بریدههایی از کتاب قلبی به این سپیدی
۳٫۳
(۳۸)
فکر میکنیم آدمهای نزدیکمان را میشناسیم، اما زمان با خودش چیزهایی میآورد که میفهمیم کمتر از آنچه فکر میکردیم میدانیم، یعنی تقریباً هیچ.
farez
وقتی در عمق تاریکی کبریت روشن میکنید به خاطر این نیست که بهتر ببینید، میخواهید متوجه شوید چهقدر دورتان تاریک است.
Mary gholami
«هیچکس تابهحال به من نگفته بود غم چهقدر شبیه ترس است.»
aaslani96
کمترین توقعت باید بیتوقعی باشد.
Mary gholami
«منظورت چیست؟ هر حرفی را میشود گفت. فقط شروعش مهم است، اولین کلمه را که بگویی باقیاش میآید.»
aaslani96
بیشتر آدمها به این قصد دست به تغییر میزنند که از جای خودشان در دنیا خلاص شوند و جای دیگری را غصب کنند، و فقط به همین دلیل خودشان را فراموش و آنچه را بودند مدفون میکنند، همهٔ ما گاه بهشدت از چیزی که هستیم و چیزی که بودیم خسته میشویم.
benyamin parang
وقتهایی که کسی دستی بر شانهمان میگذارد تا مایهٔ تسلی و آرامشمان باشد. همان حالتی که زنوشوهرها و بیشتر زوجها میخوابند یا فکر میکنند میخوابند، بههم شببهخیر میگویند و هر دو به یک طرف میچرخند، یعنی یکی در تمام مدت شب پشتش به دیگری است و حس میکند کسی هست که هوایش را دارد، در نیمههای شب، وقتی زن یا مرد بر اثر کابوس یا بیخوابی یا تب یا احساس تنهایی و رهاشدگی از خواب میپرد، میچرخد و صورت کسی را میبیند که مراقبش است،
کاربر ۲۰۲۰۴۵۹
هر نجوایی که درک یا دریافت نشود، برای همیشه از دست رفته است. این همان نکتهای نامیمون وقایعی است که برای ما رخ میدهد و ثبتنشده یا حتا بدتر از آن ناشناخته، نادیده یا ناشنیده میماند و بعدتر دیگر راهی برای بازیابیاش وجود ندارد. روزی که باهم نگذراندیم هیچوقت باهم نخواهیم گذراند، مطلبی که کسی میخواهد تلفنی به ما بگوید و تماس میگیرد اما جوابش را نمیدهیم ناگفته باقی میماند،
کاربر ۲۰۲۰۴۵۹
«هیچکس تابهحال به من نگفته بود غم چهقدر شبیه ترس است.»
Mary gholami
و حقیقت این است، تنها چیزهایی که هرگز ترجمه نشد آنهایی است که هرگز گفته نشده یا به زبان نیامده است.
منیره
من که میدانم چرا فردا ازدواج میکنم، به خاطر همین زندگی روزمره، برای اینکه منطقی است و چون تابهحال این کار را نکردهام، مهمترین رویدادهای زندگی همیشه به دلایل منطقی یا میل به تجربه کردن آنها یا هر دو رخ میدهد، چون گریزناپذیرند.
benyamin parang
«گوش کردن خطرناکترین چیزهاست، گوش کردن به معنی دانستن، فهمیدن، آگاهی از هر چیزی است که باید بدانی، گوشها درپوش ندارند که بتوانی در برابر حرف آن را ببندی، نمیتوانند از آنچه حس میکنند قرار است بشنوند پنهان شوند، همیشه خیلی دیر است. حالا میدانیم و این شاید قلبهای به این سپیدیمان را حسابی لکهدار کند یا اینکه قلبهایمان فقط رنگپریده، مخوف یا نفرتانگیز است؟
benyamin parang
گاه دقیقاً همان کسانی که نکات خاصی را به ما هشدار میدهند باعث میشوند آن فکرها توی سرمان بیفتد، ما را به فکر کردن در مورد آن موضوع وا میدارند چون ما را از وجودش آگاه کردهاند و مجبورمان میکنند به چیزهایی فکر کنیم که در غیر از آن صورت هرگز به آن فکر نمیکردیم.
