پدر و مادرم به نحوی رفتار میکردند که انگار ما فقط وظیفه داریم و بقیه هم فقط حق دارند؛ حتا در مورد عذرخواهی کردن.
کاربر ۱۲۸۷۷۱۷
اگه تو زندگی رنج میکشی، به این دلیله که همیشه زندگی رو پس میزنی. وقتی که واقعیت زندگی رو بپذیری، دیگه رنج نمیبری.»
Ali Samouti
«من از کسانی هستم که دیگران را دوست دارند، نه از کسانی که از دیگران متنفرند.»
Ali Samouti
آنان که تصور میکنند مطالعه بهمنزلهٔ گریز از دیگران است، سخت در اشتباهاند؛ خواندن، حضور داشتن در جهان واقعیت در منسجمترین شکل آن است.
szahra
من شانزدهساله بودم و هیچچیزی نداشتم. نه سرمایهای، نه آرامشِ روحیای، نه دوستی، نه عشقی و نه ایدهای. حتا مطمئن نبودم روح دارم. خودم بودم و همین کمد لباس و کتابهایم.
نازنین بنایی
تیری که از قلب او بیرون میآید و به سمت خود او بازمیگردد. کوچکترین بُرد جهان
nasimaakbarpour
«خُب حالا! مگه کسی شکایتی از من شنیده؟ من از تنها بودن راضیام. تنهایی رو به دوستیِ عذابآور ترجیح میدم. این حق منه.»
انگار صدای قاهقاه خندهای در گوشم پیچید و ذهنم را مشغول کرد؛ «ای دروغگو! خودت هم میدونی که دروغگویی. همیشه آرزو داشتی با بقیه دوست بشی. بااینحال هیچوقت به این آرزوت نرسیدی! کریستا، شانس زندگی توئه. تو با این رفتارت، این فرصت رو از دست میدی. دخترِ بیچاره، کودن...»
آتیلا
اون همیشه حرفی برای گفتن داره. ولی تو برای هیچکس، حرفی برای گفتن نداری، حتا برای خودت. تو پوچی. شاید کریستا کمی کارهای عجیب انجام بده، ولی لااقل وجود داره و این خیلی بهتر از اینه که شبیه تو باشه.
نازنین بنایی