بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پشیمانم کن | طاقچه
تصویر جلد کتاب پشیمانم کن

بریده‌هایی از کتاب پشیمانم کن

نویسنده:عباس صفاری
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۱از ۹ رأی
۳٫۱
(۹)
فرار از سر تنهایی که باشد انتقال تنهایی‌ست از مکانی به مکان دیگر
reyhan
شبیه تو را هیچ شهر و خیابانی به خود ندیده است بیا و پشیمانم کن از تماشای چهره‌هایی که در ازدحام خیابان‌ها اندک شباهتی به تو داشته‌اند بیا و از تمام «من» های بی «تو» پشیمانم کن.
علیرضا
در غیاب تو آب از آب آن‌قدر تکان خورده است که هر شب سیلابی خروشان آوار می‌کند خواب مرا
Gloria
نقطهٔ پایان را بر این کسالت صعب‌العلاج تو باید بگذاری
علیرضا
در تقویم ما روزهایی هست پیش‌بینی‌ناشده و شبیه روز مبادا که هیچ‌چیزش به هیچ‌چیز نمی‌آید
Gloria
هربار که آمده‌ای آخرین‌بار بوده است و هربار که رفته‌ای اولین‌بار فردا تو را برای اولین‌بار خواهم دید همان‌طور که دیروز برای آخرین‌بار دیدمت
(:Ne´gar:)
یقین داشته باش از این دنیا تو نباشی سر سوزنی کم نخواهد شد و من نیز همچنان خواهم بود و روزم را به شب خواهم رسانید اگرچه به جان کندن.
AmirHossein
باد با سوراخ‌های نی بازی می‌کند باران با ساقه‌های سربه‌راه علف و من با چند کلمهٔ گیج و بی‌خبر از خود که از خواب اصحاب کهف به‌زور بیدار و قبراق‌شان کرده‌ام
متین
گناهی که نیاز به توبه نداشته باشد عین ثواب است
AmirmohammadYavari
بیا و از تمام «من» های بی «تو» پشیمانم کن.
.ً..
اگرچه هنوز می‌تواند گلی را در پیاده‌رو آن‌چنان ببوید که سلول‌های کسلِ بینی‌اش به رقص درآیند اما پشت‌کرده به گلزارهای دنیا خود را در آینه‌های پژمردهٔ غروب در هیئت چهارپایه‌ای می‌بیند سرنگون که بر فراز آن مردی حلق‌آویز در هوا تاب می‌خورد.
• Khavari •
فرار از سر تنهایی که باشد انتقال تنهایی‌ست از مکانی به مکان دیگر
ali73
در غیاب تو آب از آب آن‌قدر تکان خورده است که هر شب سیلابی خروشان آوار می‌کند خواب مرا بیا و بیدارم کن از این کابوس و بگذار در آن لحظهٔ سیاه سقوط به گل‌های سپید دامنت چنگ بیندازم
AmirmohammadYavari
در غیاب تو آب از آب آن‌قدر تکان خورده است که هر شب سیلابی خروشان آوار می‌کند خواب مرا
.ً..
خسته از دست من وقتی به خیابان زدی مثل آدمک برفی اواخر اسفند سراپا گریه بودی و اشک گیرم تمام چراغ‌های دنیا سبز تمام آدرس‌ها سرراست و لبخند تمام رهگذران به پهنای خوشامد نوروزی مگر نمی‌دانستی کسی که سایه‌اش را روی این صندلی جا بگذارد و عطر آغوشش به عمق بالشت‌ها و کوسن‌های این خانه نفوذ کرده باشد راه دوری نخواهد رفت زیر آسمان خدا فقط قلب آکبند فرشته‌هاست که هرگز نمی‌شکند.
Mina.bassami
بیا کنار این قاب مهتابی در برابرم بنشین و سراپا پشیمانم کن از تمام گناهانی که هرگز مرتکب نشدم پشیمانم کن
علیرضا
