بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عاشقی جرم قشنگی است | طاقچه
تصویر جلد کتاب عاشقی جرم قشنگی است

بریده‌هایی از کتاب عاشقی جرم قشنگی است

نویسنده:بهروز یاسمی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۰از ۸ رأی
۴٫۰
(۸)
ناخوش شده‌ام درد تو افتاده به جانم باید چه بگویم به پرستار جوانم؟ باید چه بگویم؟ تو بگو، ها؟ چه بگویم؟ وقتی که ندارد خبر از درد نهانم؟ تب کرده‌ام اما نه به تعبیر طبیبان آن تب که گل انداخته بر گونهٔ جانم بیماریِ من عامل بیگانه ندارد عشق تو به‌هم ریخته اعصاب و روانم آخر چه کند با دل من علم پزشکی وقتی که به دیدار تو بسته ضربانم؟ لب بسته‌ام از هر چه سؤال است و جواب است می‌ترسم اگر باز شود قفل دهانم ــ این گرگ پرستار به تلبیس دماسنج امشب بکشد نام تو از زیر زبانم! می‌پرسد و خاموشم و می‌پرسد و خاموش... چیزی که عیان است چه حاجت به بیانم
مادربزرگ علی💝
میان این منِ حال و تو ای منِ پیشین تفاوتی‌ست اساسی قبول کن بپذیر گذشت آن‌چه میان من و تو بود گذشت تو را ندیده گرفتم، مرا ندیده بگیر
mobina
بساط عیش مرا روبه‌راه می‌کردی و خود بی‌آن‌که بدانی گناه می‌کردی من اهل عشق نبودم به آن تصور عام تو در محاسبه‌ات اشتباه می‌کردی تو حرف می‌زدی و من سکوت می‌کردم من آب می‌شدم و تو نگاه می‌کردی
mobina
ز خود گریخته‌ام از شکنجه‌گاه همیشه مرا دوباره تحمل کن ای پناه همیشه
mobina
تو سهم من بودی گرچه مال من نشدی شریک روزوشب و ماه‌وسال من نشدی به باد رفت غزل‌های عاشقانهٔ من که تور من نشدی و غزال من نشدی امیدِ با تو پریدن بلند بود و دراز ولی دریغ که هم‌جفت بال من نشدی هنوز منبع الهام شعرهای منی اگرچه تشنهٔ طبع زلال من نشدی تو نیستی و خیال تو هست یاد تو هست و خواجه هست و غزل گرچه فال من نشدی
mobina
بریز از این میِ دوزخ‌تبار تلخ بریز هنوز چند قدح مانده تا خراب شدن! به هیچ جا نرسیدیم از انتساب به عقل خوشا به دست تو ای عشق انتخاب شدن
mobina
فوارهٔ رهاشده مصداق سعی ماست پا می‌شویم و باز زمین‌گیر می‌شویم
Sali
تصویری از آشفتگی در قاب چشمان خودم ترکیب ناهمگونی از الحاد و ایمان خودم انگیزهٔ آغاز من یک اتفاق ساده بود با سادگی هم می‌رسم روزی به پایان خودم
mobina
تو ابتدای خوشِ ماجرای من بودی ای انتهای بدِ ماجرا خداحافظ به بسترت نرسیدند کوزه‌های عطش سراب تفتهٔ چشمه‌نما خداحافظ «میان ماندن و رفتن درنگ می‌کُشدم» بگو سلام بگویم ــ و یا خداحافظ ــ
mobina
آزادی! ای شرافت سنگین آدمی این روزها بدون تو تعزیر می‌شویم فوارهٔ رهاشده مصداق سعی ماست پا می‌شویم و باز زمین‌گیر می‌شویم قد راست می‌کنیم برای صعود و باز از ارتفاع خویش سرازیر می‌شویم امروز عقدهٔ دل‌مان باز می‌شود فردا دوباره بغضِ گلوگیر می‌شویم ما قله‌های مرتفع فتح‌ناپذیر باسادگی به دست تو تسخیر می‌شویم
mobina
بی‌تو دنیای من ای دوست پُر از تنهایی‌ست
یك رهگذر
تو نیستی که ببینی برای یافتنت چگونه زل زده‌ام در نگاه رهگذران ولی بپرس از این مردمِ غریب بپرس که من چه می‌کشم از قاه‌قاه رهگذران
یك رهگذر
بعد از دو ماه چشم‌به‌راهی ــ و ناامید ــ امروز صبح ــ ساعت ده ــ نامه‌ات رسید راضی به زحمت تو نبودم اگرچه سخت قلبم در انتظار جواب تو می‌تپید چیزی نگفته‌ای ولی از لحن واژه‌ها آهنگ گرم قلب تو را می‌توان شنید
یك رهگذر
شکسته‌های دلِ خسته را کجا ببرم به درد این سرِ پُرهای‌وهو چه‌کار کنم به‌فرض هم که فراموش می‌شود همه‌چیز به نعش یک دل بی‌آرزو چه‌کار کنم اگرچه با دل خون نیز می‌شود خندید ولی به بغض غریب گلو چه‌کار کنم
mobina
می‌توانید که با عربده خاموش کنید تب‌وتاب تن‌مان و هیجان دل‌مان می‌توانید ولی یکسره خاموش کنید شعلهٔ روشن خورشید میان دل‌مان؟ گیرم از واهمه بستید دهان خودمان می‌توانید ببندید دهان دل‌مان؟ دل ما گرم سخن گفتن و عاشق شدن است کاش می‌شد که بفهمید زبان دل‌مان!
mobina
تصویری از آشفتگی در قاب چشمان خودم ترکیب ناهمگونی از الحاد و ایمان خودم انگیزهٔ آغاز من یک اتفاق ساده بود با سادگی هم می‌رسم روزی به پایان خودم با خط حیرت می‌کشم نقشی به پیشانی تو با دست تهمت می‌نهم ننگی به دامان خودم از ناتوانی‌های خود غرق خجالت می‌شوم در پیش تو، در پیش او، در پیش وجدان خودم از چارچوب سادگی بیرون نرفت اندیشه‌ام محدودهٔ کم‌وسعت دیوار زندان خودم
سیوان
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم چند وقت است که هر شب به تو می‌اندیشم به تو آری، به تو یعنی به همان منظر دور به همان سبز صمیمی، به همان باغ بلور به همان سایه، همان وهم، همان تصویری که سراغش ز غزل‌های خودم می‌گیری به همان زل زدن از فاصلهٔ دور به‌هم یعنی آن شیوهٔ فهماندن منظور به‌هم به تبسم، به تکلم، به دل‌آراییِ تو به خموشی، به تماشا، به شکیباییِ تو به نفس‌های تو در سایهٔ سنگین سکوت به سخن‌های تو با لهجهٔ شیرینِ سکوت شبحی چند شب است آفت جانم شده است اولِ اسمِ کسی ورد زبانم شده است در من انگار کسی در پیِ انکار من است یک نفر مثل خودم، عاشق دیدارِ من است یک نفر ساده، چنان ساده که از سادگی‌اش
کاربر ۲۰۵۴۰۶۸
ببین چگونه مرا از خودم جدا کردند غریبه‌ها که مرا با تو آشنا کردند غریبه‌های عزیزی که از نهایت ذوق مرا به مستی چشمِ تو مبتلا کردند
روناک

حجم

۴۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

حجم

۴۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان