- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب عصیان
- بریدهها
۴٫۰
(۱۵۹)
اگر محکوم به رنج بردنیم چگونه است که همه یکسان رنج نمیبریم؟
Mahsa Bi
بعضیها میگن خدا خودش هوای آدمها رو داره! ولی خدا اصلاً براش مهم نیست!
Mohammad
با خیالی آسوده و راحت و با سازگاری کامل با قوانین الهی و بشری، قوانینی که مطلوب کشیشها و همینطور مطلوب کارمندهای دولت بود، اگر مردی غریبه وارد زندگیاش نمیشد تا همهٔ اینها را نابود کند، آنهم نه از سر شرارت، که تقدیر شوم او را پیش میبرد و از او ابزاری میسازد بیاراده در دست شیطان، شیطانی که گاه، بیاینکه روح ما خبردار شود، در مشیت الهی مداخله میکند؛ و ما همچنان با خیالی آسوده به درگاه خداوند دعا میکنیم، با این تصور که این اوست که بر تمام امور ما ناظر است؛ و وقتی دعاها اجابت نمیشود، شگفتزده میشویم.
misbeliever
خیلی از آرزوها دیر محقق میشوند، آنهم زمانی که آدم دیگر پیر شده است و تقریباً دیگر آرزویی ندارد.
Mohammad
مردها یکی از دیگری بیفکرترند، همهشان میخواهند بدون قبول مسئولیت لذت ببرند، به قول معروف همهشان میخواهند، بدون آنکه بهایی بپردازند، صاحب همهچیز شوند.
❤ محمد حسین ❤
شاید دستها هم برای خودشان حافظه داشتند!
Sophie
هنوز خدایی هست بالای سر همهٔ پزشکها که سلامتی ما بسته به ارادهٔ اوست؛ و ازآنجاکه تا حالا خیلی مهربان بوده، به ما قوتقلب میدهد که فقط و فقط روی او حساب کنیم.
مروارید ابراهیمیان
من لطفت را نمیخواهم! مرا به جهنم بفرست!
Mohammad
توی زندگی استقامت و پایداری مهمترین چیزه.
Mahsa Bi
اگر محکوم به رنج بردنیم چگونه است که همه یکسان رنج نمیبریم؟ اگر رحمتت برای همه کافی نیست، دستکم عادلانه تقسیمش کن!
👑Nargess Ansari👑
در این سر بیمقدارم فکری نبود که ازآنِ خودم باشد، آخر طبیعت هوش چندانی در من به ودیعه نگذاشته بود و همان اندک هوش را هم والدینم، مدرسه، معلمان، جنابِگروهبان و جنابسروان و روزنامههایی که برای خواندن به من میدادند زایل کردند.
MediaAsvad
من تابع قوانین کشورم بودم، چون فکر میکردم که کسانی عاقلتر از من آنها را وضع کردهاند و دست عدالت، به نام خدایی که جهان را خلق کرده است، آن قوانین را به اجرا درمیآورد. وای که بیش از چهار دهه زندگی کردهام تا بفهمم که در پرتو آزادی کور بودهام و تازه حالا در ظلمت زندان یاد گرفتهام که ببینم.
MediaAsvad
علیه توست که من سر به عصیان برمیدارم، نه علیه آنها. تو مقصری، نه مزدورانت. تو میلیونها دنیا داری ولی نمیدانی چه باید بکنی؟ قدرت مطلقت چه بیاثر است! آیا کوهی از وظایف بر گردنت است و نمیتوانی آنها را از هم تفکیک کنی؟ عجب خدایی هستی! آیا قساوتت حکمتی است که ما از آن سر درنمیآوریم؛ پس چه ناقص خلقمان کردهای! اگر محکوم به رنج بردنیم چگونه است که همه یکسان رنج نمیبریم؟ اگر رحمتت برای همه کافی نیست، دستکم عادلانه تقسیمش کن! اگر گناهی مرتکب شدم، نیتم آن بوده که کار خوبی انجام دهم! چرا نگذاشتی به پرندههای کوچک غذا بدهم؟ اگر تو خود به آنها غذا میدهی پس چه بد این کار را میکنی. آه ایکاش که هنوز میتوانستم انکارت کنم. اما تو اینجایی. تنها، بیرحم، ابدی، توانا بر همهچیز، قادر مطلق و بالاترین مرجع؛ و هیچ امیدی نیست که مجازات شامل حال خودت شود، که مرگ تو را فرابخواند، که دلت به رحم بیاید. من لطفت را نمیخواهم! مرا به جهنم بفرست!
John Kramer
آیا خدا پشت آن ستارهها بود؟ آیا بدبختی انسان را میدید و دم برنمیآورد؟ پشت آن آسمان یخزده چه خبر بود؟ آیا ستمگری بر اریکهٔ جهان تکیه زده بود که بیعدالتیاش مثل آسمانش بیحدواندازه بود؟
چرا اینطور ناگهان و بیرحمانه مجازاتمان میکرد؟ ما نه خطایی کردهایم نه در سر خیال گناه داشتهایم.
Vahid
قانون مثل تلهای است که در مسیری که ما بیچارهها در آن قدم برمیداریم کار گذاشته شده است
mj94
روزی از روزها، اتفاقی ما را از این بیاعتنایی درمیآورد، قدم به خیابان میگذاریم و بهسمت دنیا بازمیگردیم
siavash fouladi
جنگ بین آنها و دشمن دیگر تمام شده بود. حالا برای جنگی دیگر آماده میشدند، جنگی علیه درد، علیه عضوهای مصنوعی، علیه عضوهای فلجشده، علیه کمرهای خمیده، علیه شبهای بیخوابی و علیه باقی آدمها که سالم بودند.
مهسا
موهبتی جادویی نصیبش شده بود که خاص آدمهای نابینا بود. گوشهایش میدیدند.
❤ محمد حسین ❤
حکومت، آنطور که حالا به چشممان میآید، دیگر چیزی ماورائی نیست برفراز سر ما. تمام ضعفهای زمینی را داراست و هیچ ارتباطی با خداوند ندارد.
ماهی یک برکهی کاشی
شاید من اصلاً انسان نبودم؛ یا اینکه قلبم به خواب رفته بود. این اتفاق واقعاً میافتد. قلب مدتی طولانی به خواب میرود. میتپد، اما از جهات دیگر مرده است.
mahii
سرعت افکار آدم از سرعت برق هم بیشتر است و ذهنی ناآرام میتواند خیلی راحت در نیم دقیقه انقلابی تمامعیار به پا کند.
Fatemeh Karimian
متوجه شد که خیلی از آرزوها دیر محقق میشوند، آنهم زمانی که آدم دیگر پیر شده است و تقریباً دیگر آرزویی ندارد.
Sophie
انسان میتواند خدایش را از دست بدهد. خدا میتواند از ناحیهٔ مفصل زانو کنده شود.
siavash fouladi
کافر بودند. «کافر» بهترین تعبیر برای کسانی است که دربرابر هر اقدام حکومت
مقاومت میکنند.
ســحــر
او حالا غرق خوشبختی سرمستکننده و تازهاش بود که مثل زرهی ما آدمها را در مقابل بدیها و خباثت این دنیا مجهز میکند و مثل نقابی دوستانه شرارت انسانها را میپوشاند.
S E T A C
اما تقدیر فریبکار چنین میخواهد: تباهی ما را، بیآنکه تقصیری داشته باشیم یا حتی اصل ماجرا به ما ربطی داشته باشد.
Fatemeh Karimian
انگار کاسهٔ سرش خالیِ خالی شده بود و خلئی دردناک جایش را گرفته بود.
نازنین بنایی
آیا خدا پشت آن ستارهها بود؟ آیا بدبختی انسان را میدید و دم برنمیآورد؟ پشت آن آسمان یخزده چه خبر بود؟ آیا ستمگری بر اریکهٔ جهان تکیه زده بود که بیعدالتیاش مثل آسمانش بیحدواندازه بود؟
خاک
مثل گردنبند مرواریدی که پاره شده و دانههای درشتش اینور و آنور افتاده و گم شده باشند. زندگی دیگر برنمیگشت. تباه شده بود. دیگر چیزی باقی نمانده بود
yasaman
پس چه اتفاقی افتاده بود؟ چطور جهان اینقدر زود از این رو به آن رو شده بود؟
آه! ولی جهان هیچ تغییری نکرده بود! روال جهان همیشه همین بوده! تازه باید خیلی خوشاقبال باشیم که توی زندان نیفتیم.
mahii
حجم
۱۳۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۹ صفحه
حجم
۱۳۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۹ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
تومان