جملات زیبای کتاب دلهره‌ی مدام گریختن | طاقچه
تصویر جلد کتاب دلهره‌ی مدام گریختن

بریده‌هایی از کتاب دلهره‌ی مدام گریختن

نویسنده:سابیر هاکا
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز
۳.۹از ۱۷ رأی
۳٫۹
(۱۷)
بگذار چشم‌هایت سخن بگویند که زبان توان اعتراف به حقیقت‌ها را ندارد
bud
شاید یک مرد بارها عشق را تجربه کند، زنان بسیاری را دوست بدارد، اما کمتر مردی سعادت آن را دارد که زنی تا سرحد مرگ دوستش داشته باشد.
کرم های شب تاب
من عشق بوده‌ام پیش از آن‌که انسان بوده باشم
zeinabb
نه عشق و نه زندگی هیچ‌چیز این جهان مثل مرگ خود را منصفانه میان ما قسمت نکرده است
zeinabb
تنها یک چیز بود که کمی چهرهٔ بدقواره و کثیف زندگی را از آن‌چه که بود کمتر نشان می‌داد و آن ادبیات بود.
آترین🍃
به درون خالی‌ام بنگر!
bud
شخم نزن پدر این خاک پُر از خون را بگذار کمی تنها باشد با طراوت تن‌های برهنهٔ در آغوشش اگرچه هنوز بر سینه‌اش آرام نگرفته‌ایم
.ً..
تنهایی آرام و بی‌صدا در روحت رخنه می‌کند بی‌آن‌که کسی ببیند بی‌آن‌که کسی بفهمد حتا آن کسی که به تنهایی‌ات کشانده
یك رهگذر
همچون آبِ ریخته‌ای که خاک در خود فرومی‌کشد در خود فروکشیده مرا زیبایی‌ات
آرزو ایران‌مهر
مهم مرگ ما نیست مهم مرگ چیزهایی‌ست که با ما می‌میرند
Bibliophilia
شخم نزن پدر این خاک پُر از خون را
-Dny.͜.
من به اوج زشتی و وقاحت خود رسیده‌ام، خستگیِ کار، خستگیِ زندگی کردن و احساس این‌که هنوز زنده‌ام، خستگی مُردن و دوباره مُردن، خستگیِ تحمل دیگران و زندگی‌های‌شان، خستگیِ خستگی.
Aiden
و هر روز کم می‌شوم از آن‌چه بوده‌ام تا بازگردم به زمینی که از آن برخاسته‌ام
zeinabb
رؤیاها زیباتر از آن‌اند که حقیقت داشته باشند به رؤیا می‌مانی دور و دست‌نیافتنی
یك رهگذر
باید مثل یک نویسندهٔ حرفه‌ای عمل کنم، تمام سعی‌ام را بکنم شما را خسته نکنم هر چند برای من خستگیِ شما چندان اهمیتی ندارد و مهم آن است که خودم راحت‌تر بتوانم بنویسم.
آترین🍃
در دنیای مُردهٔ اشیا دور افتاده‌ام
bud
هر روز از تعداد کسانی که بتوان دوست‌شان داشت کم می‌شود
Vahid
تنها در چشم‌های توست که تنهایی را باور خواهم کرد
bud
کوه را خستگیِ ایستادن می‌فرساید رود را خستگیِ رفتن و انسان در میانهٔ ایستادن و رفتن
Bibliophilia
شاید یک مرد بارها عشق را تجربه کند، زنان بسیاری را دوست بدارد، اما کمتر مردی سعادت آن را دارد که زنی تا سرحد مرگ دوستش داشته باشد.
پاییز بانو
مگر یک خاطرهٔ کوچک چندبار انسان را تا دمِ مرگ می‌کشاند هر انسان گوری‌ست از هر آن‌چه که در او بوده است در فاصلهٔ دیروز و امروز
zeinabb
همچون صدای شکستن یخ است زیر پا صدای شکستن انسان شاهد ترک برداشتن خود بودن که چگونه دونیمه می‌شوی اندکی مُرده، اندکی زنده کمی آن‌جا، کمی این‌جا کوه را خستگیِ ایستادن می‌فرساید رود را خستگیِ رفتن و انسان در میانهٔ ایستادن و رفتن
zeinabb
شاید یک مرد بارها عشق را تجربه کند، زنان بسیاری را دوست بدارد، اما کمتر مردی سعادت آن را دارد که زنی تا سرحد مرگ دوستش داشته باشد.
یك رهگذر
کلمهٔ «مادر» برایم به‌کلی محو شده است. مادر برای من غریب‌ترین واژهٔ دنیاست
bud
رؤیاها زیباتر از آن‌اند که حقیقت داشته باشند
bud
هر انسان تکه‌ای از وطن است
Vahid
در برابر آن‌چه همواره بر ما می‌گذرد در برابر هیچ‌چیز و همه‌چیز به چشم‌هایت گوش می‌سپارم
bud
چنان پاکی که نور را در خود شست‌وشو می‌دهی
serenay3-3
انسانی عقده‌ای که حقارت از سرتاپایش می‌بارد و تمام وجودش را انتقام پُر کرده است، از کی و چی‌اش را نمی‌دانم، اگر می‌دانستم و ایمان داشتم که با این کار آرام می‌گیرم بی‌شک از خودم هم انتقام می‌گرفتم.
Bibliophilia
از خودم می‌پرسم چه کسی هستم، آیا همانی هستم که می‌خواستم باشم؟ همهٔ دردهای گذشته را به‌یکباره در خود احساس می‌کنم.
Bibliophilia

حجم

۲۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۳ صفحه

حجم

۲۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۳ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۵۰%
تومان