
بریدههایی از کتاب پیتر کامنزیند
نویسنده:هرمان هسه
مترجم:پرند کشوری
ویراستار:غلامحسین سالمی
انتشارات:نشر گویا
دستهبندی:
امتیاز
۳.۰از ۴ رأی
۳٫۰
(۴)
اگر چه مرگ به اندازهٔ کافی سختگیر به نظر میرسد، لیکن در عین حال همچون پدری نیرومند و مهربان است که فرزند گمراهش را به خانه راهنمایی میکند. بار دیگر به ناگهان پی بردم که مرگ برادر اندیشمند و خوبیست که زمان مناسب را میشناسد و با آسودگیِ خاطر میتوانیم به آن متکی باشیم. این مسئله را درک کردم که اندوه، پریشانی و غم، برای آن نیست تا ما را پریشان و بیمایه و بیغرور کنند، بلکه بودنشان برای آن است که ما را به درجهٔ پختگی و روشن اندیشی برسانند.
BookishFateme
ابرها به سان جزایر پُر برکت، نگاهبانان فرشتگان و گاهی دستهای تهدید کننده در میآیند و با حرکاتی سرآسیمه، پهنهٔ نیلگون آسمان را در مینوردند و در میان پروازشان به ملکوت سر میکشند. سفرشان به جانب خداوندگار افلاک و زمین بیمقدار ما با شکوهترین چشماندازیست که هر انسانی در آرزوی تماشای آن است. این ابرها که به هر دو جهان تعلق دارند، رویاهای زمینی را که از درون سرشار کژیهاست به فردوس برین فراز سرمان پیوند میدهند. آنان نشانههای جاودانیِ تمامیِ سفرها، کاوشها و آرزوها برای رسیدن به مقصوداند. این رهسپرانِ بین آسمان و زمین به غریبان دو دل و بیشهامت مانندهاند که میباید برای پاسداری از موجودیتشان مبارزه کنند، روح انسان نیز چنین احساسی دارد، آونگ وار بین زمان و ابدیت در نوسان است.
BookishFateme
بسیاری از مردم میگویند «به طبیعت عشق میورزند» مرادشان اینست که مخالفتی ندارند تا گهگاه اجازه دهند طبیعت دلرباییاش را در جهت لذت آنها به نمایش بگذارد. آنان از شهر بیرون میروند و از زیباییِ زمین خاکی لذت میبرند، دشت سرسبز را لگدکوب میکنند، شاخ و برگ درختان را به اینسوی و آنسوی میپاشند و ساقهٔ گلها را میشکنند، فقط به این منظور که آنها را به زمین بیافکنند و یا توی خانه شاهد پژمردنشان باشند. اینگونه است عشق آنان به طبیعت. آنها این عشق را در روزهای یکشنبه که هوا خوب است به یاد میآورند و به دنبال احساساتشان کشیده میشوند. و این به راستی سخاوتمندانه است! مگر نه اینکه «انسان تاج افتخار طبیعت است»... افسوس، بله، تاج افتخار!
BookishFateme
زانو زدم، روی زمین دراز کشیدم، دوباره به هوا پریدم، فریاد زدم، پاهایم را به زمین کوبیدم، کلاهم را به دوردست پرتاب کردم. چهرهام را به میان علفها فرو بردم، شاخهٔ درختان را تکان دادم و گریستم، هق هق کردم، دوباره خشمگین شدم و از خودم خجالت کشیدم. به وجد آمدم و سپس کاملاً درمانده بر خاک فرو غلتیدم. در عرض یک ساعت، تمام بدنم از شدت افسردگی کوفته و منقبض شد. مغزم کاملاً تهی بود. نه چیزی حس میکردم و نه یارای آن داشتم که تصمیمی بگیرم. همچون کسانی که در خواب راه میروند، از تپه سرازیر شدم. پیاده تا اواسط شهر پیش رفتم. در گوشهای از خیابان میخانهٔ کوچکی دیدم که هنوز باز بود. داخل شدم و با گیجی چند لیتر شراب وادلاندر نوشیدم و کاملاً مست، افتان و خیزان خود را به خانه کشاندم.
Fahime Bdgh
- میشود از تو پرسید که آیا این عشق برایت خوشبختی به همراه دارد یا محنت؟ با هر دو؟
- افسوس، عشق برای آن نیست که ما را خوشبخت کند. من اعتقاد دارم فقط برای آن است که به ما نشان دهد تا چه اندازه قادریم در غم و شکیبایی ثابت قدم باشیم.
Fahime Bdgh
از تصور اینکه بیگانهای بیش نیستم و تنها انسان تکامل یافتهای هستم که آلامم را نه کسی میدانست، نه درک میکرد و نه با آن شریک بود، احساس پریشانی میکردم. موضوع اهریمنیِ این حالت افسردگیِ آن است که نه تنها انسان را ناخوش میکند، بلکه او را خودپسند و کوتهنظر میسازد و تا مرز خودخواهی نزول میدهد. انسان خود را نوعی شخصیت نمایشی میپندارد، یک اطلس هاینه که تمام دردها و ابهامهای دنیا را بر شانههایش میکشد، گویی که هزاران کس دیگر نیستند که از همین اندوه در عذابند و در هزار توهای آن گمشده و سرگردان.
BookishFateme
اگر کسی کوهنشین باشد، میتواند سالها پیِ فلسفه و یا تاریخ طبیعی برود و خدای کهن را کنار نهد، با این وجود به محض احساس نزدیک شدن باد بهار و یا شنیدن آوای فرود بهمن در بیشه زار، قلب انسان در سینه میلرزد و اندیشهاش به سوی خدا و مرگ میگراید.
Fahime Bdgh
من طغیانهای قلبم را در شعرهای پوچ میریختم، با شاعر رنج میکشیدم، شعرهایی مشابه میسرودم و از آنها مست میشدم. شاید چنین حالتی برازندهٔ من بود همانگونه که چین و چروکهای گرداگرد گردن خوکها برازندهشان است
Fahime Bdgh
گمان میرفت ستارگان، کوه، و دریاچه چشم انتظار کسی بودند که بتواند آنها را درک کند و آوازهٔ زیبایی و بردباریِ آنان را از موجودیت بیحرکتشان به گوشها برساند، گویی من همان شخص بودم که شایستگیِ ترجمهٔ سکوت طبیعت را در شعرهایم داشتم
Fahime Bdgh
اگر چه مرگ به اندازهٔ کافی سختگیر به نظر میرسد، لیکن در عین حال همچون پدری نیرومند و مهربان است که فرزند گمراهش را به خانه راهنمایی میکند. بار دیگر به ناگهان پی بردم که مرگ برادر اندیشمند و خوبیست که زمان مناسب را میشناسد و با آسودگیِ خاطر میتوانیم به آن متکی باشیم.
Fahime Bdgh
تصادفاً شنیدم که الیزابت نامزد شده است. به او تبریک گفتم و به نامزدش که به دنبال او آمده بود معرفی شدم و برایشان آرزوی نیکبختی کردم. در تمام طول شب لبخند مهربانی بر چهرهام نقش بسته بود. این لبخند همچون نقابی بر چهرهام سنگینی میکرد. سپس گریختم لیکن این بار نه به سوی جنگل و نه به سمت میخانه. در بسترم نشستم و در حالتی کرخت از حیرت آنقدر به لامپا چشم دوختم که شروع به دود کردن کرد و خاموش شد. سرانجام به این دنیا بازگشتم. سپس یک بار دیگر اندوه و پریشانی بالهای سیاهش را بر سرم کشید و بدینگونه منِ کوچک، ضعیف و درهم شکسته دراز کشیدم و همچون کودکی هقهقکنان به گریه افتادم.
Fahime Bdgh
سراغ روستاییِ پیری را گرفتم که یک بار بر سرش شراب ریخته بودم. او لطیفه گوی بزرگی بود و انسان را از خنده به لرزه میانداخت، لیکن اکنون در آغوش مرگ آرمیده بود و روی لودگیهایش علفها روییده بودند.
Fahime Bdgh
هنگامی که دریافتم آنچه بیش از هر چیز انسان را از دیگر مخلوقات متمایز میسازد، پوشش دروغیست که برای حراستاش به کار میبرد، بسیار شگفت زده شدم.
Fahime Bdgh
در سراسر این فراخنای گیتی، کسی را بیابید که بیش از من دربارهٔ ابرها بداند و یا بیشتر از من آنها را دوست بدارد. چیزی را بیابید که از ابرها دل انگیزتر باشد. آنان نمایانگر روح زندگی، خشم فلک و نیروی مرگاند. به چشم آرامش میبخشند و سعادت و هدیهٔ پروردگارند. به لطافت، پرباری و آرامش روح نوزادان مانندهاند. به دلپذیری، توانگری و شکوه فرشتگان برگزیدهٔ خداوندند. در تاریکی شباهت شگرفی به پیامبر بیرحم و گریزناپذیر مرگ دارند. چونان جادوی نقره فام در سپهر لایتناهی میگذرند و تودهٔ ابرهای سپید و لطیف را که رگههایی زرین در آنها میدرخشند با خود به حرکت در میآورند و با متانت در آسمان معلق میمانند در حالی که اثر زرد، قرمز و آبیشان همچنان برجاست.
BookishFateme
هر انسانی بر خود لازم میداند که از خود پیکری خوشتراش بسازد، در حالی که واقعیت این است که هیچ کس به حقیقت وجود درونش آگاهی ندارد. با هراسی اندک همین ویژگی را در خود نیز یافتم. پس کوشش برای پی بردن به قلب اشخاص را به کناری نهادم. در بیشتر مردم ظاهر قضیه مهمتر از همه چیز بود، این مسئله در همه جا به چشم میخورد، حتی در کودکان که مدام آگاهانه و یا ناخودآگاهانه به جای نشان دادن واقعیت و طبیعت ذاتیشان، بیشتر نقش بازی میکردند.
bec san
آنچه بیش از هر چیز انسان را از دیگر مخلوقات متمایز میسازد، پوشش دروغیست که برای حراستاش به کار میبرد،
bec san
چنین به نظر میآمد که طبیعت مرموز و افراطی به خوبی درهمآمیخته شده و کیفیت متناقضی را در من برانگیخته است، همچون نیروی بدنیِ بسیار وافر و بیرغبتیِ شدید نسبت به کار کردن
Fahime Bdgh
آماده و سرحال لباسی خاکستری رنگ به تن و با صندوق کوچک کتابها و دیگر اسباب و اثاثم، برای فتح قطعهای از جهان سر رسیدم تا هر چه زودتر به اراذل و اوباش دهکدهٔ زادگاهم ثابت کنم که من از سرشت و گوهر دیگری آفریده شدهام و با دیگر کامنزیندها تفاوت دارم.
Fahime Bdgh
حجم
۱۸۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۸۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
قیمت:
۴۲,۰۰۰
۱۲,۶۰۰۷۰%
تومان