شاید تنها یک شیطان میتواند سیمای حقیقی شیطانی دیگر را آشکار کند.
علی
دوشس:فقدان هرگونه مانعی خطرناک است.
جولیا:و فقدان هر خطری کسالتبار.
علی
تاریخ را میل دستیابی به ناممکنها میسازد آقا
علی
فکر میکنم ما همه از سنگینی نقابها بر صورتمان خستهایم.
علی
فردیناند:امشب مهتاب درخشانتر از همیشه بر رودخانهٔ ملفی میتابد و صدای هیچ زوزهٔ گرگی نیست. تمامِ کنار رودخانه و دشت را زیر پا گذاشتم تا بالاخره توانستم دستهای شبدر خیس برایت پیدا کنم جووانا. ببین چه عطری دارد! عطر دوری از چیزی ناممکن... و مرا یاد خودمان میاندازد در رحمِ مادرمان، آن زمان که ما همزادها را در بطن خود داشت و در ییلاقی از شبدرهای خیس به دنیامان آورد. ببین چه بوی دوری دارد و حالا یک لحظه پس از بهدنیا آمدنت من میخواهم به تو بپیوندم و این آقاها و خانمها آمدهاند تا ورودمان را به این دنیا جشن بگیرند. بیایید آقاها... بیایید خانمها! بیایید و مرا دربربگیرید!
علی