چراغها یکییکی
برای دیدنِ شب
خاموش میشوند
bud
آن نهنگِ ناخواسته
که زنده به ساحل رسید
من بودم
تمام آبهای جهان را
دنبال جای پارک گشتم
دنیا زودتر از آنچه فکر میکردم
پُر شده بود
همهٔ دریاها شبیه هماند
جایی تمام میشوند
جایی با آخرین رمقی که دارند
خستگیشان را روی دوش خشکی میاندازند
درست همان جا به دنیا آمدم من
محمدجواد
جنازهٔ آغوشی را
همچون پالتویی که بیندازیم روی تخت
انداخته بودم زمین
bud
از ندیدنت بود که بازمیگشتم
و دستان خالیام را
هر چه میشستم
رنگ میداد
bud
اتوبوس را نگه دارد
زمان را از برق بکشد
مردم را پیاده کند
bud
انسان به فکر ساختن خانهٔ همراه است
bud
اما صدای خیس به چه درد میخورد
عین پرندهای
که هر چه میگوید غار است
تاریک و طولانی
bud
جنین که بودم دنیای روشنی داشتم
در آب و در آرامش
اکسیژن ذخیره کردم
گفتم به دنیای بعد از مادرم نفس بدهم
دهان بر دهان کسانی گذاشتم
که شنا بلد بودند اما
از آب میترسیدند
bud
این سؤالات سخت را
تویی که از ما میپرسی
یا ماییم که مدام سؤال میکنیم و فرصتی برای شنیدن نداریم
bud
انسان به فکر ساختن خانهٔ همراه است
Atena
شهر من جدولیست
که قرار بود فردا
جوابش در روزنامهای چاپ شود
که امروز توقیف شد
Atena
مرگ گاهی
باران مرددیست
تنها لحظهای هنگام باریدنْ برف میشود
Atena