بریدههایی از کتاب روز حلزون
۳٫۷
(۱۹)
مراجع بعدی زنی است که او را خودت میدانی. موفق در کار، مثل تو. تحصیلات کامل، مثل تو. درگیری درونی در حد جنگ جهانی دوم، مثل خیلی از زنها.
دکتر سرابی میپرسد، چهطور زنی با این کندوکاو عمیق درونی، میتواند در دنیای بیرون تا این حد موفق باشد؟ دکتر سرابی زن نیست و نمیداند با یک دست بچه بغل کردن و با دست دیگر اتو کشیدن و با یک چشم گریه کردن و با چشم دیگر فیلم دیدن و یک گوش پای تلفن و گوش دیگر به تلویزیون یعنی چه. نمیداند زنی که صدای گریهٔ زنی را توی خودش میشنود و همان موقع بلندبلند میخندد و دیس برنج را به تو تعارف میکند و یکریز حرف میزند، از مریخ نیامده. همین زنی است که الان از جلوت رد شده. دکتر سرابی زن نیست. دربارهٔ زنها خوب مقاله مینویسد، اما نمیداند زن چه ملغمهای است.
نوشین
مهم نیست. خلوضع باشی یا رواندرمانگر، پشت چراغقرمز، دنیا به همه وقت میدهد تا تهِ تهِ خودشان را بالا بیاورند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
بعضی چیزها وقتی صدای بلند شکستنشان تمام شد، میبینی خوب شد شکست. خوب شد تمام شد
Mina
با خودم گفتم شیرین! دیگه ندو. هیچکس دیگر حوصله ندارد بنشیند و نگاه کند که تو بدوی، خراب کنی و دوباره بچینی.
Moti
نمایشگاه کتاب پر از آدمهایی است که در طول سال حتا کتابی را ورق نمیزنند. میآیند که یادشان برود کتاب نمیخوانند و شب، بعد از گزارش مفصل تلویزیون از غوغای نمایشگاه و مردم با فرهنگ، راحت سریال شبشان را ببینند و خیالشان راحت باشد به فرهنگ چند هزارساله، ادای دین کردهاند
mary
«حریم امن؟ استاد دانشگاه باشی یا دختردبیرستانی، فرقی نمیکند. همین حالا هم برای اینکه زندگی کنی، باید حریم امن را مثل سیمخاردار دور خودت بپیچی.»
Moti
تمام دخترهای محل از دست سعید کلافه بودند. به هر دختری که از خیابان سوم رد میشد متلکی میپراند.»
«چهطور شد رفت جنگ؟»
«توی محل خیلی چیزها میگفتند. پشت هر اتفاقی، زنی پنهان شده دکتر. حالا مادر باشد یا دختر همسایه، زن زن است.»
Moti
گفت: «عزیزجان، عشق یک توهم خودساختهٔ تاریخی است.»
Moti
تابلوِ اول اتوبان کرج میافتی که نوشته بود به کجا چنین شتابان. بیچاره کدکنی و عاقبت شعرش. گاز بده. به هر آن کجا که باشد بهجز این دلِ وامانده.
Moti
«هیچچیز توی دنیا اینقدر جدی نیست. طرفدار با مخالف فرقی ندارد. آدمها توی تغییر مسیر دادنِ فوری خبره شدهاند.
Moti
خسرو گفت نامه نوشتن چه فایدهای دارد وقتی میدانی بعضی نامهها نمیرسند.
Moti
درمانگری که خودش بدترین درمانجو است.
Moti
نمیدانم اینجا دنبال چه میگردم. نامههایی که مادر خسرو از لب دیوار برمیداشت و خودم رونوشتش را داشتم؟ دنبال خسرویی که وسط روزگار خوشم گم شد؟ خسرو خودش روزگار خوشم بود.
Moti
وحید گفت چرا اینهمه گردو میخری؟ کی گردو میخورد؟ درکه، فرحزاد، دربند، فرقی نمیکند، هر گردی گردوست و هر عشقی خسروست.
Moti
آنهمه سال عاشقی را اگر ول کنم تا برود، باید خودم هم بروم. کجا؟ پیش نامههایی که باد برد شاید.
Moti
تمام زندگیام پشت چراغقرمز معطل مانده، که شاید وقتی دیگر.
Moti
نمایشگاه کتاب پر از آدمهایی است که در طول سال حتا کتابی را ورق نمیزنند. میآیند که یادشان برود کتاب نمیخوانند و شب، بعد از گزارش مفصل تلویزیون از غوغای نمایشگاه و مردم با فرهنگ، راحت سریال شبشان را ببینند و خیالشان راحت باشد به فرهنگ چند هزارساله، ادای دین کردهاند.
Moti
کسی که از پسِ پشتِ هفت جد زمینوزمان خبر دارد و حتا میتواند برای قولنج عاطفی یا کهیر ضمیر ناخودآگاه، نسخه بپیچد.
zohre nazari
معمولاً کسی فرار میکند که نمیتواند از پسِ انطباق با هنجار معمول جامعه بربیاید
Eli
اصلاً انطباق با خود، تهش میرسد به خودشیفتگی
Eli
حجم
۱۳۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۳۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان