بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شرح رساله‌ی فی حقیقة‌العشق | طاقچه
تصویر جلد کتاب شرح رساله‌ی فی حقیقة‌العشق

بریده‌هایی از کتاب شرح رساله‌ی فی حقیقة‌العشق

گردآورنده:علی محمد صابری
انتشارات:نشر علم
امتیاز:
۳.۸از ۸ رأی
۳٫۸
(۸)
سهروردی با آوردن آیه «نحن علیک احسن القصص» در ابتدای رساله، نوید می‌دهد که بهترین داستان را بیان می‌کند و آنگاه با آوردن ابیات: گر عشق نبودی و غم عشق نبودی چندین سخنی نغز که گفتی که شنودی؟ ور باد نبودی که سر زلف ر بودی رخساره معشوق به عاشق که نمودی؟ می‌فهماند که احسن القصص، داستان عشق است.
Dexter
«این از اوصاف عشق است که براق سالکان و مرکب روندگان حقیقت است. هرچه عقل به پنجاه سال اندوخته باشد، عشق در یک دم آن جمله را بسوزاند و عاشق را پاک و صافی گرداند. عاشق در یک طرفه العین طی مسیر می‌کند و نظر عاقل در سیر به قدم عاشق نرسد.»
Dexter
از قدح گر در عطش آبی خورید در درون آب حق را ناظرید آنکه عاشق نیست او در آب در صورت خود بیند ای صاحب بصر
Dexter
مولوی می‌گوید: «عشق جوشد بحر را مانند دیگ عشق ساید کوه را مانند ریگ عشق بشکافد فلک را صد شکاف عشق لرزاند زمین را از گزاف... گر نبودی بهر عشق پاک را کی وجودی دادمی افلاک را»
mmd :)
«وجود، نور است، چه اگر او نبود، اعیان عالم درکتم عدم بود»
مسلم عباسپور
عشق همواره سرگشته و دنباله‌روِ حُسن است و در هر کنجی و به هر نشانی او را می‌جوید.
Dexter
«هرچه موجودند از روحانی و جسمانی طالب کمالند و هیچ کس نبینی که او را به جان میلی نباشد. پس چون نیک اندیشه کنی همه طالب حسن‌اند و در آن می‌کوشند که خود را به حُسن رسانند و به حُسن که مطلوب همه است دشوار می‌توان رسیدن زیرا که وصول به حُسن ممکن نشود الا به واسطهٔ عشق...» در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
Kasra Kopite
گر عشق نبودی و غم عشق نبودی چندین سخنی نغز که گفتی که شنودی؟ ور باد نبودی که سر زلف ر بودی رخساره معشوق به عاشق که نمودی؟
مسلم عباسپور
نفس را ایزد تعالی چنان آفرید به طبع و چنان سرشت که هر بار که او را بازدارنده‌ای نبود از کار خویش دانش‌ها را طلب کند و قصد اندر یافتن علم‌ها کند و آهنگ شناختن ایزد و فرشتگان کند و خواهد که به غیب خود مشغول شود اما یکی از بازدارندگان ما را به طبع خود مشغول می‌سازد.»
Dexter
«درخود نگریست، خود را عظیم خوب دید، بشاشتی در وی پیدا شد، تبسمی کرد، چندین هزار ملک مقرب از آن تبسم پدید آمدند
مسلم عباسپور
هرچه موجودند از روحانی و جسمانی طالب کمالند و هیچ کس نبینی که او را به جان میلی نباشد. پس چون نیک اندیشه کنی همه طالب حسن‌اند و در آن می‌کوشند که خود را به حُسن رسانند و به حُسن که مطلوب همه است دشوار می‌توان رسیدن زیرا که وصول به حُسن ممکن نشود الا به واسطهٔ عشق...» در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
Dexter
پس موجودی باید با دو حیثیت: اول تن و چشم، یعنی بعد جسمانی و خاکی و چشم برای دیدن جمال داشته باشد و دوم روحی از عالم بالا که با حُسن آشناست. فرشته، معنای حُسن را می‌فهمد اما تاب دیدن آن را در زمین ندارد: فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
Dexter
«عشق به بازار روزگار برآمد دمدمه حُسن آن نگار برآمد عقل که باشد کنون چو عشق خرامید صبر که باشد کنون چو یار برآمد نام دلم بعد چند سال که گم بود از خم آن زلف مشکبار برآمد»
کاربر ۵۱۱۱۱۴۸

حجم

۳۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۲ صفحه

حجم

۳۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان