزهای بد میاندیشید، وقتی بدنتان از ترس منقبض میشود، نفس بند میآید.
parnian
پول خوشبختی نمیآورد، ولی مسلمآ شرایطی را فراهم میکند که آدم کمتر احساس درماندگی کند.
استودیوس
دردِ طلاق هرگز به پایان نمیرسد.
استودیوس