Ailin_y
عجیب است اتفاقاتی که برای دیگران میافتد بدون اینکه ما دخالت مستقیمی در آن داشته باشیم اینقدر مهم بهنظر میرسد، بسیار مهمتر از اتفاقاتی که به دست خود رقم زدهایم.
Ailin_y
یک ویدیوِ حالبههمزن میفرستد، بااینحال بارها تماشایش میکنم، تا خودم را به او عادت بدهم، تا آنقدرها به چشمم وحشتناک نیاید و حتا نقصهایش برایم به جذابیت بدل شود، این یکی از فواید تکرار است، همهچیز را وارونه جلوه میدهد و آشنا مینماید، چیزی که در زندگی واقعی تو را منزجر میکند اگر چندبار آن را در صفحهٔ تلویزیون ببینی برایت جذاب میشود.
افسون
وقتی داشت گریه میکرد انتظار داشت کسی بیاید در را باز کند و جلوِ او را بگیرد، نه بهزور، فقط با حضورش، با نگاه کردن به بدن زنده و عریان او یا با گذاشتن دستی بر شانهاش.
da☾
چون آنچه را که شنیدی اگر نفهمیده یا هیچچیزش را متوجه نشده باشی فقط میتوانی کموبیش دقیق تکرارش کنی
افسون
بنابراین تمام اطلاعات ارزشمندی که ما مترجمان و مفسران شاغل در سازمانهای بینالمللی ردوبدل میکنیم محرمانه هستند، در واقع بهکلی از شروع تا پایان، از فرق سر تا نُک پا محرمانه است، هیچ سرنخی از اینکه قرار است چه اتفاقی در دنیا بیفتد یا چه نقشهای برای آن کشیدهاند نداریم، حتا کوچکترین نشانهای.
افسون
کلمات قابلترجمه و بیصاحبی که از صدا به صدا و از زبان به زبان و از قرنی به قرن عبور داده شدهاند، همواره به یک شکل، و احساسات مردم را بارها و بارها به انجام یک کار برانگیختهاند، چرا که همواره آدمها و زبانها و گوشهایی برای شنیدن این کلمات در دنیا وجود داشته است.
افسون
گامهای تصادفی و نامعقولی که در یک شب برمیدارید با گذشت زمان یا در آیندهای نامعلوم شما را به موقعیتی اجتنابناپذیر میرساند و ما برای مواجهه با چنین موقعیتی گاه با هیجانی سرشار از ناباوری از خودمان میپرسیم «اگر به آن نوشگاه نرفته بودم چه میشد؟ اگر به آن میهمانی نمیرفتم چه میشد؟ اگر آن سهشنبه به تلفن جواب نمیدادم چه میشد؟ اگر آن کار را در آن دوشنبه نمیپذیرفتم چه میشد؟»
افسون
مجبورند از هر آنچه فکر میکنند و هر آنچه برایشان اتفاق افتاده استفاده کنند تا سر آن یکی را گرم کنند؛ بنابراین، در پایان، هیچ اتفاق یا تفکری در زندگی فرد باقی نمیماند که بیان نشده یا به شیوهٔ زناشویی ترجمه نشده باشد. اتفاقاتی که برای دیگران افتاده و طرز تفکر آنها هم گفته میشود، همانها که درددلهای خصوصی محسوب میشود، و اصطلاح «حرفهای توی رختخواب» از آن میآید، هیچ رازی بین آدمهایی که کنار هم میخوابند وجود ندارد، تخت مثل جایگاه اعتراف در کلیساست.
افسون
هیچچیزی بدون وقفه اتفاق نمیافتد، هیچچیزی تا ابد ادامه یا دوام ندارد یا برای همیشه به یاد نمیماند، چیزی که اتفاق افتاده با چیزی که اتفاق نیفتاده یکی است، چیزی را که حذف میکنیم یا میگذاریم از ذهنمان بگریزد با چیزی که میپذیریم و به دست میآوریم یکی است، آنچه تجربه میکنیم با آنچه هرگز نیازمودیم یکی است؛ تمام هوش و احساس و ذوقمان را برای تمایز بین چیزهایی به کار میگیریم که باهم یکی خواهد شد، اگر تابهحال نشده باشد، و به همین دلیل است که سرشار از ندامت و فرصتهای ازدسترفتهایم، از تأییدها و تأکیدها و فرصتهای بهدستآمده، اما واقعیت این است که هیچچیزی تأییدشده نیست و همهچیز همواره در حال از دست رفتن است. یا شاید اصلاً چیزی وجود نداشته باشد.»
افسون
آنچه به آن واقعیت یا زندگی یا حتا زندگی واقعی میگوییم، بخشی از قیاس یا نمادگرایی میشود و دیگر واقعیت نیست و بازشناخت محض است. برخلاف باور عموم، ماه همیشه پشت ابر میماند، چون واقعیت محض آن واقعیتی است که بر همگان پوشیده است و ناگفته باقی میماند، به کلام یا تصویر ترجمه نمیشود و مخفی و مکتوم میماند، شاید به همین دلیل است که تا این حد همهچیز را مرتباً بازگو میکنیم تا اطمینان حاصل کنیم زمانی که چیزی را گفتهایم هیچ اتفاقی واقعاً رخ نداده است.
افسون
اما ماریاس میداند که فرآیندهای ذهنی ما اغلب تکراری است و میخواهد این ویژگی را با وسواس هر چه تمامتر ترجمه و تفسیر کند. به همین دلیل است که راوی قلبی به این سپیدی میگوید:
چیزی که اتفاق میافتد عین همان چیزی است که اتفاق نمیافتد، چیزی که فراموش میکنیم یا میگذاریم از ذهنمان بگریزد همان است که میپذیریم و مغتنم میشماریم، چیزی که تجربه میکنیم همان چیزی است که هیچوقت امتحان نمیکنیم، و بااینحال همهٔ عمرمان را در حال انتخاب و انکار و گزینش هستیم، تا خطی ترسیم کنیم که این چیزهای مشابه را از هم جدا کرده و داستانمان را به ماجرایی منحصربهفرد و ماندگار و تعریفی بدل کنیم.
fatemeh
ارتباط بین آدمها کلی اشکال و اجبار به همراه میآورد، همینطور توهین و تحقیر. هر کسی آن یکی را ملزم میکند، نه برای انجام کاری که نمیخواهد انجام دهد، بلکه بیشتر برای کاری که مطمئن است نمیخواهد انجام دهد
Mary gholami
همهٔ ما در یک نوسان جهانی معلقایم و قطعاً به همین شکل هم خواهیم ماند. کاری که همه دوست دارند انجام بدهند خواب است
Mary gholami
اما زمانهایی هست که زندگی دیگران، زندگی کسی (پیکرهٔ آن، ادامهاش، نه صرفاً در چند قدم) به تصمیمها و تردیدهای ما، به جبن و جسارت ما و به کلمات ما بستگی دارد و در دستهای ماست و گاه به این واقعیت بستگی دارد که ما پول داریم و آنها ندارند.
Mostafa F
نمیخواهم این را بدانم، وقتی نمیخواهی بدانی دنیا انگار بیخطر میشود، بهتر نبود همهمان کاملاً بیحرکت میماندیم؟
Mostafa F
و زمان میگذشت، زمانی که همیشه وقتی میخواهی بگذرد سخت میگذرد، هر ثانیهاش ویژگی و وزن خاصی مییابد، انگار ثانیهها قلوهسنگهایی است که میگذاری یکییکی بیفتد، مثل دانههای شن داخل ساعت شنی، گذر زمان سخت و طاقتفرسا میشود، انگار گذشته یا قبلاً گذشته بود، میبینی که زمان گذشته میگذرد
Mostafa F
حجم
۳۱۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۳۱۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۶۳,۰۰۰
۳۱,۵۰۰۵۰%
تومان