در چشم رسولانی که از دم چوپان بوده‌اند گوسفندی بیش نیستی در یک‌قدمی گرگ در چشم اولیایت کودک سربه‌هوایی که هرگز بزرگ نخواهی شد در چشم دولتمردانی که رأی تو رقم می‌زند اقتدارشان را رقم بی‌مقداری هستی در همسایگی صفر و سرانجام در چشم ملک‌الموتی که از ابتدا چشم دیدنت را نداشته است مخلوق گندم‌خورده‌ای که خود اکنون گندمزاری شده است آمادهٔ درو.
AmirHossein
در غیاب تو آب از آب آن‌قدر تکان خورده است که هر شب سیلابی خروشان آوار می‌کند خواب مرا
نغمه میلانی
مثل مرگ در دریا که نمی‌آید به کودکان سوری و سفرهٔ خالی که به هیچ خانه‌ای نمی‌آید
Atena
خورشید اگر کارمند خانهٔ سالمندان بود هیچ ساعتی را کوک نمی‌کرد و زیر پای برف شیروانی را آن‌قدر سست که سُر بخورد و سرنگون بشود بر تل برگ‌های زرد حیاط خورشید اگر کارمند خانهٔ سالمندان بود هر ماهِ بی‌رمق و بنجلی را به آسمان راه نمی‌داد، نه رنگ کلاغ پنجره را که ذهن رنگارنگی دارد این‌قدر سیاه می‌گرفت نه کفن را مثل نامهٔ اعمال فرشتگان آن‌قدر سپید.
Fatemeh
فکر فرار و گم‌وگور شدن به سرت اگر زده است راه دوری شاید لازم نباشد بروی چه‌بسا دیرزمانی است در شهر و دیار خودت گم شده و خود خبر نداری در این عصر خودشیفته زمانی گم‌شده محسوب می‌شوی که جای خالی‌ات اشکی از چشمی جاری کند
AmirHossein
فرار از سر تنهایی که باشد انتقال تنهایی‌ست از مکانی به مکان دیگر
AmirHossein
و کلام آخر این‌که فرار انتقامی‌ست که از خود می‌گیری چه باشی چه نباشی نتیجه یکسان است: .Life goes on
AmirHossein
اگر به جست‌وجویت کسی آستین بالا نزند قطعاً گم نشده‌ای نهایتش در یکی از ایستگاه‌های هستی‌ات جا مانده‌ای یا در بن‌بست روزگار داری درجا می‌زنی بی‌حضوری‌ات اگر خواب‌وخیال کسی را مختل نکرده باشد قطعاً گم نشده‌ای و اخبار گم شدنت نیز با عکس شش‌درچهار در تیراژ میلیونی هم چاپ شود ناخوانده خواهد ماند.
Mina.bassami
چایخانهٔ سکوی قطار شلوغ‌تر از گوشهٔ دنجی بود که انتظارش را می‌کشید هیچ‌کدام اما شهر و اماکن رمانتیکش را خوب نمی‌شناختند عقربه‌های ساعت ایستگاه بی‌اعتنا به پُک‌های عمیق و نگاه پی‌درپی او بی‌وقفه می‌گشتند و جملات تمرینیِ زیبایش بر دستمال‌کاغذی ریزریزشده را پرندگان اطراف میز خرده‌نان می‌پنداشتند.
Mina.bassami
در اندوه شیرینی در رؤیای سفرکرده‌ای
علیرضا
تو نباشی ابرها هستند و نم‌نم باران کوچه‌های خلوت و چشم‌های مرا ترک نخواهد کرد تو نباشی دنیا هست و چه‌بسا ترسای دیگری دل و دین از من برباید
علیرضا
یقین داشته باش از این دنیا تو نباشی سر سوزنی کم نخواهد شد و من نیز همچنان خواهم بود و روزم را به شب خواهم رسانید اگرچه به جان کندن.
نغمه میلانی
مردی حلق‌آویز در هوا تاب می‌خورد.
A.mIr.1999
یقین داشته باش از این دنیا تو نباشی سر سوزنی کم نخواهد شد و من نیز همچنان خواهم بود و روزم را به شب خواهم رسانید اگرچه به جان کندن.
reyhan

حجم

۶۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۵۵ صفحه

حجم

۶۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۵۵ صفحه

قیمت:
۳۴,۰۰۰
تومان