در جامعهٔ سودازده همه فروشندهاند حتی وقتی خریدارند. در چنین جامعهای کسی «خانه» نمیخرد بلکه «مِلکی» میخرد و به این امید میخرد که روزی آن را گرانتر بفروشد. پس در حین خریداری در نوبتِ فروشندگی است. جامعهٔ سودازده خریدارِ سفر نیست حتی اگر سفر زیارت خانهٔ خدا باشد؛ او فروشندهٔ کالاهایی است که قصد کرده با خود از سفر بیاورد تا هزینهٔ سفر را بعلاوهٔ سودی نصیب خود کند. جامعهٔ ما اکنون سودازده است؛ جامعهای که همه در آن متضررند و هنر تولید هیچ ارزشی را ندارند. درجامعهٔ سودازده ارزشمندترین چیزی که تولید میشود «پول» است و درست به همین علت پول دائما در حال بیارزشتر شدن است.
گل بارون زده
در هر رویداد ظالمانه، «ظالم» آن کسی است که از تاریکی سود میبرد، اوست که میخواهد هر چراغی خاموش باشد، اوست که پرده بر پرده میکشد بر چهرهٔ نور مبادا که شعاعی بیرون جهد. گروهی به هر علت «راضی به این تاریکی» اند و به این اعتبار دستیار ظالم. لیکن خیل بسیاری «محصول تاریکیاند» و به عبارتی همهٔ مظالم تاریکی سهم آنان است؛ فقر، ناتوانی و بیچارگی. آنهایند که در تاریکی راه را گم میکنند و ناخواسته و نادانسته مورد سوءاستفاده قرار میگیرند. مظلوم در این میانه همان کسی است که چراغ به دست دارد. مظلوم نه «تن داده به تاریکی» است و نه «محصول تاریکی». مظلوم از جنس روشنایی و متعلقات آن است؛ گرمی، لطف، محبت، تعلق خاطر. باطلالسحرِ تاریکی در دستان مظلوم است.
گل بارون زده
در تاریکی ناشی از احساس دیده نشدن، هیچ ادبی مراعات نمیشود. زیباییها به زشتی میگراید و زشتیها به دیده نمیآید.
ونوشه